شانزدهمین جلسه درس فقه منابع طبیعی + فایل PDF
چهارشنبه, 25 اسفند 1400 05:20 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس فقه منابع طبیعی استاد فراهانی 276
Gallery Image 1

جلسه شانزدهم درس خارج فقه استاد فراهانی در موضوع فقه منابع طبیعی در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

استاد فراهانی فرد، درس فقه منابع طبیعی، جلسه 16، 23 اسفند 1400
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سلام عرض می‌کنم خدمت طلاب گرامی و عرض تبریک دارم اعیاد گذشته و اعیاد آتیه را. در آستانه‌ی میلاد باسعادت حضرت ولی‌عصر‌ علیه‌السلام هستیم؛ ان شاء الله خداوند ما را از سربازان ایشان قرار بدهد و توفیق زیارت ایشان را داشته باشیم؛ در آستانه‌ی سال جدید هستیم؛ آرزوی این‌که سال خوبی را در پیش داشته باشید را خدمتتان داریم.
فکر می‌کنم بحثمان به اراضی فیء رسید آخرین قسمی که از اراضی این‌جا در این قسمت ما داریم، زمین‌های فیء هست که تعریفی که از آن شده این است که: زمین‌هایی که کفار بدون این‌که جنگی صورت بگیرد، به ولی مسلمانان تسلیم کنند، اصطلاحا فیء نامیده می‌شود. بنابراین ما گفته‌ایم که این زمین‌ها چند دسته بوده‌اند. گاهی صاحبان آن‌ها مسلمان می‌شده‌اند خودشان؛ یعنی اراضی‌. مثل مردم مدینه که اسلام آورده بودند. عده‌ای آن منطقه را رها می‌کردند می‌رفتند.
گاهی جنگ می‌شد؛ منتها به صلح ختم می‌شد که تحت عنوان اراضی صلح از آن یاد می‌کردیم؛ و گاهی نه؛ صلحی نمی‌شد و در نهایت مسلمانان پیروز می‌شدند که اراضی مفتوح عنوه از آن‌ها یاد می‌کردیم و آخرین قسم زمین‌هایی هست که بدون این‌که جنگی باز صورت بگیرد، کفار این زمین‌ها را به مسلمانان تسلیم می‌کنند که در قرآن هم از این اراضی تحت عنوان اراضی فیء یاد شده است که حالا بحث خواهیم کرد. این تمامی اراضی که گفتیم.
حالا غیر از آن بحث‌. چون یک تقسیم‌بندی دیگری بود‌. ما اراضی را دو نوع تقسیم‌بندی کردیم. یک تقسیم‌بندی از این‌که چطوری به دست مسلمان‌ها رسیده؛ یعنی خود افراد کفار مسلمان شده‌اند؛ یا این‌که بالاخره جنگ یا صلحی صورت گرفته؛ این از یک طرف بود؛ یکی هم از جهت آبادانی و موات بودن بود. یعنی ما گفتیم اراضی موات هر گونه به دست مسلمان‌ها رسیده باشد، خصوصا آن موات اصلی، اعم از این که صلحی بوده باشد یا این‌که با جنگ به دست مسلمان‌ها رسیده بوده باشد؛ یعنی مفتوح عنوه بوده باشد؛ خود رها کرده باشند؛ در هر صورت اراضی موات و یا آباد طبیعی این‌ها جزء انفال هستند. یعنی در ملکیت امام‌ علیه‌السلام و حکومت اسلامی هستند. بحثی که داریم این است. از جمله از اراضی فیء هم همین‌طور است.
اما اراضی آباد بشری، آن‌هایی که توسط بشر آباد بوده، آن است که این تقسیم‌بندی‌ها در آن ثمره دارد که آیا مثلا این اراضی آباد بشری، اگر صاحبان آن اسلام آورده باشند خودشان، این می‌شود در ملکیت شخصی‌شان. عرض کردم مثل مردم مدینه که یک زمین‌هایی را قبلا آباد کرده‌اند؛ حالا مسلمان شده‌اند؛ اسلام ملکیت آن‌ها را امضا کرده است. یا مثلا در مورد اراضی مفتوح عنوه داشتیم که مسلمان‌ها غلبه پیدا کردند؛ گفتیم در ملکیت عموم مسلمان‌ها است؛ ولی کدام زمین‌ها؟ آن زمین‌های آباد بشری‌شان در ملکیت عموم مسلمان‌ها قرار می‌گرفت. زمین‌های صلح که گفتیم بستگی به قرارداد صلح دارد، کدام زمین‌هایشان بستگی به قرارداد صلح دارد؟ عمدتا زمین‌های آباد بشری‌شان بستگی به قرارداد صلح دارد. وگرنه بقیه‌ی اراضی‌شان جزء انفال است؛ چه موات بوده باشد چه آباد طبیعی بوده باشد.
یکی از آن اراضی از این جهت که چگونه به دست مسلمانان رسیده باشید، ما از آن به عنوان اراضی فیء یاد می‌کنیم که گفته شده زمین‌هایی هستند که کفار بدون این‌که جنگی صورت بگیرد به ولی مسلمانان (حالا پیامبر اکرم بوده باشد، یا امام بوده باشد یا در زمان غیبت به فقیه) تسلیم کند. این را اصطلاحا فیء می‌گویند. برخلاف زمین‌هایی که بعد از وقوع درگیری قرارداد صلح منعقد شده باشد که گفتیم که این زمین‌ها را قرارداد صلح مالکیتشان را تعیین می‌کند؛ یا برخلاف زمین‌هایی که گفتیم که درگیری ایجاد شده و فتح شده باشند که این‌ها گفتیم که در ملکیت عموم مسلمان‌ها در می‌آید (البته اراضی آباد آن‌ها). این نسبت به این. اما این اراضی که بدون این‌که جنگی صورت بگیرد به مسلمان‌ها رسیده باشد، این‌ها را به‌عنوان اراضی فیء می‌گویند و جزء انفال هست که حالا دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که این دیدگاه‌ها را بیان خواهیم کرد.
از شافعی‌ها سه قول در مورد اراضی فیء نقل شده؛ یک قول این است که اراضی فیء هم مانند غنائم منقول بین افراد مستحق تقسیم شده و در واقع مالکیتشان به بخش خصوصی منتقل می‌شود. چطور گفتیم اگر جنگی صورت بگیرد، در این جنگ عمدتا غنائم منقول بین جنگاوران معمولا (آن‌هایی که استحقاق دارند و مستحق هستند؛ یعنی آن‌هایی که مستحق این غنائم هستند) تقسیم می‌شود و آن اموال غیر منقولشان (مثل زمین‌ها و این‌ها) است؛ اما اموال منقولشان تقیسم می‌شود. شافعی‌ها گفته‌اند که این اراضی هم مثل چیست؟ مثل غنائم منقول است و امام و پیامبر بین آن‌هایی که مستحق این غنائم هستند تقسیم می‌کنند. بنابراین نظر ملکیتشان به بخش خصوصی منتقل می‌‌شود.
اما نظر دوم این است که این اراضی خمسشان جدا می‌شود (البته غنائم هم این چنین بود دیگر؛ یعنی اگر بخواهیم مثل غنائم به حساب آوریم قاعدتا باید خمسشان جدا می‌شد.)؛ ولی بقیه‌اش بین مسلمان‌ها تقسیم نمی‌شود؛ یا بین مستحقان و جنگاوران تقسیم نمی‌شود؛ بلکه وقف برای مسلمان‌ها می‌شود. این اراضی فیء وقف مسلمان‌ها می‌شود؛ خمسش هم بنابراین به امام و پیامبر می‌رسد. قول سوم شافعی این است که امام بین سه چیز مخیر است. یکی این‌که این اراضی را وقف مسلمین بکند و منافعش را بین مستحقین تقسیم بکند. یعنی اصل اراضی در اختیار دولت بوده باشد؛ منتها وقف بر مسلمین و منافعش بین مستحقین تقسیم بشود.
یا این‌که امام بیاید این اراضی را بفروشد و قیمتش را بین گروه‌های مستحق تقسیم بکند. و سوم این‌که نه، خود این اراضی را بین مستحقین تقسیم بکند. این اراضی که حالا این‌چنین بدون جنگ به‌دست مسلمان‌ها رسیده، می‌گوید امام مخیر است که این سه کار را انجام بده: یا وقف بکند و منافع را به مستحقین بدهد؛ یا این‌که کل اراضی را بین مستحقین تقسیم بکند و یا این‌که بفروشد و پولش را بین آن‌ها تقسیم بکند. این سه قول را شافعی‌ها نقل کرده‌اند. یعنی در واقع این قول سوم بود دیگر. تخییر قول سوم بود. قول دوم این بود که خمسش جدا بشود و بقیه‌اش وقف بشود؛ قول اول هم این بود که کلا این اراضی مثل غنائم منقول فرض بشود و بین مستحقین تقسیم بشود. حالا این قول اول با قول سوم از یک جهتی که در قول سوم تخییر بود‌. یکی از اقسام تخییر آن تقسیم اراضی بین مستحقین بود؛ در قول اول می‌گفت که نه؛ این‌ها اصلا بین مستحقین تقسیم بشود. قول دوم که بحث وقف بود که باز از یک جهتی با یکی از شقوق قول سوم تشابه داشت. آن‌جا هم گفت که امام مخیر است بین وقف اراضی و تقسیم منافعش که با همان‌. البته آن جدا کردن خمس هم داشت.
اما حنفی‌ها تقریبا قولشان مانند قول امامیه در مورد اراضی مفتوح عنوه است. می‌گوید قول به مالکیت عموم مسلمانان در مورد خراج، و مالکیت دولتی بیت المال، یعنی از حنفی می‌شود این چنین استنباط کرد که این‌ها قائل به مالکیت عمومی این اراضی هستند یا مالکیت انفال؛ یعنی مالکیت امام و مالکیت دولتی در واقع.
مالکی‌ها چطور؟ مالکی‌ها نیز فیء را مانند خمس می‌دانند و معتقدند همان‌طور که در قرآن نسبت به منقولات غنائم و فیء حکم واحد شده، نسبت به اموال غیرمنقول نیز، چنین بوده و هر دو جزء بیت المال باشند. هر دو جزء بیت المال باشند یعنی چه؟ می‌گوید که اگر بگوییم مانند خمس است،‌. مالکی فیء را نیز مانند خمس می‌دانند؛ منتها همان‌طور که در قرآن نسبت به منقولات غنائم و فیء حکم واحد شده، در منقولات گفته‌اند که چه غنیمت و چه فیء باشد بین جنگاوران تقسیم می‌شود. نسبت به اموال غیرمنقول هم باید این‌چنین بوده باشد. قاعدتا اگر مثل او بوده باشد، باید این‌ها هم تقسیم بشود دیگر.
یا بگوییم که‌ مالکی‌ها نیز فیء را مانند خمس می‌دانند و معتقدند همان‌طور که در قرآن نسبت به منقولات غنائم و فیء حکم واحد شده، و نسبت به اموال غیرمنقول نیز، چنین بوده؛ یعنی اموال غیر منقول هم فرض هر دو تا، چه غنائم و چه فیء، چه آن‌هایی که با جنگ به‌دست آمده باشد و چه آن‌هایی که بدون جنگ به‌دست آمده؛ چون غنائم با جنگ به دست می‌آیید دیگر. چون در مورد منقولات، غنیمت حالت غنیمت جنگی را دارد یعنی جنگی صورت گرفته و مسلمانان غلبه پیدا کرده‌اند؛ اموال منقول به عنوان غنیمت بین جنگاوران تقسیم می‌شود؛ اموال غیر منقول گفته‌اند در بین عموم مسلمان‌ها تقسیم می‌شود. یعنی نسبت به خمس چنین چیزی را داشتیم و نسبت به فیء چطور؟ نسبت به فیء که اگر بدون جنگ به‌دست آمده باشد، می‌گوییم که چطور اموال منقولش گفتیم بین جنگاوران تقسیم می‌شود، ولو این‌که جنگی این جا البته صورت نگرفته؛ در هر صورت گفته‌اند این اموال قاعدتا چون جنگی صورت نگرفته، جزء بیت المال است؛ کانه می‌خواهند بیایند بگویند که این جا هم هر دو تای آن‌ها در مورد فیء جزء بیت المال باشند؛ هم منقول و هم غیر منقولش. یک مقدار البته عباراتش مشکل است؛ یعنی یک کمی محل تامل است. نسبت به حکم واحد کردن ها؛ نسبت به حکم واحد کردنشان کانه تامل است.
بنابراین اجمال بحث این شد که مالکی‌ها فیء را مثل خمس می‌دانند؛ می‌گویند هر حکمی در مورد خمس شده، در مورد فیء هم باید همان حکم بشود. حنبلی دو قول در مورد این اراضی دارند. یکی این‌که وقف بر مسلمانان و تخییر امام بین وقف با اجرای صیغه‌ی وقف و توزیع آن‌ها بین سپاهیانی که در معرکه حاضر بوده؛ ولو جنگ نکرده باشند. بنابراین دو قول حنبلی دارند. یک قول این است که وقف بر مسلمان‌ها باشد مثل همان قولی که شافعی‌ها داشتند. وقف بین مسلمین بشود. این قول است. البته در مالکیت عمومی هم ثمره‌اش همین است. چون مالکیت عمومی این است که این در اختیار امام است و منافعش بین مسلمین تقسیم می‌شود؛ ولی در هر صورت یک قول این است که وقف بین مسلمین باشد؛ قول دوم این است که امام مخیر است بین این‌که وقف بکند این‌ها را؛ یا این‌که بین سپاهیانی که در جنگ حاضر بوده‌اند، ولو این‌که جنگ هم نکرده باشند، صرف این‌که در جنگ شرکت کردند و در معرکه حاضر بوده‌اند، بین آن‌ها تقسیم می‌شود. این هم یک قولی است که حنبلی‌ها گفته اند.
ولی امامیه همه‌شان اتفاق بر این دارند‌. پس این‌که اقوال اهل سنت متشتت است در این جهت که آیا این اراضی تقسیم می‌شود و یا وقف بین مسلمین می‌شود و شقوق دیگر که بیان کردیم، اما امامیه قائل‌اند که این اراضی جزء انفال هست. این اراضی فیء که بدون جنگ به‌دست مسلمان‌ها رسیده، این‌ها جزء انفال است. فقیهان مذهب امامیه بر انفال بودن این اراضی اتفاق دارند؛ قول صاحب جواهر هم در این‌جا نقل شده که هی (یعنی انفال) عند المصنف (صاحب جواهر این را می‌فرماید که مثلا در نزد آقای محقق) و من تابعه خمسة. انفال در نزد محقق صاحب شرایع (چون جواهر شرح بر شرایع است) و من تابعه خمسة و الارض التی تملک من غیر قتال. اولین موردش همین است. آن زمینی که به ملکیت مسلمان‌ها به دست می‌آید بدون این‌که جنگی صورت بگیرد. و لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب. حالا خود آیه قرآن را آورده دیگر. سوره حشر؛ آیه هفتم یا هشتم به این مساله اشاره شده. آن زمین‌هایی که بدون جنگ و بدون لشکرکشی و بدون سپاه و اسب و این‌ها به دست مسلمان‌ها رسیده باشد؛ سواء انجلی عنها اهلها او سلموها للمسلمین طوعا.
می‌گوید آن اراضی که بدون قتال و بدون جنگ و خون‌ریزی به دست مسلمان‌ها رسیده، اعم از این‌که آن‌جا مثلا وقتی که غیر مسلمین و کفار شنیده‌اند که مسلمان‌ها می‌خواهند به سمت آن‌ها بیایند، فرار را بر قرار ترجیح داده‌اند و آن منطقه را ترک کرده‌اند و رفته‌اند؛ این‌ها زمین‌هایی است که بدون جنگ به‌دست مسلمانان رسیده؛ ولی به نوعی زمین‌های جلا هم هست که صاحبانش آن‌جا را ترک کرده‌اند؛ یا این‌که نه؛ ترک نکرده‌اند؛ گذاشته‌اند، مسلمانان رسیده‌اند و خودشان گفته‌اند که مثلا جناب پیامبر، این اراضی را خودمان دودستی تقدیم شما می‌کنیم. سلموها. تسلیم پیامبر کرده باشند. طوعا یعنی از روی رغبت. و هم فیها بلاخلاف اجده هیچ خلافی در این مساله وجود ندارد که این در واقع جزء انفال است. پس یکی‌اش این طور است و این‌که گفت عند المصنف خمسة، اولی‌اش را فقط این‌جا اشاره کرد. الارض التی تملک من غیر قتال. بل الظاهر انه اجماع. صاحب جواهر می‌فرماید ظاهر این است که نه‌تنها خلافی در آن نیست، بلکه اجماعی هم هست. اجماع بالاتر از خلاف است.
صاحب حدائق در این باره می‌فرماید (این قول صاحب جواهر بود؛ صاحب حدائق هم فرموده‌اند): الارض التی تملک من غیر قتال سواء انجلی اهلها بمعنی انهم خرجوا منها و ترکوها للمسلمین (اعم این‌که این‌چنین بوده باشد: خودشان آن‌جا رها کرده باشند و گذاشته باشند و رفته باشند؛ یا این‌که نه) او سلموها طوعا بمعنی انهم مکنوا المسلمین منها مع بقائهم فیها؛ این‌ها در واقع رها نکردند؛ خودشان هم این‌جا مانده‌اند؛ ولی گفته‌اند: ایها المسلمین، این زمین‌ها برای شما.
هر رفتاری می‌خواهید با آن بکنید بکنید. یعنی خودشان آن‌جا مانده‌اند؛ ولی زمین‌هایشان را از روی رغبت تسلیم مسلمین کرده‌اند که مسلمین با آن‌ها کاری نداشته باشند. در هر دو صورت چه رها کرده باشند و چه مانده باشند، این اراضی جزء انفال و الارض التی تملک بغیر قتال هستند.‌ مهم‌ترین دلیل این مساله آیه سوره هشت است که اشاره کردیم: وَ مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ (آن چیزهایی که خداوند بر پیامبرش برگرداند؛ که همین زمین‌ها در واقع مال پیامبر بوده؛ یک مدتی در دست کفار بوده؛ باز خداوند این‌ها را از کفار به صاحب اصلی‌اش که پیامبر است برگرداند) فَمَا أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لَا رِکَابٍ.
شما این زمین‌ها را که‌. یعنی به مسلمان‌ها خطاب می‌کند این زمین‌هایی که خدا به پیامبرش برگرداند،‌ ای مسلمین یک موقع ادعایی نداشته باشید که ما این‌ها را گرفتیم؛ چرا این اراضی بین ما تقسیم نمی‌شود؟ چرا این منافعش به ما داده نمی‌شود؟ این‌ها مال شما نیست؛ این‌ها جزء انفال و مال پیامبر‌ علیه‌السلام است؛ چراکه شما نسبت به این اراضی هیچ زحمتی نکشیده‌اید. فَمَا أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لَا رِکَابٍ وَلَکِن یُسَلِّطُ اللهُ رُسُلَه عَلَی مَن یَشَاءُ وَ اللهَ عَلَی کُلِّ شَيءٍ قَدِیرٌ. این خواست خدا بوده که خداوند پیامبرش بر هرکسی که می‌خواهد مسلط بکند و این زمین‌ها را توانسته آن چنان مثلا رعب مسلمین را در دلشان بیندازد خدای متعال، آن‌ها زمین‌ها را خودشان دودستی آمدند تحویل دادند.
هم چنین روایات زیادی وجود دارد. پس یک دلیل ما آیه‌ی شریفه شد؛ یک دلیلمان هم می‌فرماید که هم چنینی روایات زیادی در این‌باره وجود دارد و اکثر آن‌ها هم معتبر می‌باشند. بسیاری از این روایات را در بحث از عناوین دیگر انفال قبلا مطرح کردیم که بعضی از این‌ها را مجددا این‌جا اشاره می‌کند. مثل روایت مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ (کلینی) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ (ابراهیم، پدرش. هر دو از اجلا هستند.) عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ (آن هم همین طور) عَنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلْأَنْفَالُ مَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لاَ رِكَابٍ أَوْ قَوْمٌ صَالَحُوا أَوْ قَوْمٌ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ وَ بُطُونُ اَلْأَوْدِيَةِ فَهُوَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ هُوَ لِلْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ.
اولا روایت می‌گوید‌. در مورد سندش قبلا بحث شد که راویاتش همه امامی هستند؛ ثقه، جلیل القدر، بعضا از اصحاب اجماع و روایت از جهت سند هیچ بحثی ندارد. شاهدمان هم در عنوان ما لم یوجف و قوم اعطوا بایدیهم است که امام فرمودند که انفال چه‌ها هستند؟ آن زمین‌هایی هستند که لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب. بدون جنگ و لشکر کشی به دست مسلمان‌ها رسیده یا آن زمین‌هایی که قوم صالحوا؛ آن زمین‌هایی که خود صاحبانش به مسلمین داده باشند یا به امام. صالحوا یعنی قاعدتا با امام مصالحه کرده باشند؛ چون‌ گفتیم بستگی به قرارداد صلح دارد که قرارداد صلح چگونه منعقد شده باشد. او قوم اعطوا بایدیهم: یا قومی که خودشان با دست خودشان داده باشند به مسلمان‌ها و این هم جزء اراضی فیء است. و کل ارض خربة: حالا این بقیه‌ی مصادیق انفال است. و بطون الاودیه الی آخر، این‌ها مال امام‌ علیه‌السلام و پیامبر است. سندش هم که گفتیم سند معتبری است.
آخرین روایتی که این‌جا بیان می‌شود و قبلا هم احتمالا ببینم شاید ذکر کرده باشیم، این است: محمد بن حسن (مرحوم شیخ) بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (محمد بن عیسی اشعری)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى، عَنْ سَمَاعَةِ بْنِ مِهْرَانَ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْأَنْفَالِ (می‌گوید که از امام در مورد انفال سوال کردیم)، فَقَالَ: «كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ شَيْءٌ یَکونُ لِلْمُلُوكِ (آن مملوکات و خصائص پادشاهان)، فَهُوَ خَالِصٌ لِلْإِمَامِ، لَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهَا سَهْمٌ (مردم در این‌ها سهمی ندارند) قَالَ-: وَ مِنْهَا (اَلْبَحْرَيْنِ) لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لاَ رِكَابٍ» (یکی از این‌ها هم بحرین است که بدون جنگ به‌دست مسلمان‌ها رسیده؛ بنابراین جزء انفال هستند. حالا جزء ایران هم بود. از ایران هم جدایش کردند بحرین را.)
از این جهت که از جهت سندی هم این روایت قبلا بررسی شده، طریق شیخ به سعد را قبلا بررسی و تصحیح کردیم؛ عثمان بن عیسی در این روایت است؛ اگرچه از واقفیه دانسته‌اند؛ و حتی می‌گوید که با این وجود نجاشی و کشی و به تبع آقای نجاشی و آقای کشی، آقای خویی او را توثیق کرده‌اند. یعنی با این‌که از جهت مذهب، فاسد المذهب است، ولی گفته‌اند ایشان آدم راست‌گویی است؛ آدم ثقه‌ای است و آقای نجاشی و آقای کشی هم او را تایید کرده‌‌اند و مرحوم آقای خویی هم به تبع این دو بزرگوار، آقای عثمان را تایید و توثیق کرده‌اند.
سماعه را نیز نجاشی ثقه می‌داند. سماعه کدام بود؟ عثمان بن عیسی عن سماعة بن مهران. آقای نجاشی می‌گوید که سماعه ثقه است و حتی دو بار تکرار می‌کند؛ ثقةٌ ثقةٌ و شیخ در رجال و علامه در خلاصه نیز علی‌رغم این‌که باز این را (آقای سماعه) واقفی می‌دانند، اما او را توثیق کرده‌اند. در هر صورت اگر روایت صحیح هم نباشد، موثقه هست و شاهد بحثمان هم کل ارض خربة و کلمة لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب است که این‌جا در این روایت بحث شده بود.
بنابراین از مجموع این کلمات و این روایات معلوم شد که این اراضی فیء هم جزء انفال است. اراضی فیء کدام اراضی است؟ آن اراضی است که برای به‌دست آوردن این‌ها جنگی صورت نگرفته باشد و خودشان به دست خودشان به مسلمان‌ها داده‌اند و یا صاحبانشان آن‌جا را ترک کرده باشند. از یک جهت با آن مثال و مصداق قبلی که اراضی جلا هست، هم‌پوشانی دارد. حالا آیا الان چه مصادیقی هست از این اراضی و از این شهرها و از این کشورها که بدون این‌که جنگی صورت گرفته باشد، خود آن‌ها منطقه را ترک کرده باشند و یا به مسلمان‌ها داده باشند.
یک بررسی تاریخی می‌خواهد که مثلا شهرها و استان‌های ایران چه‌طوری بوده‌اند؛ در عراق مشهود است به این‌که مفتوح عنوه است؛ یعنی جنگ صورت گرفته‌است؛ شهرها و کشورهای دیگر همه‌شان یک بررسی تاریخی می‌خواهند؛ ضمن این‌که چه‌؟ ضمن این‌که این‌ها همه در مورد اراضی آباد بشری‌شان هستند. آن اراضی‌ای که آن زمان در هنگام فتح آباد بشری بوده‌اند. و الا اراضی موات، آن‌ها که موات بوده‌اند جزء انفال بوده است؛ حالا اگر کسی با اجازه امام یا حالا به اذن عامی که در زمان غیبت بوده، آمد آن‌ها را آباد کرد، آن بحث جداگانه دارد. اما ما فعلا بحثمان در مورد آن اراضی هست که در آن زمان آباد بشری بوده‌اند. این مجموع چیزی است که ما از این اراضی داشتیم.
در جمع بندی آن چه که ما داریم این است. کل اراضی این‌جا یک ‌تقسیم‌بندی شده که مالکیت زمین به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع طبیعی و به عبارتی منبع طبیعی مادر (چون در اکثر بخش‌های اقتصادی زمین وجود دارد؛ در بحث مسکن، در بحث کشاورزی، در بحث صنعت، در بحث آموزش و پرورش، در همه‌ی این‌ها، عامل اصلی این‌ها بحث زمین است که باید وجود داشته باشد تا زراعت و کشاورزی و یا باغ بشود؛ یا صنعتی می‌خواهد ایجاد بشود باید یک جایی وجود داشته باشد؛ خانه‌ای بخواهد ساخته بشود یا تجارتی بخواهد صورت بگیرد، مهم‌ترین عامل است.) می‌توان به صورت زیر این‌ها را دسته‌بندی و جمع‌بندی کرد.
زمین‌ها به دو قسم کلی تقسیم می‌شوند: زمین‌های بلاد اسلام و زمین‌های غیر بلاد اسلام. زمین‌هایی که بلاد اسلام هستند خودشان دو گونه هستند؛ زمین‌هایی که در کشورهای اسلامی هستند یا آباد بشری‌اند یا نه، چیزهای دیگری که در دو و سه داریم؛ این است که این زمین‌ها آباد طبیعی یا موات هستند الی آخر. زمین‌های آباد بشری، آن زمین‌هایی که خود بشر آن‌ها را آباد کرده، مالکیت این اشخاص (در بلاد اسلام دیگر؛ چون زمین‌های بلاد اسلام را دارد بحث می‌کند) توسط اسلام مورد تایید قرار گرفته؛ الان در ممالک اسلامی زمین‌های آباد بشری مثل مدینه و شهرها و کشورهای دیگر که خود مسلمان‌ها طوعا و با رغبت اسلام آورده باشند، مالکیتشان توسط این اسلام مورد تایید قرار گرفته و این اراضی در مالکیت صاحبانشان قرار دارد و کسی بدون اجازه‌ی آن حق تصرف در آن‌ها را ندارد.
اما زمین‌های موات این‌ها و زمین‌های آباد طبیعی‌شان (که این‌جا ظاهرا نگفته؛ فقط موات را گفته؛ ولی آباد طبیعی هم همین‌طور است.) که در بلاد اسلام قرار دارد این‌ها در ملک امام و جزء انفال است.‌ زمین‌های موات: این اراضی در ملکیت امام و بعد از ایشان در ملکیت ولی فقیه و به طور عام در ملکیت دولت اسلامی قرار دارد و از مصادیق اصلی مالکیت دولتی است. این زمین‌های چیست؟ زمین‌های موات است؛ موات اصلی البته. موات عارضی تفاصیلی داشت و اقوالی در آن بود که این زمین‌هایی که ابتدائا آباد بوده‌اند و بعد موات شده‌اند (البته آن هم آباد بشری دیگر) تفاصیلی داشت که قبلا گذشت.
پس بنابراین زمین‌هایی که در بلاد اسلام هستند این جا دو دسته شده؛ ولی بهتر است که سه دسته فکر کنم بشود. یکی مالکیت خصوصی، که آن‌هایی که صاحبانشان از روی رغبت اسلام آورده‌اند. مالکیت دولتی یا انفال: زمین‌های موات و یا زمین‌های آباد طبیعی. از جهت مالکیت دو قسم بیشتر نیست؛ یا جزء مالکیت خصوصی است یا مالکیت دولتی است که اشاره کردیم. منتها مالکیت دولتی‌شان یا موات اصلی است یا آباد طبیعی است. اراضی آباد طبیعی که بالاصاله خودشان آباد هستند و از موات اصلی هم که اشاره کردیم.
زمین‌هایی که در غیر بلاد اسلام هستند (بلاد کفر) به چهار دسته تقسیم‌بندی می‌شوند: 1. اراضی مفتوح عنوه یا اراضی خراج. این زمین‌ها، زمین‌هایی است که گفتیم مسلمان‌ها با جنگ، این زمین‌ها را فتح کرده‌اند و در ملکیت عموم مسلمان‌ها قرار دارد؛ یعنی مسلمان نشده‌اند. حالا ممکن است بعدا مسلمان بشوند؛ ولی الان فعلا مسلمان نشده‌اند؛ فتح شده‌اند؛ با لشکرکشی این‌ها به دست مسلمان‌ها افتاده است و سرپرستی آن‌ها را دولت اسلامی یا امام‌ علیه‌السلام عهده‌دار است.
همان‌گونه که اشاره شد مالکیت این اراضی قابل انتقال به کسی نیست. اگر گفتیم مثلا این ملک و این زمین جزء اراضی مفتوح عنوه یا اراضی خراج یا ملک مسلمین است، این‌ها را نمی‌توان به دیگری منتقل کرد؛ مگر به اعتبار بنای آن. مثل خانه‌های وقفی و موقوفی که الان می‌فروشند. آن زمین که وقفی است. اگر یک خانه وقفی را می‌خرند، به اعتبار بنایش خرید و فروش می‌شود؛ و ممکن است به اعتبار زراعتش خرید و فروش بشود؛ به اعتبار باغش؛ باغ وقفی خرید و فروش می‌شود به اعتبار باغش؛ حالا در مورد اراضی مفتوح عنوه یا اراضی مالکیت عمومی هم همین‌طور؛ این ملک عموم مسلمان‌ها است و در اختیار دولت هم هست؛ ولی ممکن است دولت این را در اختیار کسی قرار بدهد و حالا وقتی در اختیار کسی قرار داد و اجاره از او گرفت و مثلا از او مالیات گرفت یا هرچیز دیگری که از او گرفت، آن شخص ممکن است این را به دیگری منتقل بکند؛ نه زمینش را. زمینش قابل انتقال نیست؛ بلکه آن بنا و چیزهای دیگرش.
2. قسم دوم: زمین‌هایی که اهل آن‌ها بدون جنگ اسلام آورده باشند؛ زمین‌هایی که اهلشان در مناطق کفر بوده؛ ولی بدون این‌که جنگ بشود اسلام آورده‌اند؛ مالکیت این افراد بر زمین‌هایشان توسط اسلام تایید شده که در واقع شبیه همان چیزی است که در بخش‌های قبل یعنی اوائل گفتیم که ولو این‌که بلاد کفر است، اما این‌ها بالاخره آمده‌اند اسلام آورده‌اند؛ جمیعا اسلام آورده‌اند؛ کلا مثلا یکپارچه مسلمان شده‌اند. این‌ها هم مثل همان قسمی است که گفتیم مالکیتشان امضا می‌شود.
قسم دیگر اراضی صلح است که گفتیم این‌ها باز جنگی صورت گرفته؛ ولی پایان جنگ به صلح ختم شده و مالکیت این اراضی مبتنی بر چگونگی قرارداد صلح است که گفتیم سه نوع قرارداد صلح می‌توانستند. یک: این اراضی در ملک خود آن افراد بوده باشد؛ آن افراد خراج بدهند. به دولت اسلامی (یعنی به امام) منتقل بشود؛ جزء انفال بشود و یا این‌که در قرارداد صلح آمده باشد که این‌ها به عموم مسلمان‌ها منتقل بشود. این هم اراضی صلح بود که گفتیم.
چهارم: زمین‌های انفال. از این زمین‌ها (زمین‌های انفال) که شامل زمین‌های موات، آباد طبیعی و نیز اراضی‌ای که صاحبانش آن‌جا را ترک کرده‌ و نیز زمین‌هایی که بدون جنگ به تصرف مسلمان‌ها درآمده باشند (اراضی فیء) این‌ها در ملکیت امام و دولت اسلامی قرار دارد. پس بعضی از زمین‌ها، مثل زمین‌های موات و آباد طبیعی‌شان، کلا در هر صورت زمین‌های موات و آباد طبیعی و هر صورتی بوده باشد، این جزء انفال است و هم‌چنین اراضی‌ای که آن‌جا را ترک کرده باشد، ولو آباد بشری بوده باشد، این جزء انفال است. زمین‌هایی که بدون جنگ به تصرف مسلمان‌ها درآمده باشد، ولو این‌که آباد بوده باشد، این جزء انفال است؛ از این‌ها به عنوان اراضی فیء یاد کردیم که این‌ها هم در مالکیت امام باید باشد.
در مجموع اراضی از روی نوع مالکیت نیز قابل تقسیم‌بندی است: 1. دارای مالکیت دولتی؛ 2. دارای مالکیت عمومی 3. دارای مالکیت خصوصی. مالکیت دولتی: همان زمین‌های موات، آباد طبیعی، اراضی فیء و زمین‌هایی که صاحبانش آن‌جا را رها کرده‌؛ هم‌چنین برخی از اراضی صلح مطابق قرارداد. این از اقسام این اراضی هستند. پس اگر بگویند که اراضی‌ای که دارای مالکیت دولتی است و جزء انفال است کدام‌ها هستند، یک: زمین‌های موات اصلی، زمین‌های آباد طبیعی، اراضی فیء، زمین‌هایی که صاحبانش آن‌جا را ترک کرده باشند، اراضی جلا و هم‌چنین برخی از اراضی صلح هم که مطابق قرارداد صلح این‌ها هم جزء انفال هستند.
اما قسم دوم: اراضی دارای مالکیت عمومی: تنها مصداق این اراضی، اراضی مفتوح عنوه یا خراج می‌باشد که با جنگ به تصرف مسلمان‌ها درآمده باشد؛ البته حالا اراضی‌ای که بعدا وقف بر عموم مسلمان‌ها شده باشد، این هم‌. منتها عارضی شده است دیگر؛ از اول این طوری نبوده باشد. ممکن است مثلا کسی بیاید یک زمین بزرگی را وقف بر عموم مسلمان‌ها بکند؛ حالا این‌جا هم نمی‌شود گفت که این مالکیت عمومی دارد. نه، این اصلا فک ملک شد.
و قسم سوم اراضی دارای مالکیت خصوصی: این‌ها همه قبلا گفته شده. مالکیت خصوصی (این‌ها را داریم به تعابیر دیگر می‌گوییم) زمین افرادی که بدون جنگ اسلام آورده باشند، این‌ها هم مالکیتشان مالکیت خصوصی است و اراضی مباح هم داریم. اراضی مباح مطابق نظر امامیه هیچ کدام اراضی در ذیل این عنوان قرار ندارند که بگوییم این اراضی اراضی مباح‌اند. البته یک تاملاتی وجود دارد در این. اما طبق نظر اهل سنت برخی از اراضی مانند موات، زیرمجموعه‌ی مباحات هستند؛ البته ممکن است برخی مطابق ادله‌ی تحلیل این اراضی را نیز برای امامیه نیز مباح می‌‌دانند؛ اما چنان‌چه بعدا بیان خواهیم کرد تردیدی توسط ائمه به معنای سلب مالکیت آنان نمی‌باشد.
الان برخی قائل‌اند می‌گویند که به لحاظ این‌که شارع مقدس و پیامبر اکرم یا ائمه اطهار آمده‌اند گفته‌اند که من احیا ارضا فهی له، یعنی خود شارع آمده مباح کرده، اباحه کرده این اراضی را برای بهره‌برداری توسط مسلمان‌ها. پس این اراضی چه هستند؟ این اراضی، اراضی مباح هستند. این‌جا یک بحث این است که آیا اولا این‌که شارع آمده اباحه کرده، آیا دست از ملکیتش برداشته؟ یا این‌که نه، گفته ایها الناس شما می‌توانید از این اراضی استفاده کنید؛ این مال من است؛ ولی مثل این‌که شما یک خانه‌ای داشته باشید و این را مثلا در برخی از ایام اباحه کنید، در آن را باز بگذارید؛ مثل خیلی از عراقی‌ها که در ایام اربعین در خانه‌شان را باز می‌گذارند و افراد مثل خانه‌ی خودشان می‌روند آن‌جا استراحت می‌کنند؛ غذا می‌خورند؛ آیا این اباحه به معنای این است که مالکیت آن صاحب خانه سلب شد؟ نه. این‌جا هم امام‌ علیه‌السلام اصلا بگوییم این اراضی را مباح کرده است برای مسلمان‌ها؛ مباح کرده بهره‌برداری از آن‌ها را؛ نه این‌که این اراضی کلا ملکیتش را از دست داد و شد اراضی مباح. یعنی اولا و بالذات در واقع این‌ها مباح نشدند؛ این‌چنین نیست که این اراضی مباح این‌چنین بوده باشد. اگر هم باز مباح هم شده باشند، ابتدائا این اراضی در ملکیت امام‌ علیه‌السلام بوده‌‌اند؛ حالا امام‌ علیه‌السلام آمده این را چه‌کار کرده؟ مباح کرده. ابتدائا‌. یعنی از اول جزء مباحات نبوده باشد.
این هم از بحث این که حالا سوالاتی هم این‌جا ذکر شده. اراضی مسلمانان در سرزمین اسلامی و بلاد کفر چه حکمی دارد که اشاره داشتیم؛ بسته به این‌که همه‌شان مسلمان می‌شوند یا بعضی‌هایشان مسلمان می‌شوند. مراد از اراضی صلح چیست و چه حکمی دارد؟ که اشاره کردیم؛ اراضی جلا و متروکه چه حکمی دارد که این‌ها بیان شد. چه فرقی بین اراضی صلح و فیء وجود دارد؟ در فیء گفتیم اصلا جنگی صورت نمی‌گیرد؛ ولی در صلح جنگ صورت می‌گیرد؛ ولی منتهی به صلح می‌شود.
استدلال امامیه بر حکم اراضی فیء چیست؟ که چندین استدلال بیان شد. افرادی که به اختیار خود اسلام آورده‌اند‌ چه در سرزمین اسلامی بوده باشند و چه در بلاد کفر، در صورت اسلام آوردن قبل از فتح سرزمینشان بر ملکیت خود باقی هستند؛ یعنی این‌ها در ملکیت خودشان هستند؛ اما اراضی که پس از جنگ‌ صلح شده باشد تابع نحوه‌ی قرارداد است که به ملکیت مسلمانان درآید یا بر ملکیت خودشان باقی می‌ماند یا ملزم به پرداخت جزیه می‌شوند؛ اراضی متروکه و فیء نیز‌. این دیگر چیزهایی است که قبلا گفته شد. این هم از این.
ما دیگر بخش اراضی را تمام کردیم؛ بخش معادن هم اگر بخواهیم شروع بکنیم، فقط اشاره می‌کنیم که یکی دیگر از ثروت‌های طبیعی معادن است؛ یک مروری بکنیم؛ نمی‌رسیم؛ چون با توجه به این‌که تعطیلی هم در پیش هست نمی‌رسیم. معادن نقش قابل توجهی در اقتصاد کشورها دارند؛ کشورهایی که دارای ذخایر زیرزمینی نفت، گاز، طلا و سایر فلزات ارزش‌مند هستند، از کشورهای ثروت‌مند محسوب می‌شوند. شما نگاه کنید یکی از معادن ما فقط چیست؟ نفت است؛ گاز است؛ که می‌بینید چه‌قدر برای کشور اهمیت دارد. حالا دیگر معادن طلا و نقره و آهن و مس و ماسه و شن و سنگ و بعضی از این سنگ‌های قیمتی و این‌ها همه جزء معادن هستند. یک ثروت بسیار هنگفت و عظیمی در این معادن نهفته است. انواع سنگ‌های قیمتی مثل یاقوت و طلا و برلیان‌ و الماس و حتی این سنگ‌هایی که می‌بینید بعضا این‌ها را می‌برند در کشورهای خارجی و با یک تزییناتی مجددا به کشور بر می‌گردانند و با چه قیمت‌های هنگفتی این‌ها را می‌فروشند. این‌ها همه جزء معادن است.
در این فصل ابتدا از نظر موضوع‌شناسی معادن را مطالعه کرده؛ که ابتدا معادن چیست؛ سپس مالکیتشان را بررسی خواهیم کرد؛ مباحث مربوط به بهره‌برداری و هم‌چنین مباحث اقتصادی آن‌ها در بخش بعد مطالعه می‌شود. با توجه به گستردگی بحث، مالکیت معادن را در قرآن، طی چند درس به آن‌ها خواهیم پرداخت. که این‌ها دیگر من فقط مرور می‌کنم؛ و الا بحثش بماند برای بعد.
تعریفی از معدن. تفاوت بین معدن ظاهری و معدن باطنی. بعد رفته‌ایم سراغ مالکیت معدن. اقوالی که معادن را مطلقا از انفال می‌دانند؛ معادن را مطلقا جزء مباحات می‌دانند و می‌گویند معادن جزء مباحات است و حالا ادله‌اش هم این‌جا گفته‌شده. این هم ادله آن کسانی است که جزء انفال می‌دانند. عده‌ای معادن را مطلقا از مباحات می‌دانند و این هم ادله‌شان و بعد آن‌هایی که می‌گویند معادن تبعیت می‌کند از زمین؛ بعضی‌ها هم بین مالکیت ظاهری و باطنی تفاوت قائل شده‌اند. اجازه بفرمایید چون بحثمان سر بحث جدید است بحث را تمام کنیم.
اگر دوستان بخواهند تحقیقاتی بکنند مسائلی هست، اگر خصوصا یک کار تطبیقی هم بشود با مسائل‌. حالا ببینید ما زمینه‌های مختلفی داریم که بعضی‌هایشان الان محل ابتلا نیستند؛ ولی بعضی‌هایشان محل ابتلا هستند؛ مثلا اراضی بایر و شما نگاه کنید مثلا در مورد اراضی ما یک بحث تقسیم اراضی در زمان شاه داشتیم؛ دهه چهل بوده که این حکمش چه بوده؛ مثلا کدام اراضی تقسیم شده؛ آیا مثلا کشاورزهایی که این اراضی به آن‌ها رسیده یا مالک‌هایی که زمین‌هایشان را گرفتند، این‌ها مثلا چه حکمی داشتند؟
هم‌چنین یک تقسیم بعد از انقلاب هم ما داشتیم تحت عنوان فکر کنم بند جیم بود می‌گفتند؛ که این‌ها مثلا می‌خواهم بگویم که ما چون فعلا در بحث اراضی هستیم، این‌ها خیلی هم از جهت فقهی هر کدام از دوستان می‌توانند روی یکی از این‌ها بیایند به طور خاص متمرکز بشوند؛ روی یکی از این اراضی؛ هم مباحث فقهی‌شان را بیشتر ببینند و هم این‌که چیزهایی که در قانون ما، حالا اگر فرصت می‌شد می‌گفتیم که ما چندین قانون داریم. تغییراتی هم داشته؛ این قوانین هم یک تطبیقی داده بشود با خود‌. خود من یادم است که مثلا دانشجوهای ارشد من یکی دو تا پایان نامه در این زمینه نوشته‌اند؛ البته چند وقت پیش؛ راجع به تطبیق خود قوانین بر مباحث فقهی اراضی.
حالا اراضی یکی از انفال است. بحث معادن را داریم؛ بحث آب‌ها را داریم. خیلی بحث انفال بحث گسترده و بحث محل ابتلا در بخش‌های مختلف‌. ببینید الان شما اگر نگاه کنید بسیاری از وزارت‌خانه‌های با یک بخشی از انفال و یک بخشی از منابع طبیعی مرتبط است؛ اگر مثلا وزارت نفت را بگیرید، با بحث خود نفت، با بحث گاز و این‌ها جزء معادن و جزء انفال است. وزارت کشاورزی را بگیرید‌ همین‌طور؛ وزارت مسکن بگیرید به این‌صورت. وزارت صنعت و معدن اکثر این‌ها‌. سازمان شیلات باز همین‌طور؛ به همین جهت من عرضم این است که این بالاخره یک درسی است که افرادی که قاعدتا شرکت کرده‌اند، داوطلبانی شرکت کرده‌اند؛ الزامی به نظر می‌رسد که نبوده باشد؛ برای این‌که خودشان بیش‌تر کار بکنند و حالا ما هم استفاده خواهیم کرد از کار آن‌ها و تصورمان این است که اگر‌. حالا من هم می‌توانم ریزتر هم بیان کنم؛ دیگر دوستان با توجه به این‌که تعداد هم محدود است در این موضوعات هم از جهت فقهی، هم از جهت تطبیقی با قوانین و با آن چیزی که مثلا در ایران اتفاق افتاده بیایند بیان بکنند و بررسی بکنند.
من در خدمتتان هستم؛ فرصت خوبی است برای این‌که دوستان کار پژوهشی بکنند؛ حداقل ما این مقداری که کار کرده‌ایم یک کار پژوهشی باشد است.
التماس دعا داریم خصوصا در شب نیمه‌ی شعبان که مثل شب قدر است از جهت عظمت و از جهت استجابت دعا؛ امشب هم شب نیمه‌ی شعبان مصادف شده با شب جمعه که شب رحمت است و شب نیمه‌ی شعبان و به نوعی شب جمعه‌ی آخر سال هم هست؛ یعنی در واقع این‌ها چیزهایی است که خیلی باید قدر آن را دانست؛ در آستانه‌ی ماه مبارک هم هستیم؛ ان‌شاءالله هم در این ایام هم در ایام ماه مبارک هم‌‌دیگر را دعا کنیم ان‌شاءالله.
ان‌شاءالله موفق باشید؛ عاقبت به‌خیر باشید ان‌شاءالله. التماس دعا. خداحافظ شما.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید