جلسه هفتم درس خارج فقه استاد سید رضا حسینی در موضوع فقه تخصصی تامین اجتماعی در تاریخ ۱۴ آذر به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین
تامین اجتماعی جلسه هفتم ۱۴ آذر ۱۴۰۰
خدمت همه عزیزان بزرگوار سلام و عرض احترام دارم و امیدوارم که ان شاالله در صحت و سلامت و عافیت بوده باشید. بحث ما در جلسه گذشته درباره الگوهای تامین اجتماعی در کشورهای غربی بود و وضعیت تامین اجتماعی در نظام سرمایهداری لیبرال و بعد سرمایهداری ارشادی را مرور کردیم و بیان شد که در سرمایهداری لیبرال بر اساس مبانی مکتب اقتصاد سرمایهداری اعتقادی به دخالت دولت در زمینه تامین اجتماعی و برقراری عدالت اجتماعی نداشت و اعتقاد بر این بود که نظام بازار آزاد به تنهایی قادر است که منافع اجتماعی را تامین کند. بنابراین برنامههای تامین اجتماعی از زمان برگشت مکتب سرمایهداری از آن اصول اولیهاش آغاز شد و آن دوره را میگویند سرمایهداری مقرراتی یا ارشادی.
دلایلی که باعث شد این تغییر صورت بگیرد، چهار دلیل بیان شد؛ دلیل اول اوضاع سیاسی بود که بخاطر پیامدهای نظام سرمایهداری لیبرال شکاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی و شورشهای کارگری شروع شده بود و احزاب سوسیالیست در انتخاباتها به پارلمان راه مییافتند و نظام سرمایهداری از این طریق در معرض سقوط قرار گرفته بود و برای جلوگیری از حاکمیت کمونیسم و سوسیالیسم، نظام سرمایهداری مجبور شد که بعضی از آن عقاید اولیه خودش را کنار بگذارد و دخالت دولت برای تامین اجتماعی را مجاز بشمارد.
دلیل دیگر بحث اقتصادی بود که از نظر اقتصادی هم اقتصاد دچار رکود شدید شده بود بخصوص در بحران کبیر 1929 در امریکا که بعد به کشورهای اروپایی هم سرایت کرد و تا چندین سال ادامه داشت. اقتصاد کلاسیک که دخالت دولت را تجویز نمیکرد با نظریات کینز که معتقد بود دولت باید دخالت کند و تقاضای کل را تحریک کند و اقتصاد کینزی دخالت دولت را مجاز شمرد.
دلیل دیگر مباحث مربوط به همبستگی اجتماعی بود که تا قبل از آن اعتقاد بر این بود که منافع افراد در جامعه مستقل از هم است و تاثیر و تاثر منافع افراد روی همدیگر به حساب نمیآمد و بعدا که مشخص شد که منافع افراد در جامعه بسیار به هم پیوسته هستند به خصوص بعد از کشفیات علم میکروب شناسی که مشخص شد که یک بیمار مبتلای به بیماری سل روزانه هزاران میکروب کشنده از خودش صادر میکند و اگر درمان نشود جامعه را به شدت مبتلا میکند و ما نمیتوانیم در جامعه نسبت به بهداشت و درمان فقرا بی توجه باشیم و همینطور بقیه نیازهای فقرا اگر تامین نشود امنیت و رفاه حتی طبقات فقیر این اثر گذار است و بنابراین نظریه همبستگی جای آن منافع افراد از همدیگر را گرفت.
دلیل آخر بحثهای مربوط به عدالت اجتماعی بود که بر اساس نظریات جان رالز سیاستی که منجر به نوعی نابرابری شود یعنی برخورد نابرابر با افراد جامعه به شکلی که این برخورد به نفع فقیرترین افراد جامعه تمام شود و آنهایی که منتفع میشوند نیازمندترین اقشار جامعه باشند این هم مجاز شمرده شد. بنابراین دولت مجاز شد که به نحوی در توزیع درامد جامعه دخالت کند و منافع طبقات پایین را تضمین کند. بعد از این بود که کم کم بعد از سال 1981 که ابتدا از آلمان شروع شد و بعد به بقیهی کشورهای اروپایی و در امریکا هم بعد از بحران کبیر این برنامهها در دستور کار قرار گرفت ابتدا بیمههای اجتماعی مطرح شدند و بعد کم کم بحثهای حمایتی و مساعدتهای اجتماعی و راهبردهای حمایتی در ادامه ضمیمه شد به بیمههای اجتماعی و نظامات تامین اجتماعی شکل گرفت.
و موارد تحت پوشش این نظامهای تامین اجتماعی را بیان کردیم که عمدهی مخارج نظامهای تامین اجتماعی را مخارج دوران سالمندی و بازنشستگی که چیزی در حدود دو سوم کل این هزینههای این نظامهای تامین اجتماعی را به خودش پوشش میدهد و در مرتبه بعدی هزینههای مربوط به درمان و بیماری و هزینههای بیکاری و از کار افتادگی و فوت سرپرست خانواده و بحث نیازمندیها و موارد متفرقهای که کم و بیش در کشورهای مختلف وجود داشت.
عنوان دیگری که مورد بحث قرار گرفت راهبردهای اصلی تامین اجتماعی بود؛ سه راهبرد اصلی در نظامهای تامین اجتماعی امروز وجود دارند که عمده آن راهبرد بیمهای است و راهبرد حمایتی و بعد راهبرد امدادی که گفته میشود ماحصل این سه راهبرد مورد نظر است.
حالا بحثی که امروز خدمت شما عزیزان خواهیم داشت ادامه همین بحث است که یک بحث موضوع شناسی است و آشنایی با این مباحث اولا دید ما را باز میکند با ابعاد مختلف این موضوع و بعد تفکراتی که وجود دارد، اختلاف نظرهایی که وجود دارد و مسیری که پیموده شده است. اینها همه تجربههای آموزندهای است که برای ما خیلی مهم است. ما وقتی که این مسائل را بدانیم وقتی برای دنیای امروز میخواهیم نسخه بپیچیم مسئله را میشناسیم و میدانیم که سوالمان چیست و در منابع اسلامی باید دنبال چه چیزی بگردیم و برای چه چیزی باید راه حل ارائه دهیم.
در همین راستا اولین بحثی که امروز داریم شیوههای تامین مالی تامین اجتماعی است که این بحثی بسیار مهم و اساسی است و شاید بتوان گفت مهمترین مسئلهای که در الگوهای تامین اجتماعی امروزه وجود دارد همین بحث تامین مالی است. یعنی امروزه بشر از اینکه تامین اجتماعی لازم است برای صلح و امنیت و پایداری جوامع، حتما باید یک همچنین برنامههایی وجود داشته باشد از این مرحله عبور شده و تجربههایی به دست آمده و مهم این است که اگر قرار است این کار لازم و ضروری در جامعه انجام شود منابع آن از کجا باید تامین شود و پول آن را ما از کجا باید کسب کنیم تا این هزینهها را پوشش دهیم. این سوال مهمی است که ببینیم در این زمینه چه دیدها و تجاربی موجود است.
به طور کلی میشود گفت، سه نوع منبع اصلی برای تامین مالی برنامههای تامین اجتماعی تا به حال مطرح بوده است: اولی درامدهای ناشی از حق بیمه است. که این شاید بعد از پیدایش برنامههای جدید اولین منبع همین حق بیمهها بودند. مالیات هم به آن اضافه شد و همینطور درامد ناشی از سرمایهگذاری تامین اجتماعی، چون تامین اجتماعی سرمایههایی را که دریافت میکند بخشی از آن را سرمایهگذاری میکند و درامدی که به آن سرمایهگذاری قرار میگیرد، اینها در اختیار سازمان قرار میگیرد و از همان محل برخی از هزینهها را میشود پوشش داد. بنابراین سه نوع منبع در اینجا مطرح است؛ حق بیمه، مالیات و عایدی سرمایه. که اینها هر سه در نظامات امروزی رایج هستند که حالا اگر از آن عایدی سرمایه که سطحش خیلی ناچیز است و مثلا در ایران منابع ناشی از سرمایهگذاری بطور متوسط در 5% درامدهای سازمان تامین اجتماعی از این نوع است. و مبلغش بسیار بسیار جزئی است و عمدتا آنچه در نظامهای تامین اجتماعی امروزی مطرح است یکی منابع مالیاتی است و دیگری حق بیمه. که عرض کردم که این برای ما خیلی مهم است که توجه داشته باشیم که بعدها خواهیم دید در مالیاتهای اسلامی عمده موارد مصرف مالیاتهای اسلامی همین مصارف تامین اجتماعی است. و یک نوع پیوند نزدیکی بین مالیات و تامین اجتماعی وجود دارد؛ ولی در دنیا ابتدا منابع حق بیمهای تجربه شد که بخاطر اینکه مبدع این برنامه و منبع مالی آقای بیسمارگ بود و بیمههای اجتماعی را پیشنهاد کرد، سیستمهایی که با حق بیمه تامین میشوند را نظامهای بیسمارکی میگویند. و در مقابل نظامهایی که بر اساس نظامهای مالیاتی تامین مالی میشوند را میگویند نظامهای ببریجی. که این آقای ببریج کسی بود که در امریسان مامور تحقیق شد در زمینه تامین اجتماعی و گزارشی که او داد این بود که نظامهای بیمهای یک گروههایی را پوشش نمیدهد؛ آنهایی که غیر شاغل یا شاغلان بخش غیر رسمی هستند را سیستمهای بیمهای پوشش نمیدهد و قرار شد که اینها از طریق مالیات مورد پوشش قرار بگیرند. بنابراین منابع مالیاتی هم درست شد که امروزه بعضی از کشورها یا به طور کامل و یا از طریق مالیات، تامین اجتماعیشان را تامین مالی میکنند که عمده آن در شمال اروپا و کشورهای اسکاندیناوی مثل سوئد و دانمارک و امثال اینهاست. اینها عمدتا بر مبنای مالیات تامین مالی میشوند و در مقابل بعضی از کشورها مثل فرانسه که تا حدود 80% از طریق حق بیمه هزینههای خودش را پوشش میدهد اما اینکه خصوصیات اینها چه است و منابع مالیاتی دارای چه ویژگیهایی هستند و منابع حق بیمهای دارای چه ویژگیهایی هستند. و اینها با همدیگر چه مشابهتها و تفاوتهایی دارند برای ما خیلی مهم و حائز اهمیت است.
ما در جلسه گذشته حق بیمه را تعریف کردیم و تعریف اصطلاحی آن را دیدیم. که در واقع حق بیمه یک نوع ضریب مالی است که از استخدام و اشتغال نشات میگیرد و بر رئوس کارگران بسته میشود. حق بیمه موضوعش حقوق کارگری است. و به این شکل است که کسی که حق بیمه پرداخت میکند در مقابلش یک استحقاق خاص پیدا میکند یعنی یک نوع طلبکاری از آن سازمان تامین اجتماعی پیدا میکند برای بازنشستگی و مخارج درمانی و امثال اینها. این در عین حالی که یک نوع پرداختی در بسیاری از موارد اجباری است اما در مقابلش یک استحقاقی هم هست. و موارد مصرف این حق بیمهها هم مشخص است. یعنی من وقتی که حق بیمه پرداخت میکنم آن سازمانی که این حق بیمهها را جمع میکند مشخص است که باید در یک جاهای مشخصی مثل پرداخت حقوق بازنشستهها، هزینهها و مخارج درمانی و امثال اینها باید هزینه کند. و این حق بیمهها اینطور نیست که فقط از کارگر گرفته شود؛ کارگر به اضافه کارفرما و گاهی هم دولت، یعنی یک نوع منابعی است که بصورت مشارکت سه طرف با هم این پول تهیه میشود. برخلاف مالیات که مالیات دهنده آن را میدهد. و نرخ این حق بیمهها هم که چه مقدار کارگر بدهد و چه مقدار کارفرما یا دولت، اینها هم یکسان نیست در کشورهای مختلف با همدیگر متفاوت است در آلمان مثلا 12 است. و در فرانسه مقداری متفاوت است. با یک مقدار کم و زیاد. خود این هم در طول زمان معمولا اینطور بوده است که حق کارفرما به تدریج کمتر و کمتر شده و جایش را منابع دیگر گرفته.
رابطه بین حق بیمه و اشتغال را هم عرض کردم که حق بیمه از جمعیت شاغل گرفته میشود و لذا غیر شاغلین اگر بخواهند تحت پوشش قرار بگیرند آنها باید از یک سازمان دیگر که متولی کار آنهاست پیگیری کنند. نکته آخر اینکه در مورد حق بیمه یک سازمان خاصی میآید این حق بیمهها را جمع میکند و آن سازمان هم معمولا هم یک سازمان درآمدی است و هم هزینهای. یعنی سازمان تامین اجتماعی هم درامد جمع میکند و هم هزینهها را متکفل است.
در مقابل منابع مالیاتی اینطور نیست. مالیات هم مثل حق بیمه یک نوع ضریب مالی است که بالاجبار و با حکم قانون گرفته میشود منتها مالیات دهنده وقتی مالیات را میدهد؛ این مالیات را دولت میگیرد و میبرد در خزانه و این مالیات در عموم مصارف کشور خرج میشود و فرد استحقاق خاص یا حق مطالبه خاص پیدا نمیکند گرچه دولت هم یک وظایفی دارد که آن را هم به جای خودش انجام میدهد. اما یک رابط یک به یک و مستقیمی بین مالیات دادن و طلبکار بودن از دولت مثل این حقوق بازنشستگی و امثال اینها وجود ندارد. و موارد مصرف مالیات در قانون بودجه که دولت پیشنهاد میدهد و مجلس تصویب میکند آن جاها مشخص میشود که دولت چه هزینههایی را باید انجام دهد. و مالیاتها معمولا یک معافیتی دارند؛ از یک سطحی بالاتر این مالیاتها گرفته میشود نه از عموم شاغلین و معمولا باز به شکل تصاعدی است و اینکه مالیاتها از منابع مختلف گرفته میشود فقط مالیات از حقوق نیست. مالیاتهای مستقیم اینطوری است ولی مثلا مالیات بر ارزش افزوده یا سود شرکتها یا مالیات بر ارث و امثال اینها منابع متعددی است و از منابع مختلفی مالیات گرفته میشود. بر خلاف حق بیمه که از حقوق کارگر و فرد شاغل دریافت میشود. و مالیات همه افراد جامعه را شامل میشود همه منابع درامدی را تقریبا شامل میشود برخلاف حق بیمه. و اینجا هم در این جدول این عرایضی را که عرض کردم به طور خلاصه مشخص شده؛ شباهتها و تفاوتهای حق بیمه و مالیات. که شباهتشان این است که هر دو یک ضریب مالی اجباری هستند که در سطح ملی به حکم قانون از موارد خاصی اخذ میشوند ولی به لحاظ محل مصرف عرض کردم که با همدیگر تفاوت دارند؛ حق بیمه مشخص است ولی مالیات نیست. استحقاق دریافت در مقابل پرداخت در حق بیمه است ولی در مالیات نیست.
گستردگی ضریب مالی در مالیات بر خلاف حق بیمه، و دستگاه متولی جمع و تخصیص منابع این هم در مالیات، دستگاه مالیاتی فقط یک دستگاه درامدی است؛ درامد را جمع میکند ولی هزینهای را انجام نمیدهد. و هزینهها از خزانه و در بودجه دولت مشخص میشود ولی در سازمانهای بیمهای هم جمع کننده حق بیمه هستند و هم مصرف کننده آن.
حالا اینکه چرا ما این دو را با هم مقایسه میکنیم؟ چون که آن اصل برنامه تامین اجتماعی که ما گفتیم مهم است و مواردی را تحت پوشش قرار میدهد؛ منابع مالی که ممکن است به دو تا شیوه قابل انجام است. و این یک بحث اختلافی است که کدام را ما ترجیح دهیم و هر دو شکل این در نظامهای تامین اجتماعی امروزی وجود دارد و این دوتا به لحاظ آثار و پیامدهای اجتماعی که دارند متفاوت هستند. بحث سر این است که به چه شیوه عمل کنیم یعنی اینکه برویم مالیات بگیریم و تامین اجتماعی انجام دهیم بهتر است یا اینکه نه به شکل حق بیمه این کار را انجام دهیم. این محل اختلاف است. عرض کردم ابتدا از منابع حق بیمهای این بحث شروع شده ولی بعدها تعمیم پیدا کرده به مالیات و حتی در برخی کشورهای موفق تامین اجتماعی جایگزین شدن حق بیمه با روشهای مالیاتی را شاهد هستیم.
مثلا الان در سوئد کسی که کار میکند دیگر کسری از حقوقش نمیشود. یک کسری دارند به نام مالیات که البته این نرخش هم زیاد است مثلا 50% درامد فرد را نظام مالیاتی برداشت میکند و حق بیمه تامین اجتماعی و اینطور چیزها اصلا در آن نیست. همه این مالیاتها را نظام مالیاتی جمع میکند و بعد هم میبرد در خزانه و خواهیم گفت دولت رفاه یک وظیفهای دارد در مقابل عموم ملت که آنها را انجام میدهد. بنابراین این مهم است که ما بدانیم که این بحث حق بیمه که در غرب بوجود آمد این تنها راه تامین مالی تامین اجتماعی نیست و بلکه امروزه برخی کشورها بطور کلی مالیات را جانشین کردهاند و آنها اتفاقا موفقتر هستند. و الان بهترین سیستمهای تامین اجتماعی در کشورهای اسکاندیناوی است که مالیات محور هستند.
حالا این در کشور ما یک بحث جالبی است یعنی وقتی انسان این را مطرح میکند برخی فکر میکنند وقتی انسان میگوید تامین اجتماعی، تامین اجتماعی این است که حق بیمه بگیریم و در مقابلش مزایا پرداخت کنیم در حالی که این شکل نیست. آشنایی با این بحث میتواند یک اعتماد به نفسی را به ما بدهد که با یک اعتماد بیشتری از روشهای اسلامی بتوانیم دفاع کنیم یعنی چیزی که در دنیای امروز هم تجارب بشری این را تایید میکند.
دانشپژوه: کارمندان که الان هر دو را میدهند مگر بیشتر از کشورهایی که تا الان گفتید یکی را میگیرند کمتر نیست.
استاد: بله همینطور است که در ایران هم مالیات میدهیم و هم حق بیمه و این مشکلاتی را هم به وجود آورده که در بحث تامین اجتماعی ایران خواهیم دید.
من بحث مقایسه مالیات و حق بیمه را که بحث مهمی است به طور خاص یک مقالهای را در پژوهشنامه مالیات ارائه کردم مزیت سنجی منابع حق بیمهای و مالیاتی در تامین مالی اجتماعی که آنجا به طور مبسوط و مفصل وارد این بحث شدم که دوستان اگر اطلاعات بیشتری میخواستند میتوانند آنجا را ببینند.
این از این قسمت، بحث بعدی که ما داریم مدیریت منابع و بودجه بندی در نظامهای تامین اجتماعی است. فارغ از اینکه منابع مالی مالیاتی بهتر است یا حق بیمه.
امروزه سه طور مدیریت منابع در سیستمهای تامین اجتماعی وجود دارد؛ اولی نظام موازنه درامد هزینه سالیانه. که این اصطلاح انگلیسیاش pay as که به طور مخفف page نوشته میشود. منظور از این سیستم این است که نظام تامین اجتماعی چیزی را ذخیره نمیکند و اگر حق بیمهای را دریافت میکند؛ این حق بیمهها از یک دست گرفته میشود و از دست دیگر هزینه میشود و هر سال این درامدها و هزینهها با هم بالانس میشود و سیستم به همین شکل جلو میرود بنابراین بحث سرمایهگذاری دیگر اینجا مطرح نیست. البته این نوع نظامها معمولا نظامهای مزایای معین هم به آنها گفته میشود. مزایای معین یا نامفهوم 36:40 اینجا بخاطر اینکه سرمایهگذاری صورت نمیگیرد و درامد سازمان از حق بیمه است و لا غیر و بر اساس این هم آن مزایا را تخصیص میدهد.
قسم دوم نظام اندوخته گذاری کامل است. یا پولی که این نظامها بر خلاف آن قسم اول که چیزی را اندوخته سرمایهگذاری نمیکردند اینجا کلا بر مبنای سرمایهگذاری است و حق بیمههایی که از افراد گرفته میشود معمولا هر فردی یک حساب اندوخته و سرمایهگذاری مخصوص خودش را دارد و فرض بر این است که این پولی که من حق بیمه پرداخت میکنم به طور کامل پس انداز میشود و از محل اصل و فرع این سرمایهگذاریها بعدا به تناسب مشارکتی که داشتم به من مزایا پرداخت میشود؛ بنابراین اینها مبتنی بر سرمایهگذاری است و مصرف کردن از درامد سرمایهگذاری.
و نوع سوم که اندوخته گذاری جزئی است؛ پارشیال فاندینگ. اینها یک نظامات بینابین است یعنی حق بیمههایی که دریافت میشود یک بخش زیادی اختصاص پیدا میکند به مزایا و تامین هزینهها و در عین حال یک بخشی هم برای سرمایهگذاری اختصاص داده میشود. که برای مثال سازمان تامین اجتماعی ایران از این قسم سوم است یعنی سرمایهگذاری جزئی به حساب میآید. اینها هم هر کدام از این سه قسم یک آثار و پیامدهایی دارد مثلا نظام ارزیابی سالانه یا pay as year ago اینها چون سرمایهگذاری صورت نمیگیرد، در اقتصاد کلان کشور معمولا با این روش صرف سرمایهگذاری پایین میآید و رشد اقتصادی با کندی مواجه میشود.
در مقابل با نظام سرمایهگذاری کامل اینطور نیست و چون حق بیمهها سرمایهگذاری میشود اینها تشکیل سرمایه ملی داده و رشد اقتصادی را تقویت میکند. منتها عملا کشورها بیشتر آنها که حق بیمهای هستند از این نظامهای pay as year ago استفاده میکنند. این هم باز دلایل خاصی دارد.
ما در کشورهای غربی تمام این چیزهایی که میگوییم تجربه شده و الان هم رایج است البته بستگی دارد به اینکه چه کشوری را ما در نظر داشته باشیم معمولا نظام ارزیابی سالانه خالص شاید جایی پیدا نشود و همینطور نظام ذخیره سازی کامل. این هم باز به این شکل مواردش خیلی نادر باشد و آنچه که بیشتر رایج است همین قسم است؛ نظام سرمایهگذاری جزئی. که کشورهای زیادی بر اساس این عمل میکنند از جمله ایران که گفتم به همین شکل است. منتها بحثهای فرعی زیاد است که حالا نمیخواهیم وارد آن بحثها شویم. خود این سرمایهگذاری در تامین اجتماعی میشود به اندازه دو واحد درسی درباره آن صحبت کرد؛ راجع به اینکه این کار چقدر مفید است، به مصلحت است، دارای چه آثار و پیامدهایی است، اگر قرار است سرمایهگذاری صورت بگیرد آیا باید به شکل تصدی گری باشد یا به شکل مدیریت باشد، از طریق سازمان بورس باشد یا از طریق تصدی بنگاهها و کارخانهها باشد؟ اینها مسائل جزئی و ریز است که وارد شدن به آن بحث مفصلی را میطبد البته دوستان میتوانند هر کدام از اینها را موضوع تحقیق یا پایاننامه خودشان قرار دهند و مخصوصا برای کشور ما این خیلی حائز اهمیت است که سرمایهگذاری در سازمان تامین اجتماعی به چه شکلی است؟ آیا قابل دفاع است یا نه؟ من دیگر وارد جزئیات آن بحث نمیشوم.
بحث بعدی که هست و این هم باز بحث مهمی است این است که این شفافیت نه تنها در تامین اجتماعی بلکه در کل اقتصاد خیلی مهم است و کشورهای توسعه یافته هم معمولا سطح شفافیت بالایی دارند و بخاطر همین هم فساد مالی و اداری و اینها آنجا خیلی کمتر است.
در محور بعدی سوال این است که نهادهای ارائه دهندهی خدمات تامین اجتماعی چه نهادهایی هستند و این تامین اجتماعی که مهم است و ضروری است و حتما باید در جامعه برقرار شود ببینیم که این کسی که مسول این کار است و تکلیف متوجه اوست چه کسی است و چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ آیا خود فرد، دولت، خانوادهها، موسسات خیریه هستند؟ و بطور کلی مسول این کار چه کسی است؟ و در اینجا مواردی را که هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی و کاربردی مطرح هستند و میشود روی آنها بحث کرد را ما مطرح میکنیم و این را هم بعد از اینکه ما مراجعه میکنیم به منابع اسلامی و میخواهیم نظام تامین اجتماعی اسلامی را برای جوامع امروزی کشف و ارائه کنیم آنجا مهم است که بدانیم چه طرفهایی در اینجا قابل طرح هستند و بعد ما رویشان بحث کنیم و ببینیم باید به چه شکلی وارد شویم.
اولین موردی که اینجا مطرح است، خود فرد است. و این از این جهت مهم است که بههرحال همه این مباحثی که در نظامهای تامین اجتماعی مطرح است و قابل طرح است مثل حقوق بازنشستگی، یا مخارج بیماری و از کارافتادگی و امثال اینها، در تمام اینها این سوال مطرح است که خود فرد چهکاره است؟ آیا جامعه باید بیاید مخارج دوره سالمندی من را بدهد یا اینکه نه من خودم مسول هستم و حوزه مسولیت افراد و جامعه کجاهاست و وقتی میگوییم نیازهای معیشتی و سازمان تامین اجتماعی حمایت میکند از نیازهای معیشتی که جنبه اجتماعی دارند اینها کجا اجتماعی حساب میشوند که مسولیت جامعه است و کجا فردی است که خود فرد مسئولش است و ارتباط اینها با همدیگر چه است؟ این بحث مهمی است.
و باز همینجا من اشاره کنم که اینجا هم میشود یک تحقیقی را حتی در حد پایان نامه که نیاز یا به تعبیر روایات ما الحاجه، حاجات نیازها چه است و تفاوتش با خواسته، تمایلات چه است و چه نوع نیازهایی انسان دارد و کدامهایش نیازهای فردی و کدامهایش نیازهای اجتماعی است. و آیا سطوح مختلف نیازها با همدیگر متفاوت است؟ اینها یک بحثهای مهم و اساسی است که در دنیا روی اینها کار شده است و در منابع ما هم زیاد راجع به اینها کار شده منتها یک دسته بندی از این بحث بخصوص با نگاه شیعی است. برادران اهل سنت ما یک اصطلاحی دارند؛ مقاصد الشریعه مقاصد شریعت را تقسیم میکنند به پنج گروه که حفظ نسل است و حفظ مال و حفظ عقل و حفظ دین. بعد میگویند که هر کدام از اینها سه سطح دارد؛ سطح ضروریات و سطح حاجیات و سطح تحسینیات. ولی اینها یک بحثهای کلاسیک قدیمی هستند و اگر ما بخواهیم به این بحث نگاه کنیم این خودش جای تحقیق دارد و مثلا در روایات ما است اگر کسی سالم است و میتواند کار کند به او نمیتوان زکات داد اینجا دیگر وظیفه خودش است که نیازهای خودش را تامین کند و به قول تعبیر روایات «لاَ تَحِلُّ اَلصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ وَ لاَ لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ» کسی که قوی است و سالم است و میتواند کار کند نظام تامین اجتماعی وظیفه ندارد او را تامین کند و وآن وظیفهی خودش است. علیایّحال این جا دارد رویش کار و تحقیق شود.
مورد اول خود فرد است و مورد دوم خانواده است که خانواده هم باز یک منبع بسیار ارزشمند در مبحث تامین اجتماعی است که کارکرد تامین اجتماعی دارد که همین کارکرد تامین اجتماعی که دارد، کارکردهای تربیتی و معنوی را هم به دنبال دارد؛ یعنی کمکهای خانوادگی در عین حالی که بار آن نظام تامین اجتماعی را کم میکند دارای آثار تربیتی و معنوی هم است. در نظامهای سنتی خانواده خیلی از کارها را انجام میداد این همه سرای سالمندان و اینها که بخصوص در کشورهای اروپایی است و هزینههای سنگینی هم دارد و همین حقوقهای بازنشستگی که به سالمندان تعلق میگیرد که همه صندوقهای بازنشستگی را با ورشکستگی مواجه میکند اینها در محیط خانواده انجام میشده و الان هم قابل انجام است گرچه نظام سرمایهداری یکی از عوارضش تضعیف خانواده بود و امروزه دیگر خانوادههای گسترده و منسجم قبلی هم متاسفانه تا حدود زیادی تضعیف شده است.
علیایّحال خانواده هم یکی از طرفهای خیلی مهم و موثر است در تامین اجتماعی که هم نگهداری کودکان و مهدکودکها و سرای سالمندان و بحث مخارج سالمندی و... همه اینجا از طریق خانواده میتواند تا حدود زیادی تامین شود. و در خیلی از کشورها مثل کره جنوبی و ژاپن و... بحث خانواده خیلی مهم است و وابستگی افراد به دولت هم خیلی کمتر میشود؛ که خواهیم گفت یکی از مشکلات نظامهای دولتی همین وابستگی افراد به دولت است و مشکلاتی که از این ناحیه پیدا میشود. علیایّحال حتی در کشورهای اروپایی بحث خانواده و نقش آن در تامین اجتماعی جدی گرفته میشود و آنجایی که راهبردهای حمایتی مطرح است و مساعدتهای اجتماعی، آنجا یکی از مواردی که به آن توجه میکنند این است که آیا در درون خانواده کسی هست که بتواند آن را تامین کند یا نه و حتی اگر بعدا کشف شود که مثلا بنده در خانوادهام کسی بوده که میتوانسته من را تامین کند و من اظهار نکردهام، سیستم تامین اجتماعی میتواند بیاید او را تواطر کند و از آن فردی که جزو منصوبان است در محیط خانواده از او برداشت کند.
منتها این به لحاظ اسلامی، نفقهای که در خود خانواده، پدر و مادر، فرزندان و بستگان، یک وضعیت خاصی دارد و این هم باز مثلا جایگاه خانواده در نظامات تامین اجتماعی یا تامین مالی تامین اجتماعی میتواند موضوع تحقیق خوبی برای دوستان باشد.
مورد بعدی سازمانهای غیر انتفاعی و نهادهای خیریه هستند. که از قدیم کارهای خیریه و نوع دوستانه وجود داشته است. مردم به همدیگر کمک میکردند و فارغ از اینکه دولتی باشد یا نباشد؛ از طریق مساجد، کلیساها و نهادهای عمومی. کمکهای مردم به مردم. امروزه اینها به عنوان ثمنها یا NGO ها یا سازمانهای مدنی آمدهاند و جای اینها را گرفتهاند و کمکها را جمع میکنند و مواردی را تحت پوشش قرار میدهند. این هم محل بحث است و اتفاقا این قسمت در دنیای امروز روز به روز پررنگتر میشود و بخش خیریه نقشش در تامین اجتماعی و کل نظام اقتصادی مورد تاکید بیشتری قرار میگیرد و در خود کشور ما هم موسسات خیریه فراوان هستند و از طرفهای مهم حساب میشوند.
در کشورهای اروپایی و بخصوص در امریکا نقش موسسات خیریه خیلی پررنگ است و اینها در کنار بقیه طرفهای تامین اجتماعی امروزه مشارکت میکنند در این قضیه و روز به روز هم تاکید بیشتری به آنها میشود.
در نهایت دولت یکی از طرفهای مهم دخیل در تامین اجتماعی است که در این دوره جدید بحث دولت از ابتدا در بیمههای تامین اجتماعی که معمولا متولیاش یک سازمان دولتی است شروع شد و به تدریج هم دخالت دولت در این قسمت پررنگتر شد و هرچه نقش دولت پررنگتر شد نقش خانوادهها و سازمانهای خیریه و... کم رنگتر شد و حتی مسئولیتهای خود افراد هم کم رنگتر شد و امروزه بخاطر سیستمهای تامین اجتماعی افراد آنهایی که حق بیمه پرداخت میکنند؛ دغدغهای برای اینکه در دوران سالمندی و پیری -که زندگی من چگونه تامین خواهد شد؟- اینها را به عهده دولت قرار میدهند و ندارند و مسولیت افراد هم یک مقدار زیادی منتقل شده است به دولت. بنابراین دولت جایگاه مهمی پیدا کرده است.
در ادامه این تصدی دولتی در کشورهای اروپایی بحث دولت رفاه مطرح شد و حتی بحث از تامین اجتماعی هم فراتر رفت و دولت رفاه یک وظایفی را به عهده گرفت که در یک سطوح بالاتری از تامین اجتماعی مطرح شد. تامین اجتماعی اولش که مطرح شد بحث بیمههای اجتماعی بود که شامل افراد شاغل میشد و بعد که آقای ببریج که گزارش تحقیق خودش را ارائه کرد و معلوم شد که یک عده بیرون از پوشش تامین اجتماعی و روشهای بیمهای قرار گرفتهاند روشهای مالیاتی هم به آن اضافه شد منتها آنجا نظام تامین اجتماعی برخوردش سلبی بود مثلا میگفت که بیماری نباید باشد، یا فقر نباید باشد، یا بیکاری نباید باشد، بیسوادی نباید باشد؛ یعنی یک نگاه سلبی بود به مسئله رفاه. وظیفهی نظام تامین اجتماعی این عدمها بود. و اینها را میخواست پر کند؛ بعد که دولت رفاه مطرح شد، برخورد شد یک برخورد ایجابی. یعنی اینجا دیگر بحث زندگی سالم و زندگی مرفه مطرح شد و این عقیده به وجود آمد که دولت وظیفه دارد نه تنها آن حداقلها بلکه آن وضعیت مطلوب را برای جامعه و برای افراد فراهم کند؛ فارغ از اینکه او شاغل است یا شاغل نیست. فلذا اینجا آموزشهای عمومی مطرح شد. در آموزشهای عمومی همه آحاد ملت میروند مدرسه، بچههایشان را ثبت نام میکنند و آموزش رایگان در اختیار خانوادهها قرار میگیرد.
یا مثلا در اروپا بحث بهداشت رایگان و عمومی مطرح شد یعنی هر کسی فارغ از اینکه بیمه شده باشد یا نباشد، شاغل باشد یا نباشد، به محض بیماری مراجعه میکند به بیمارستان و همانطور که برای مدرسه پولی نمیدهد اینجا هم پولی نمیدهد و نظام بهداشت و درمان رایگان برای عموم. اینها یک چیزهایی بود که در دولت رفاه مطرح شد و همینطور محیط زیست سالم و امکانات عمومی مثل خیابانها، پارکها، مراکز تفریحی، اینها یک چیزهایی بود که برای عموم در نظر گرفته شد و وقتی گفتند دولت رفاه منظور دولتی است که این وظایف را به عهده میگیرد و در اختیار افراد جامعه قرار میدهد.
بحث تامین اجتماعی از بیمههای اجتماعی شروع شد و بعد حمایتهای اجتماعی به آن اضافه شد و بعد دیگر تبدیل شد به خدمات عمومی که دولت رفاه ارائه میدهد و وضعیت مطلوب زندگی را برای عموم فراهم میکند.
این برای ما خیلی مهم است که بحث تامین اجتماعی امروزه یک پیوندی دارد با دولت رفاه. و اگر بخواهیم با کنه این قضیه مواجه شویم؛ این تجربه دولت رفاه هم برای ما مهم است که ببینیم منظور از دولت رفاه چه است و این چگونه پیدا شد و توسعه پیدا کرد و در نهایت به کجا انجامید. چون ظاهر این مسئله خیلی خوب است و آدم تحسین هم میکند؛ یک شرایط زندگی که مطلوب هم باشد و خدمات را برای همه ارائه دهد این خیلی خوب است اگر بشود. و ببینیم که این مفهوم به چه شکلی به وجود آمد و به کجا انجامید.
اینکه اولین بار دولت رفاه کی مطرح شد خیلی مورد توافق نیست. یک جریان تدریجی بود و از همان ابتدای به وجود آمدن تامین اجتماعی در 1981 نطفههای اولیهاش شروع شد و با آن بحثهای ببریج هم تکمیل شد و بعد از بحران کبیر 1930 باز در امریکا این تقویت شد تا اینکه در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم این به شکل مصطلح و رسمی مطرح شد و در حد سه دهه تا اواسط دهه هفتاد یعنی تا حدود 1973 دولت رفاه در حال صعود و گسترش بود و روز به روز تقویت میشد و انواع و اقسام خدمات را در اختیار افراد قرار میداد.
منتها در ادامه بین 1970 و 1980 آنجا به لحاظ نظری کم کم بحرانهایی در اروپا ایجاد میشد که اینها میگفتند علتش این دولت رفاه است و هزینههای زیادی که دولت دارد انجام میدهد این هزینهها باعث میشود که بنیه سرمایهگذاری جامعه افت کند و رشد اقتصادی کم شود و اقتصاد دچار رکود شود و بعد از آن بود که به لحاظ نظری یک نوع عقب گردی از این بحث پیدا شد گرچه در عمل وقتی که جامعه عادت میکند به یک وضعیتی و یک حقوقی را برای خودش به رسمیت میشناسد برگشت دولت به این راحتی نیست که به یکباره این مزایا را کم کند. ولی دیگر تقریبا از اواسط دهه هفتاد بخاطر مشکلاتی که به وجود آمد در حد امکان و وسع سعی شد که دامنه این دولت رفاه کم شود و گسترش پیدا نکند و در خیلی از موارد عقبگرد. با این حال وقتی که بر اساس آمار نگاه میکنیم مثلا اینجا از 1960 تا 1990 ما وقتی که آمار کشورهای غربی را نگاه میکنیم میبینیم که در همه آنها هزینههای تامین اجتماعی صعودی بوده و نسبت هزینههای تامین اجتماعی به تولید ناخالص ملی در حال افزایش بوده و در کشورهای اروپایی مثلا در سوئد در 1990 چیزی در حدود 34% تولید ناخالص ملی مربوط بوده است به هزینههای تامین اجتماعی. و این رقم خیلی زیادی است و در کشورهای دیگر کم و بیش این رقم بالاست؛ در فرانسه نزدیک به 27%، در انگلستان 20.3% و امروزه هم این رقم رقم کمی نیست. گرچه به لحاظ نظری الان دیگر از گسترش دولت رفاه کسی حمایت نمیکند و بلکه تا آنجا که ممکن است میخواهند محدودش کنند. ولی این رقم همچنان رقم بالایی است. و این مزیت در عمده کشورها به خصوص کشورهای اسکاندیناوی وجود داشت.
بحث بعدی که اینجا وجود دارد یک طبقه بندی است نسبت به دولتهای رفاه و رویکردهایی که نسبت به دولت رفاه وجود دارد؛ یعنی این وضعیتی که برای دولت به وجود آمد و تجربهای که صورت گرفت ببینیم که الان چند دسته نظریه در اینجا وجود دارد، این هم باز برای ما مهم است که اینها را بدانیم و استدلالهای اینها را بدانیم.
در اینجا ما به یک لحاظ سه رویکرد به دولت رفاه را توضیح دادیم. یکی رویکرد راست گرا یا نئو لیبرالیسم یکی سوسیال دموکراتها هستند و یکی هم رویکرد راه سوم. و اینها هر کدام برای خودشان استدلالهایی دارند و عقایدی دارند و اینها هم برای ما جالب است که استدلالی که اینها میکنند که چرا این خوب است یا چرا این بد است در ارزیابی دولت رفاه در مجموع آیا مفید است یا نه این ذهن را روشن میکند.
رویکرد اول رویکرد همان راست گرا یا همان نئولیبرال که بیشتر هم در انگلستان هم ابتدا این مطرح شد بعد از اینکه دولت رفاه به اوج خودش رسید و بعد 1973 رکود اقتصادی که به وجود آمد و استدلالهایی که میشد بر ضرر دولت رفاه، آنجا در انگلستان اولین بار این عقبگرد انجام شد و این جریان راست گرایی و نئولیبرال از آنجا مطرح شد و اینها در باب چند موضوع کلیدی عقایدی را ابراز داشتند؛ یکی بحث نگاه به دولت بود، اینکه آیا دولت خوب است که بیاید وسط و دخالت کند و این وظایف را بر عهده بگیرد؟ جریان راستگرا به دولت خیلی خوشبین نبودند و معتقد بودند که هر چه دولت به وسط بیاید بخاطر بروکراسی که هست و بخاطر ضعفی که دولت در درون خودش دارد جامعه متضرر میشود و خیلی از کارها را مکانیسم بازار و انتخاب خود افراد به خوبی میتوانند انجام دهند و نیازی به حضور دولت نیست. برعکس نسبت به مکانیسم بازار اینها خوشبین بودند و معتقد بودند که خیلی از کارها را مکانیسم بازار میتواند بخوبی انجام دهد و اگر یک بنگاهی در مکانیسم بازار عمل میکند اگر کارآمدی نداشته باشد ورشکست میشود ولی ورشکستگی برای دولت معنی ندارد و جامعه باید هزینههایش را پرداخت کند.
بحث بعدی رفتار عقلائی است که رویکرد راستگرا معتقد به رفتار عقلائی است. یعنی افراد عاقلانه رفتار میکنند و منافع خود را تشخیص میدهند و اگر اشتباه هم کردند باید چوبش را بخورند و هزینههایش را هم باید خودشان بدهند و ما باید اعتماد کنیم به افراد و اینها باید خودشان پس انداز کنند برای ایام مثلا بیکاری یا بیماریشان و سالمندیشان و... و اگر کسی کوتاهی کرد بگذاریم هزینههایش را خودش بدهد چرا جامعه هزینههای او را بدهد. بنابراین اینکه دولت بیاید بصورت پدرسالارانه زندگی مردم را برعهده بگیرد با این موافق نبودند. باز اینها راجع به افراد مستحق و غیر مستحق که این هم باز یک نکته مهمی است. که این سیستم تامین اجتماعی وقتی میخواهد خدماتی را ارائه دهد آیا به همه مردم ارائه دهد اعم از مستحق و غیر مستحق، فقیر و غنی یا اینکه نه فقط به مستحقها باید بدهد. اینجا معتقد بودند که فقط باید به مستحقها داده شود. و مستحقها هم کسانی هستند که در آن وضعیتی که قرار گرفتهاند خودشان مقصر نبودهاند حالا یا معلولند یا بصورت غیر ارادی بیکار شدهاند یا سرپرست خانواده از دست رفته است و...
راجع به خانواده باز اینها ابراز میداشتند که خانواده مهم است و خیلی از مسولیتها را باید به عهده خانواده گذاشت و اینکه مسولیت خانواده را ما به دولت بدهیم با این مخالف بودند و مثلا نگهداری سالمندان و... کارهایی است که به راحتی در محیط خانواده قابل انجام است.
راجع به نیکوکاری و سازمانهای خیریه باز معتقدند که اینها خوبند و موسسات خیریه بیایند کمک کنند به نیازمندان و اینها حمایتهایی که اینطور انجام میشود بار دولت را کم میکند و لذا الان در نظام امریکا این موسسات خیریه خیلی بیشتر از دولتهای رفاه اروپایی هستند. در مسئله برابری بیشتر بر برابری در مقابل قانون و برابری فرصتها و... تاکید داشتهاند و برابری در نتیجه و متوازن کردن میزان برخورداری همه افراد نسبت به همدیگر این را خیلی بها نمیدادند و این عمده عقاید این مکتب راستگراها است.
فکر میکنم مناسب باشد که در همینجا بحث امروز را خاتمه دهیم و بقیه بحث را در هفته آینده ادامه دهیم.
عزیزان را به خدای بزرگ میسپارم خیلی ممنون و متشکر از صبر و حوصلهای که به خرج دادید. خداوند یار و نگهدارشما.
جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.