جلسه یازدهم درس خارج فقه استاد سید رضا حسینی در موضوع فقه تخصصی تامین اجتماعی در تاریخ ۱۲ دی به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
فقه تأمین اجتماعی جلسه دوازدهم
یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطبین الطاهرین.
عرض سلام دارم خدمت همه برادران و خواهران بزرگوار و از خدای متعال آرزوی صحت و عافیت و موفقیت را برای همه عزیزان مسئلت داریم.
بحث ما در قسمت موضوع شناسی تأمین اجتماعی بود که الگوهای تأمین اجتماعی در کشورهای غربی و همینطور در ایران، اینها را بحث کردیم و بعد رسیدیم به نقد و بررسی تأمین اجتماعی موجود و در اینجا هم بعضی از سرفصلها را بیان کردیم. آخرین بحثی که ما هفته گذشته خدمت عزیزان داشتیم راجع به همین قسمت اشکالات تأمین اجتماعی موجود در زمینه عدم شفافیت بود. بعدا شروع میکنیم به بیان یکسری مباحثی که جنبه فقهیتری دارد. ابتداء یک نگاهی خواهیم داشت به همین الگوهای موجود منتها از منظر فقهی حقوقی اشکالات اینها را خواهیم گفت و بعد حالا برسیم به الگوهای مطلوبی که بر اساس فقه اسلامی میشود طراحی کرد.
آخرین بحثی که جلسه گذشته داشتیم بحث عدم شفافیت بود که حالا عدم شفافیت از جنبههای مختلفی قابل طرح است، مثلاعدم شفافیت در اطلاعات. آمار اطلاعاتی که هست گاهی دقیق نیست و موجب فساد میشود، اینها که اختصاصی به تأمین اجتماعی ندارد، گرچه شاید در تأمین اجتماعی وضعیت یک مقدار بدتر باشد از نظر فساد، ولی آن چیزی که ما الان میخواهیم اینجا مطرح کنیم بر میگردد به ماهیت برنامههایی که در تأمین اجتماعی وجود دارد، حالا صرف نظر از شفافیت و عدم شفافیت اطلاعات، اصلا خود این برنامههای تأمین اجتماعی دارای ابهاماتی است و درواقع یک خلط مفاهیمی در آن صورت میگیرد که این مشکلاتی را رقم میزند.
توضیح دادیم که در بحث تأمین اجتماعی درواقع ما بطور همزمان سه هدف را میخواهیم دنبال کنیم، یک هدف عبارت است از توزیع درآمد، به این معنا که در جامعه افراد و گروهها درآمد یکسانی ندارند، بعضیها ثروتمند هستند، بعضیها فقیر هستند، بعضیها متوسط هستند و توزیع درآمد به این معناست که از ثروتمندان گرفته شود و به نیازمندان داده شود، این یک هدف است. یک هدف هم عبارت است از پوشش ریسک، به این معنا که افراد در مواقع زندگی آنها متعادل است، متوازن است و اشکالی ندارد و پیش میرود، درآمدها با مخارج همدیگر را پوشش میدهند ولی در اثر بروز حوادث و مخاطرات، زندگی دچار دست انداز میشود و مشکل ایجاد میشود، این مخاطرات اگر نباشد مشکلی نیست، بحث مخاطرات است. یک هدف در تأمین اجتماعی و بطور کلی در بیمه، در بیمه یک هدف عبارت است از پوشش این مخاطرات و ریسکها. این مستلزم این است که در مواقع عادی از درآمد افراد یک مبلغی گرفته میشود و اینها در یک صندوقی گذاشته میشود و در مواقع خطر آن خسارتهایی که بوجود آمدهاند، از آن محل پوشش داده میشوند. این هم یک مورد و یا یک هدف.
یک هدف سومی هم در اینجا وجود دارد و آن عبارت است پیشبینی که انسان باید انجام بدهد برای دوران سالمندی و درواقع از کارافتادگی. حالا این هدف سوم مستلزم این است که انسان در دوران جوانی قدرت و توانائی دارد و میتواند کار کند و پسانداز کند، پیشبینیهای لازم را برای دوران سالمندیِ خودش و به قول امروزیها بازنشستگی خودش انجام بدهد، این درواقع مستلزم پسانداز است.
بنابراین ما با سه جور هدف در اینجا مواجه هستیم، یکی پسانداز است، یکی بیمههایی که برای پوشش ریسک لازم است و یکی هم توزیع درآمد از ثروتمندان به نیازمندان است.
این سه نوع هدف درواقع وقتی ما میگوییم تأمین اجتماعی، این سه نوع هدف را باید از یکدیگر جدا کنیم و هرکدام از اینها مستلزم یک طرح و برنامه خاصی هستند و بارها هم گفتیم که امروزه تقریبا حالا با یک مقدار کم و زیاد حدود دو سوم از هزینهها و مخارج سیستمهای تأمین اجتماعی به بحثهای بازنشستگی بر میگردد و عمده مشکلات هم در همینجاست و الان وقتی میگویند نظام تأمین اجتماعی مشکل دارد، این غالباً به این معنا گرفته میشود که صندوقهای بازنشستگی دچار کسری منابع هستند و ورشکسته محسوب میشوند، این ناشی از همان طرحهای مربوط به بیمههای بازنشستگی است.
اینجا اشکالی که مطرح شده است این است که در نظریه تأمین اجتماعی ابتداء که اصلا همین بحثهای بیمههای اجتماعی مطرح بود و فکر میشد که این سه تا هدف درواقع با همین بیمههای اجتماعی قابل پوشش دادن است. بعدها این بحثهای حمایتی جدا شد و این بحثهای توزیع درآمدی رفت در راهبرد حمایتی جدا شد ولی آن دو قسم دیگر یعنی پسانداز برای دوران سالمندی و پوشش ریسک، اینها یکجا ماند، یعنی الان در طرحهای بیمهای تأمین اجتماعی این دوتا بحث باهم و یکجا انجام میشود و این عدم شفافیت باز درواقع یک مشکلاتی را بوجود آورده است و پیشنهاد است که اینها باید از همدیگر تفکیک شوند و هرکدام از این مباحث بطور جداگانه و شفاف راهکار خودش را داشته باشد.
مورد بعدی که باید خدمت شما عرض کنیم مطالبی است که به روشهای رایج در تأمین اجتماعی مربوط می¬شود. مطالبی که تا اینجا گفتیم یعنی آن اشکالاتی که آنجا بود بیشتر بحثهای زیربنائیتر و اندیشهایتر بود ولی اینجا بحث بر میگردد به آن تکنیکها و روشهایی که وجود دارد و میخواهیم ببینیم آیا اینها وضعیت مطلوب را دارند و یا اگر اشکالاتی دارند این اشکالات چه چیزهایی هستند و چطور میشود اینها را مرتفع کرد؟
در اینجا نکته اول این است که این روشها از جهت درواقع عملکردی آن هدفی که از اول اعلام شده بود مبنی بر فقر و توزیع درآمد، تعدیل توزیع درآمد، تجربهای که الان پیشِ روی ما است، حتی در کشورهای پیشرو به لحاظ تأمین اجتماعی، ما وقتی نگاه میکنیم میبینیم علیرغم همه این تحولات و طرحهای مختلف و اینها که بوده است و باز علیرغم همه پیشرفتهایی هم که بوده است یعنی نسبت به آن موقعی که اصلا تأمین اجتماعی وجود نداشت وضعیت بالنسبة بهتر است ولی باز آن هدف رفع فقر و تعدیل توزیع درآمد به نحو مطلوب هنوز محقق نشده است و کماکان این محل پژوهش و تحقیق است که چطور میشود این روشها را ما دقیقتر کنیم و کاملتر کنیم که به نحو مطلوبتری به آن اهداف برسیم.
حالا اینجا تحقیقات زیاد و متنوعی صورت گرفته است راجع به آمار فقر، نرخ فقر و تعدیل توزیع درآمد در کشورهای مختلف و نتیجه این است که کماکان آمار فقر بالا است، مثلا در بریتانیا و سوئد گفته شده است نه و نیم درصد زیر خط فقر هستند یا در آلمان هفت و هفت دهم درصد، البته آمار این یک مقدار قدیمیتر است، امروز اگر ما وضعیت را نگاه کنیم حتی آمارها از این هم بدتر است، به دلیل این که درواقع سیستمهای تأمین اجتماعی در اروپا از دهه 1970 به اینطرف مرتب عقب نشینی کردند و خدمات و مزایایی که سیستم تأمین اجتماعی ارائه میکرد کمتر و کمتر شد، بنابراین به لحاظ رفع فقر، چه فقر مطلق و چه فقر نسبی، ادعا بر این است که آن وضعیت مطلوب تحقق پیدا نکرد و در بحث توزیع درآمد هم باز همینطور یعنی باز علیرغم این که وضعیت بالنسبة بهتر شده است ولی باز نسبت به آن وضعیت مطلوبی که درواقع یعنی همین بحث برابری و تعدیل توزیع درآمد که یکی از اهداف همین برنامههای تأمین اجتماعی این بحث بوده است، آمارها نشان میدهد این جهت هم به خوبی در این روشهایی که مرسوم است تأمین نمیشود و کیفیت استفاده طبقات مختلف از برنامه¬های رفاهی که در جامعه ارائه میشود عادلانه نیست. گفته میشود اگر یک برنامه تأمین اجتماعی بخواهد عادلانه باشد قاعدتاً با افزایش درآمد یعنی از کمترین درآمد شما شروع کنید و همینطور بیایید به سمت دهک¬های بالای درآمدی درواقع با افزایش درآمد باید میزان بهرمندی از آن برنامههای رفاهی کمتر شود یعنی کسانی که محرومتر هستند بیشتر منتفع شوند و کسانی که ثروتمندتر هستند کمتر، در حالی که بررسیها نشان میدهد اینجا برعکس است یعنی معمولا طبقه متوسط از مزایای بیشتری بهرمند میشوند و منافع این روشهایی که اعمال میشود بیشتر به طبقات متوسط میرسد تا طبقات فقیرتر، این به معنای عدم عادلانه بودن این روشها است.
در عین حال باز گفته میشود وقتی نظام تأمین اجتماعی به شکل سیستمهای موازنه سالانه، بدون اندوخته ارائه میشود که در گذشته این را توضیح دادیم، سیستم Pay As You Go یا بطور مخفف پیج، این سیستمها از این جهت که به میزان اندوخته افراد بطور خاص وابستگی ندارد، چه بسا افراد درواقع اینجا مورد بی عدالتی قرار میگیرند یعنی بعضی از افراد ممکن است با مشارکت بیشتر بهرمندی کمتری داشته باشند، یا مثلا فرض کنید اینهایی که زوجین کارمند هستند و هردو حق بیمه پرداخت میکنند نسبت به آن کسی که یکی از زن و شوهر بیمه است و حق بیمه پرداخت میکند، معمولا کسانی که زوجین کارمند هستند اینها مشارکت بیشتری دارند و انتفاع کمتری بالنسبة یا مثلا افراد متأهل نسبت به افراد مجرد، اینها باز معمولا افراد مجرد نسبت به افراد متأهل بهرمندی بیشتری پیدا میکنند.
عرضم به حضور شما یک مورد مهم دیگری اینجا بحث بین نسلی است، عدالت بین نسلی.
دانشپژوه: با جدا کردن حسابها مشکل حل نمیشود، پس فلسفه جدا کردن حسابها چیست؟ جز مشخص شدن بدهیها.
استاد: نمی دانم منظور ایشان از این جدا کردن حسابها چیست. این که من عرض کردم درواقع برای این که عادلانهتر شود، دو سیستم را باهم مقایسه میکنم، یک سیستم سیستمهای اندوخته گذاری است و یکی هم سیستمهای بدون اندوخته، سیستمهای اندوخته گذاری که در قبل توضیح دادیم، اصطلاح پولی پاندز برای همین است، آنجا از این جهت، فقط صرفاً از این جهت، از این جهت که میزان مشارکت با میزان بهرمندی با یکدیگر ارتباط دارند و بفرمائید که مثلا میزان استحقاق دریافت به میزان همان تکلیف پرداخت است، به این معنا فقط، به این معنا آن روشهایی که با اندوخته گذاری است، حسابها هم جدا است، درواقع در این عدالت به این معنا بیشتر رعایت میشود. گرچه توضیح خواهیم داد در عدالت اسلامی معنا و مفهوم خاص خودش را دارد و از آن منظر اگر نگاه کنیم شاید نتیجه به این شکل نباشد.
اما یک مطلب مهمی که این را هر نگاه ارزشی نگاه کنیم این مشکل عدم عدالت وجود دارد، این بحث بین نسلی بودن است. یک سازمان تأمین اجتماعی یا سازمان بیمه اجتماعی وقتی تأسیس میشود، در سالهای اولیه معمولا اینطور است که افراد تازه بیمه شدند و حق بیمه میدهند همه و کسی هنوز بازنشسته نشده است، مزایایی به آن شکل پرداخت نمیشود و همانطور که سال به سال سازمان پا به سن میگذارد کم کم این بحث¬های بازنشستگی پیدا میشود و مخارج سازمان خودش را نشان میدهد، بنابراین از ابتدای تأسیس شما هرچه که ببینید سازمان پا به سن میگذارد و جلو میآید نسبت درآمد به هزینه سازمان مرتب کوچکتر و کوچکتر می¬شود، نتیجه و پیامد قهری این کار این است که کسانی که درواقع نسلهای بعدی که عضو سازمان میشوند و تحت پوشش بیمه قرار میگیرند، اینها وقتی به سن بازنشستگی میرسند میبینند کفگیر به ته دیگ خورده است به قول معروف و سازمان دچار ورشکستگی شده است و زمزمه این که حالا سن بازنشستگی را باید افزایش بدهیم و سنوات خدمت را اضافه کنیم، فرمول میزان حقوق بازنشستگی را تغییر بدهیم و چیزهایی از این قبیل هم در کشور ما دوستان شنیدند که این بحث الان مطرح است در قانون بودجه 1401 ما، پیشنهاد شده بود که سن بازنشستگی و سنوات خدمت را دو سال اضافه کنند یعنی درواقع بنده که مثلا سی سال خدمت کردم و طبق روال قبل باید سال بعد بازنشسته میشدم، میگویند شما دو سال دیگر باید مشغول کار باشی و از آنطرف حقوق بازنشستگی من را که میخواستند حساب کنند میگفتند قبلا دو سال آخر را، میانگین دو سال آخر را حساب میکردیم، حالا قرار است این دو سال به تدریج بشود سه چهار پنج و همینطور این میانگین سنوات به سال¬های بیشتری تعمیم پیدا کند، نتیجه آن کاهش حقوق بازنشستگی است.
چرا این اتفاق میافتد؟ دلیل آن همان تکنیک این روشهای بیمه اجتماعی است که مبتنی بر این است که افرادی حق بیمه بدهند و در مقابل آن افرادی مستمری دریافت کنند و آن نسبت حق بیمه پرداز به مستمری بگیر مرتب رو به کاهش است و هرچه کم شود و اگر زیر عدد پنج بیاید وضعیت بحرانی پیدا میشود که در گذشته عرض کردیم الان اگر در خاطر دوستان باشند و ما را یاری بدهند، ما وضعیت صندوقهای تأمین اجتماعی خودمان را بررسی کردیم و این عددها را آنجا اعلام کردیم که در سازمان تأمین اجتماعی حول و حوش چهار است و در صندوق بازنشستگی زیر یک است و کمتر از هشتم دهم، یعنی در ازاء هر یک نفر بازنشسته کمتر از یک نفر شاغل داریم که باید حق بیمه بدهد تا آن حقوق بازنشستگی تأمین شود. نتیجه این کار این است که نسلهای بعدی همیشه متضرر هستند، من این را تشبیه کردم به یک شرکت هرمی که این اواخر خیلی رواج پیدا کرده بودند شرکتهای هرمی و وضعیت اینطور بود که همیشه این زیرشاخه¬ها که بالای نود درصد از بازیگران را شامل میدهند، این زیرشاخهها که بعداً به شرکت هرمی اضافه شده بودند بازنده میشدند، آن سرشاخهها منتفع میشدند، یک نوع بازی برد و باخت بود که به این شکل بود. حالا در این قضیه روشهای بیمههای اجتماعی که در صندوقهای تأمین اجتماعی است، یک همچین بازی اتفاق میافتد که معمولا آن کسانی که اول در سنین جوانی صندوق و سازمان بازنشسته میشوند برنده میشوند و بعدیها بازنده میشوند.
دانشپژوه: در سیستم بیمهای وجود افراد بیمه شده هرچه بیشتر میشود مخل سیستم است، پس هیچگاه نظام درمانی به سمت پیشگیری نمیرود، به دلیل این که طول عمر افراد همهی اختلال را گسترش میدهد.
استاد: حالا این طول عمر یک بحث است و سلامتی و درمان و اینها یک بحث دیگری است. درواقع این طول عمر درست است که هرچه طول عمر زیاد شود این به این معناست که میزان حقوق بازنشستگی بیشتری را سازمان باید پرداخت کند و این به ضرر سازمان است و تعادل را بهم میزند که قبلا هم گفته بودیم. اما از نظر درمانی، این که حالا این سیستم به سمت پیشگیری نمیرود، ببینید این همن یکی از اشکالات است که در همین بحثهای امروز خواهیم گفت یعنی درواقع مخاطرات اخلاقی به این میگویم، یعنی یکی از اشکالات سیستم بیمهای همین مخاطرات اخلاقی است، یعنی مثلا فرض کنید، مثال روش آن این است که طرف وقتی ماشین خودش را بیمه میکند دیگر آن مراقبتی که باید داشته باشد تا تصادف نکند یا ماشین او به سرقت نرود، این مراقبتها کمتر میشود و لذا این باعث میشود که آن شرکت بیمه متضرر شود، در بحث درمان هم همینطور است یعنی من وقتی که بیمه درمانی دارم ممکن است اینطور فکر کنم اگر مریض شدم این بیمارستان تأمین اجتماعی است و نزدیک منزل ما است، میروم آنجا مجانی درمان میشوم و لذا خیلی نیاز به پیشگیری ندارم و حالا این یک قسم آن است، اقسام دیگری هم است از همین مخاطرات درمانی که در جای خودش ان شاء الله عرض میکنم.
بحث بعدی عوارضی است که این روشهای موجود بر متغیرهای اقتصادی میگذارند که اینجا هم درواقع پیامدهای اقتصادی همه روشهای موجودِ تأمین اجتماعی یک نوع نیست، باهم متفاوت هستند که اشاره می¬کنم. مثلا یکی از این اشکالات بحث پسانداز است، گفته میشود وقتی افراد فکر میکنند که دارای بیمه هستند و بیمه بازنشستگی دارند و در بازنشستگی مخارج آنها توسط سیستم تأمین میشود با حقوق بازنشستگی، این باعث میشود که انگیزه پسانداز کاهش پیدا کند و طبق بررسیهایی که شده است بعضیها ادعا میکنند حالا این سیستمهای تأمین اجتماعی که به شکل بدون اندوخته هستند، اینها تا شصت درصد میتوانند نرخ پسانداز را کاهش بدهند، به همین دلیل که عرض کردم یعنی افراد بخاطر وجود حقوق بازنشستگی برای دوران پیری خودشان انگیزه پسانداز آنها کاهش پیدا میکند، البته در روشهایی که به شکل اندوخته گذاری است، این مشکل وجود ندارد، این مخصوص روشهای بدون اندوخته است که پسانداز را کاهش میدهد و وقتی پسانداز کاهش پیدا کند سرمایه گذاری افت پیدا میکند و بعد هم رشد اقتصادی کُند میشود.
در گذشته این بحث پسانداز برای دوران پیری، در روایت هم است که انسان برای خودش یک باغی، زمینی، مغازه ای، یک سرمایهای را تهیه کند که درواقع اگر یکوقتی پیری و سالمندی و ازکارافتادگی و حوادث و اینها اتفاق افتاد بتواند از آن سرمایه استفاده کند. در قدیم بحث مستغلات به همین معنا بود، یعنی چیزی که یعنی غلّه به معنای همین برداشت، یعنی چیزی که انسان، سرمایهای که از آن درآمد کسب میکند و اگر نتوانست کار کند میداند آن سرمایه است و زندگی او را تأمین کند. این در گذشته بود و با بوجود آمدن سیستمهای تأمین اجتماعی این انگیزه یک مقدار کاهش پیدا کرد.
نکته بعدی بحث اشتغال است، یعنی تأثیری که این روشهای تأمین اجتماعی روی اشتغال میگذارند. این هم باز از جهات مختلفی است، یکی از آنها خود بازنشستگی است، یعنی وقتی گفته میشود افراد تا یک سن مشخصی کار کنند و بعد از آن بازنشستگی اجباری است، این باعث میشود خیلیها که هنوز توان کار کردن دارند، اینها از بازار کار خارج میشوند.
نکته بعدی این است که وقتی بیمه بیکاری و اینها است، خود وجود بیمه بیکاری باز یک مقدار انگیزه اشتغال افراد را کم میکند یعنی افراد معتقدند که حالا اگر مثلا بیکار شدند میتوانند از آن مزایای بیمه بیکاری استفاده کنند، این هم نکته دوم و گاهی هم بالاخره سندسازی برای این که من ازکارافتاده هستم و زودتر بازنشسته شوم و این هم به نوعی کم شدن جمعیت شاغل است.
نکته بعدی این است که روشهای بیمه باعث میشود که کارفرما حق بیمه را به عنوان یک نوع دستمزد تلقی کند و یعنی هزینه استخدام نیروی کار را افزایش میدهد و این هم انگیزه، درواقع بحث اشتغال نیروی کار جدید را با مشکل مواجه میکند. گرچه حالا کارگرانی که الان شاغل هستند منتفع میشوند از مزایای بیمهای ولی کارفرما وقتی با خودش حساب و کتاب میکند که آیا من الان کارگر استخدام کنم یا از ماشین استفاده کنم؟ بخاطر هزینه حق بیمه که در صورت استخدام کارگر باید پرداخت کند میرود به سمت این که از ماشین آلات استفاده کند و در نتیجه جمعیت شاغل کاهش پیدا میکند، پس بنابراین میبینیم این روشهای بیمهای و حق بیمه و اینها موجب یعنی به یک نوعی به ضرر اشتغال تمام می¬شود و میدانید امروزه یکی از مشکلات بخش تولید در کشور ما هم همین بحثهای تأمین اجتماعی است و مرتب این کارفرماها شکایت میکنند که از یک طرف ما باید مالیات بدهیم و از یک طرف حق بیمه و این هزینه¬ها را به شدت بالا میبرد و چه بسا بنگاههای زیادی که ما الان داریم و اینها را سازمان تأمین اجتماعی تعطیل کرده است، بخاطر بدهی که به سازمان تأمین اجتماعی دارند و نمیتوانند پرداخت کنند و منجر به تعطیلی کارگاه می¬شود یا به هر شکل.
بحث بعدی خود رشد اقتصادی است که در مورد رشد اقتصادی هم گفته میشود این روشهای بیمهای به دلیل این که هم پسانداز را کاهش میدهند و هم نسبت به اشتغال انگیزه اشتغال را کاهش میدهند و اینها برای رشد مهم است، یعنی درواقع دوتا عامل اصلی رشد یکی سرمایه است و یکی نیروی کار و اتفاقا هردوی اینها با این روشهای بیمهای کاهش پیدا میکنند و لذا اینها به ضرر رشد اقتصادی عمل میکنند که این در عمل هم همینطور است و الان اقتصادهای اروپائی دیگر آن رشد اقتصادی که در سی چهل سال بعد از جنگ جهانی دوم داشتند را الان چندین دهه است یک همچین رشدهایی را ندارند و درواقع در رقابت با اقتصادهای نوظهوری مثل چین و هند و امثال اینها، اینها از حرکت رو به جلو باز ایستادند. این را درواقع آنهایی که اشکال میکنند میگویند یک دلیل این، همین بحثهای بیمههای تأمین اجتماعی است.
اینها اشکالات اصلی بود، اشکالات دیگری هم کم و بیش در اینجا وجود دارد که مثلا فرض کنید تورم را گفتند که این موجب تورم میشود یعنی وقتی که ما مزایایی را به شکل مستمریها و امثال اینها به جامعه تزریق می¬کنیم این باعث میشود که تقاضا افزایش پیدا کند، افزایش تقاضا باعث افزایش قیمت میشود و از آنطرف هم گفتیم این طرحهای بیمهای باعث کاهش پس انداز، کاهش سرمایه گذاری و در نتیجه کاهش عرضه می¬شود، یعنی از یک طرف کاهش عرضه کالا و خدمات، از یک طرف هم افزایش تقاضا، این میشود تورم و این را هم به صورت یک اشکال مطرح کردند.
قدرت رقابت پذیری بنگاهها باز خیلی مهم است که گفته میشود در جایی که بنگاهها مجبور هستند یک سهم زیادی از حق بیمه را پرداخت کنند، این باعث میشود هزینههای آنها بالا برود و قدرت رقابت پذیری آنها پایین بیاید و اشکالاتی از این دست. اینها بحثها و متغیرهای کلان اقتصادی بود.
بحث بعدی گسترش حجم دولت و تضعیف نهادهای مردمی است که این هم خیلی مهم است، اقتصاد جدید، اقتصاد سرمایه داری از اینجا شروع شد که دولت باید تا آنجایی که ممکن است کوچک باشد و بازار حاکم باشد، دولت دخالت نکند مگر در جاهایی که بازار از عهده آن کار برنیاید و ناگزیر باشیم دولت دخالت کند ولی در عمل اتفاقی که الان افتاده است این است که دولتهای رفاه خیلی گسترده شدند و گاهی پنجاه یا شصت درصد از تولید ناخالص ملی درواقع مربوط به دولت است و این حجیم بودن دولت خودش یک مشکل است و حالا دولت که وسط میآید آن نهادهای مردمی مثل خانواده ها، مثلا نهادهای خیریه و اینها که از قدیم یکسری از مشکلات اجتماعی را در زمینه تأمین اجتماعی به عهده داشتند، اینها تضعیف میشوند و نقش آنها روز به روز کم رنگ¬تر میشود.
این وابسته کردن جامعه به دولت اتفاقی است که الان افتاده است و در دنیا به دنبال برون رفت از این مشکل هستند و من همینجا عرض کنم که در کشور ما هم متأسفانه ما بعد از انقلاب دچار این عارضه شدیم و همین یارانههایی که به شکل حساب نشده دولتها روز به روز وضع میکنند و گاهی هم مسابقه میگذارند کاندیداهای ریاست جمهوری با همدیگر که مثلا من یارانه را دو برابر میکنم، آن یکی میگوید من سه برابر میکنم، آن یکی میگوید من چهار برابر میکنم، اینها واقعا خدمت به کشور نیست، یعنی هرچه وابستگی مردم به دولت بیشتر باشد، این در دراز مدت به ضرر جامعه است، مشکلاتی را ایجاد میکند. چون دولت درواقع یک وظائف خاصی را به عهده دارد که اگر بیش از آن بخواهد وارد میدان شود همیشه این به ضرر است.
دانشپژوه: بیمه در همه جا تأثیر میگذارد.
استاد: بله، این بیمه در همه جا تأثیر میگذارد، واقعا همینطور است.
عرضم به حضور شما حالا ما همیشه باید مراقب باشیم و سفارش کنیم، هرکجا که بحث میشود، هرکجا که من میشوم دولت به فکر ایجاد یک یارانه جدید است واقعا متأسف و ناراحت میشوم که چرا، بالاخره ما یکسری افراد و گروههایی را داریم که باید به اینها کمک شود، همانها را باید شناسائی کرد و به آنها کمک کرد که نهادهای مخصوص خودشان را هم دارند، کمیته امداد، سازمان بهزیستی و امثال اینها که اینها تقویت شوند و به گروههای هدف خدمت کنند. ولی این که یک بار سنگینی را روی دوش دولت قرار بدهیم که کسی هم دیگر نمیتواند اینها را پس بگیرد یعنی اینجا.
علیای حال این را تذکر میدهم که بزرگ شدن و حجیم شدن دولت مشکل ساز است و یکی از دلائل آن همین بحثهای تأمین اجتماعی است که امروزه بدهکاریهایی که دولتها دارند در عمده کشورهایی که تأمین اجتماعی خوب دارند، این اختصاص به کشور ما ندارد و حتی خیلی بدتر از کشور ما، کشورهای اروپائی هستند که بدهیهای نابودکننده دولت را بخاطر همین روشها الان با آن مواجه شدند.
بحث بعدی حالا باز این اشکالی است که در خود همین ادبیات موجود مطرح شده است که گفته میشود این طرحهای دولتی یکسری آزادیهای افراد را سلب میکند، یعنی این که افراد مسئول زندگی خودشان باشند و خودشان تصمیم بگیرند که چگونه مدیریت کنند معیشت خودشان را و آزاد باشند، هر کسی در انتخاب شغل خودش، در میزان کار خودش، در میزان مصرف خودش، نوع مصرف خودش، چه نوع خدماتی را میخواهد دریافت کند، وقتی دولت میآید یک سیستم فراگیر تأمین اجتماعی را در جامعه حاکم میکند پولها را دولت می¬گیرد و خودش هم تصمیم میگیرد چطور اینها را خرج کند، وقتی گفته میشود شصت درصد از تولید ناخالص ملی در اختیار دولت است، این نشان میدهد به همین نسبت هم او تصمیم میگیرد و از این جهت هم باز اشکال شده است.
اینجا گفته میشود اینهایی که آمدند این طرحها را راه انداختند، مثل این سیستمهای بازنشستگی فراگیر عمومی را به این شکل طراحی کردند، استدلال اینها این بود که میگفتند افراد اگر آزاد گذاشته شوند پسانداز لازم را برای دوره بازنشستگی انجام نمیدهند و آن موقع سربار جامعه میشوند، بنابراین دولت باید در اینجا پولی را به زور از اینها بگیرد در دوران اشتغال و خودش این پولها را مدیریت کند یعنی سازمان تشکیل بدهد و حقوق بازنشستگی بدهد و اینها که این وضعیت درواقع بوجود آمد در اثر این فکر بود.
منتقدین میگویند این اولا معلوم نیست همه افراد در جامعه یا مثلا اکثریت افراد اینطور کوته بین باشند و پیشبینی برای سالمندی خودشان نداشته باشند، یک درصدی بله اینطور هستند، حالا بر فرض این که اینطور باشند یعنی خیلی از مردم پیشبینی لازم را برای سالمندی خودشان نداشته باشند، قدم بعدی این است که ببینیم دولت باید اینجا وسط بیاید یا دولت میتواند قانون وضع کند و اینها را تکلیف کند یک بخشی از درآمد خودتان را شما به این شرکتهای بیمه در بازار بدهید و اینها را انتخاب کنید، هرکدام را میپسندید، برای من مهم است که من ببینم شما یک جایی طرحهای بازنشستگی را طبق این قانون برای خودت تهیه کردی. اگر اینطور باشد دیگر لازم نیست دولت وسط بیاید و میشود با همان مکانیزمهای بازاری این مشکل را مدیریت کرد و این تبعات را هم نداشته باشد.
بحث بعدی همین وابستگی افراد به دولت است و تضعیف کارکرد حمایتی خانوادهها و نهادهای خیریه که این را توضیح دادم در لابلای عرایض خودم. بحث خانواده امروزه خیلی مهم است و درواقع مطالعاتی که راجع به خانواده و این بازسازی و احیای خانواده در غرب صورت میگیرد، علیرغم این که مبانی لیبرالیسم منافی با این احیای سنت خانواده است، ولی بخاطر تبعات سنگینی که افول خانواده داشته است، الان انگیزه برای این است که چکار کنیم که از مواهب این نهاد خانواده بتوانیم بهرمند شویم، این خیلی احساس شده است و بعضی از افراد مثل آقای بِکِر که جایزه نوبل را دریافت کرد بخاطر مطالعات خودش در باب اقتصاد خانواده بود و یکی از مشکلات این سیستمهای جدید این بود که سازمانهای تأمین اجتماعی با کمبود منابع روبرو شدند و برای این که این جمعیت بیمه پرداز را زیاد کنند اشتغال خانمها را مطرح کردند و بعد خانمها وقتی سر کار آمدند، خانه از وجود خانمها خالی شد، خیلی از کارهایی را که مادران در خانواده انجام میدادند، حالا چه در زمینه نگهداری بچه ها، چه تربیت نسل و چه نگهداری سالمندان و آن ثبات و آرامشی که در زندگی افراد لازم است و وجود داشت و به راحتی انجام میشد، اینها دیگر امروزه یک چیزهای نوستالوژی و تاریخی شده است و خیلیها حسرت این را می¬خورند که چرا این وضعیت بوجود آمد و چگونه میشود نهاد خانواده را احیا کرد.
بحث بعدی همین بحث پرهزینه بودن و دامن زدن به بحرانهای مالی دولت است که باز این را هم در لابلای مباحث عرض کردم که دولتها بخاطر این ماهیتی که روشهای بیمهای دارند و به مرور با کمبود منابع مواجه میشوند مجبور است که یا مالیات را زیاد کند یا به شکلی حق بیمهها را گسترش بدهد و علیرغم همه این تدابیری که بکار برده میشود باز این پرهزینه بودن و پرخرج بودن این طرحهای تأمین اجتماعی به جای خودش مانده است و بدتر هم میشود. الان در کشورهای اروپائی علیرغم این که از سال 1973 به اینطرف مرتب اینها به فکر این بودند که قوانین را عوض کنند و روشها را اصلاح کنند برای این که این وضعیت بهتر شود ولی علیرغم این که با پیشروی این بحران کُند شده است ولی باز هم جلو رفته است و روز به روز این بار سنگین بدهیها بهتر میشود و این خطر برای اقتصاد ما هم به شدت نگران کننده است و آینده نظام و جامعه را تهدید میکند و ما الان دیگر رسیدیم به سالی حدود سیصد هزار میلیارد تومان کسری منابعی که دولت دارد و مجبور است بخاطر اینها پول چاپ کند و این هم باعث میشود تورم ایجاد شود و مشکلاتی که همینطور پشت سرهم بوجود میآید و معلوم نیست چطور میخواهد این متوقف شود.
بحث مخاطرات اخلاقی که روشهای بیمهای باعث میشوند پیشگیری صورت نگیرد، همین است یعنی درواقع روشهای بیمهای یکسری مخاطرات اخلاقی را دامن میزنند، یکی از آنها در بحثهای بیمه درمانی بود که گفتم. انواع مختلف اینها، مثلا تمارض برای این که از مرخصی استعلاجی افراد استفاده کنند یا مثلا فرض کنید خانمهایی که میآیند طلاق صوری میگیرند برای این که از منافع بیمه¬های اجتماعی استفاده کنند و مواردی از این قبیل که همه اینها از عوارض مخاطرات اخلاقی است که در روشهای بیمهای وجود دارد. حالا نمیدانم باید سریعتر بروم تا این بحث را ان شاء الله تمام کنیم.
یکی از مشکلاتی که مطرح شده است در همین مخاطرات اخلاقی این است که در خود بازنشستگی علیرغم این که یک جنبه مثبتی دارد، ولی وسوسه کردن افراد به بازنشستگی زودرس و خود مفهوم بازنشستگی به این معنا، این هم یک تبعاتی دارد که موجب گسست اجتماعی بین نسلها و عدم انتقال تجارب و امثال اینها شده است که این هم یک مورد است.
بحث آخری که ما اینجا داریم این است که ببینیم چه اصلاحاتی امروزه مطرح است در سیستمهای تأمین اجتماعی، اینها را هم ما به سه قسمت اینجا تقسیم کردیم، یک قسمت از اصلاحات هنوز به مرحله اجرا نرسیده است ولی در ادبیات علمی اینها مطرح است، در پیشنهادهای نظری اینها را مطرح میکنند که اولین بحث آن تجدید نظر در مفهوم و ماهیت رفاه است که اصلا این رفاه اجتماعی را و ابعاد رفاه را به چه معنا در نظر میگیریم؟ آیا رفاه یک مفهوم سلبی است یعنی به معنای عدم فقر، مثلا عدم بیماری و عدم جهل است؟ یعنی یک مفهومی سلبی به این معناست یا یک مفهوم ایجابی است؟ یک مفهوم مثبتی دارد که گفته میشود باید یک مفهوم ایجابی و مثبت از رفاه را ما در نظر بگیریم؟ باز این که رفاه آیا صرفاً جنبه مادی دارد و جنبه مالی است و قوام آن داشتن قسمتی از درآمد و امکانات مادی است و یا این که نه، اگر به نیازهای روحی و روانی و به اعتقاد ما معنوی انسان توجه نشود باز آن حالت آرامش و رضایت خاطری که ما دنبال آن هستیم تحقق پیدا نخواهد کرد و الان بیشتر نگاه مادی است و نگرشهای روحی روانی هم باید اضافه شوند. اینها بحثهایی است راجع به این که بازنگری در مفهوم رفاه مطرح شده است.
بحث بعدی این است که این سیستمهایی که بوجود آمدند، اینها بیشتر یعنی وقتی که شکست بازار و دولت مطرح شد یعنی مشخص شد که بازار آزاد نمیتواند منافع اجتماعی را به شکل کامل محقق کند، رفتند به سمت دولت و مفهوم فرد دولت مطرح است، حالا که افراد و بازار نمیتوانند این مشکلات را حل کنند پس دولت، در حالی که امروزه این بحث مطرح است که بجای دولت محوری در رفاه، ما باید به جامعه محوری فکر کنیم یعنی درواقع رفاه یک چیزی است که همه مردم باهم دست به دست همدیگر بدهند و چه خود افراد و چه خانوادهها و خیریه ها، توانمندان، دولت، همه اینها باهم هستند که درواقع یک تأمین اجتماعی جامعه محور داشته باشیم بجای دولت محور، این هم بحث دوم.
بحث سوم شفاف سازی جنبههای توزیع درآمدی و پوشش ریسک و پسانداز اجباری که در ابتدای جلسه امروز هم من توضیح دادم که اینجا شفافیت وجود ندارد، این شفاف سازی هم باز در ادبیات نظری مطرح است، از اینها که بگذریم آنچه که در عمل اتفاق افتاده است یعنی برای مواجه شدن با این مشکلاتی که در سیستمهای تأمین اجتماعی بوجود آمد دو نوع اصلاحات در عمل اتفاق افتاده است که یک نوع از آن سطحیتر است که به آن می¬گویند اصلاحات پارامتریک. این اصلاحات پارامتریک یعنی آن پارامترهایی که دخیل هستند در مزایا و مثلا درآمدها، حق بیمهها و اینها، نرخهای اینها را کم و زیاد کنیم، مثلا با نرخ حق بیمه یک مقدار اینها را بالا و پایین کنیم یا مثلا سن بازنشستگی، سنوات خدمت، فرمول محاسبه مزایای بازنشستگی، میانگین سنواتی که ما مبنا قرار میدهیم برای محاسبه حقوق بازنشستگی و این که به بازنشسته چند درصد از آخرین حقوق او را بدهیم به نرخ جایگزینی، اینها مجموعه چیزهایی است که به آن میگویند اصلاحات پارامتریک و اینها مرتب انجام میشود و در کشور ما هم تازه میخواست شروع شود که در برنامه ششم دولت این را مطرح کرد، اینقدر در جامعه این بازتاب منفی پیدا کرد که دولت از لایحه بطور کلی، این اصلاحات پارامتریک تأمین اجتماعی را پاک کرد و امسال که در قانون بودجه میخواست، یعنی بخاطر عمق بحرانی که در صندوقهای بازنشستگی وجود دارد و دولت چارهای ندارد جز این که این سنوات خدمت و اینها را تعدیل کند که هزینههای صندوقها کاهش پیدا کند و درآمدهای آن افزایش پیدا کند، شما اخبار را ببینید، بلافاصله گروههای فشار در مجلس و جاهای دیگر مشغول به کار شدند و این را کلا از لایحه الان کنار گذاشتند و طبیعت این سیستمهایی که جا افتاده اند اینطور است که اصلاح آن خیلی خیلی سخت است و در حوادثی که در فرانسه اتفاق میافتد، دوستان اگر پیگیری کنند میبینند بیشترین تظاهرات در فرانسه بخاطر اصلاحات پارامتریک همین سیستم تأمین اجتماعی است و علیرغم این که میخواهند این را اصلاح کنند ولی موفق نشدند، بخاطر مقاومتهایی که صورت میگیرد و همه جا، در کشور ما هم قصه همین است.
محور آخر بحث اصلاحات ساختاری است، اصطلاحات پارامتریک یکسری درمانهای موقت و روبنائی را پیشنهاد میدهد ولی اصلاحات ساختاری درواقع کلا روشها را بازنگری میکند و میخواهد به صورت ریشه¬ایتر این مشکل را درمان کند و در اینجا هم باز پیشنهادها یعنی طرحهای مختلفی مطرح شده است و عمل شده است که یکی از آنها انتقال از الگوهای رفاهی جامع به الگوهای محدود است که ما در بررسی الگوهای دولت رفاه گفتیم که یکی از تصمیمات این بود که الگوهای دولت رفاه جامع، محدود و گزینشی بود، سه جور بود که اروپائی¬ها معمولا دولت رفاه جامع داشتند، این را تبدیل کردند به الگوی رفاه حالا یا گزینشی و اگر بتوانند محدود، در این در انگلستان اتفاق افتاد و لذا مشکلات سیستم تأمین اجتماعی، نمیگویم مشکلات جامعه انگلستان، مشکل صندوقهای بازنشستگی در انگلستان امروزه کمتر از مثلا فرانسه و آلمان و امثال اینها است، این بخاطر این است که آن الگوی دولت رفاه خودش را تغییر داد. معمولا اینها به لحاظ روشهای اندوخته گذاری یا بدون اندوخته درواقع روی میآورند به روشهای بدون اندوخته، این هم یک نوع اصلاح ساختاری است که فکر میکنم این بار سیستم را سبکتر میکند.
بعضی از کشورها بخاطر حل مشکل پسانداز که گفتم روشهای بدون اندوخته، انگیزه پسانداز و بعد هم سرمایه گذاری را کاهش میدهد، برای حل این مشکل از روشهای بدون اندوخته منتقل شدند به روشهای اندوخته گذاری، در بعضی از کشورها این اعمال شده است و باز یک اصلاحات زیربنایی دیگر بحث خصوصی سازی است و ایجاد نظامهای چندلایه.
خصوصی سازی به این معناست که بجای این که دولت متکفّل اداره بحث تأمین اجتماعی باشد، این را با منطق عمومی، با منطق اقتصاد بخش عمومی این را کلا واگذار کنیم به بخش خصوصی و بعضی از کشورها مثل شیلی این کار را انجام داد یعنی اینهایی که بیمه شده بودند و خودشان را طلبکار آن سازمان تأمین اجتماعی دولتی حساب میکردند، به اینها گفت شما بیایید این شرکتهای زیاد دولتی که هست، از سهام اینها من به شما می¬دهم و بروید خودتان را از این سیستم دولتی رها کنید در مقابل بدست آوردن سهام شرکتهای دولتی و با استفاده از این منابع بروید خودتان را در شرکتهای خصوصی بیمه کنید و به این شکل شیلی در یک زمانی همه این تأمین اجتماعی خودش را با تکیه بر آن ظرفیت مالکیتهای دولتی که داشت توانست این کار را بکند و بعدها مطالعات نشان داد گرچه در کوتاه مدت این کار موفق بود ولی مشکل تأمین اجتماعی، یک مقداری از آن بحث توزیع درآمد در جامعه است و شما حالا ممکن است مشکل سیستمهای مثلا صندوقهای تأمین اجتماعی را به این شکل در کوتاه مدت حل کرده باشید ولی در جامعه بحث فقر و تعدیل توزیع درآمد را میخواهید چکار کنید؟ اینها یک چیزی است که مرتب و به صورت جاری درواقع اقداماتی را دولت انجام بدهد که این کار انجام شود.
لذا اینها درواقع در دراز مدت معلوم شد کار حساب شدهای نیست و باز آن طرحهای چند لایهای هم یکی از پیشنهاد بود که این پیشنهاد خوبی بود یعنی بجای این که سیستم به شکل عام گرا و فراگیر یک طرحی را برای کل جمعیت پیاده کند، کما این که الان گفته میشود هر کسی که مشغول به کار میشود تحت پوشش یک سیستم واحد دارای بیمه بازنشستگی میشود، حالا یا در تأمین اجتماعی یا در سازمان بازنشستگی کشوری و اینها، این را چند لایه کنیم و یک لایه مثلا آنهایی که زیر خط فقر مطلق هستند، ضروریات زندگی خودشان را ندارند، اینها یک لایه هستند، یک لایه آنهایی که از خط فقر مطلق بالاتر هستند ولی زیر خط فقر نسبی هستند، این هم یک لایه. یک لایه هم آنهایی که متوسط هستند و یک لایه هم ثروتمند و اینها هستند.
لایه پایینی کلا باید با کمکهای دولتی اداره شوند، لایه بالائی هم کلا با منابع خودشان میتوانند اداره شوند، از پایین، لایه دوم که بین خط فقر مطلق و خط فقر نسبی بودند، اینها بینابین است یعنی یک مقدار منابع خودشان و یک مقدار دولت، آن افرادی که در حد متوسط خودشان دارند، آنها را با همین روشهای بیمهای میشود اداره کرد، اگر لازم شد دولت هم کمکی بکند ولی برنامه طبقات ثروتمند و دهکهای بالا متفاوت است.
بازنشستگی تدریجی یک طرحی بود که ما بجای این که در یک سن، تا یک سنی میرویم کار فول تایم، بعد می¬گوییم اینجا صاف و بروید سراغ بازنشستگی، بجای این بیاییم بازنشستگی تدریجی را ایجاد کنیم که سن افراد وقتی بالا میرود حالا بیایند مثلا یک شغلهایی که راحتتر است، متناسب با سن آنها به آنها بدهیم یا ساعت کار آنها را کم کنیم و به این صورت منافع زیادی خواهد داشت، چه در زمینه کنترل هزینهها و درآمدها و چه در زمینه انتقال تجارب افراد مسنتر به جمعیت جوان و امثال اینها.
این هم اجمالی از اصلاحاتی که در طرحهای بازنشستگی بوجود آمد و یک بحثی هم این آخر است که درواقع یک رویکرد انتقادی به مکتب سرمایه داری است که اصلا این بحث تأمین اجتماعی و عدالت اجتماعی یک مسئلهای است که با روح نظام سرمایه داری که مبتنی بر آزادی افراد است و حق مالکیت خصوصی است و انباشت سرمایه و هر آن چیزی که در مسیر انباشت سرمایه باشد ارزشمند تلقی شود و اینها، این روح نظام سرمایه داری درواقع با برنامههایی که مبتنی بر نوع دوستی و دیگرخواهی و عرضم به حضور شما کمک، همبستگی و اینها است، اینها دوتا راه جدا از همدیگر هستند و تأمین اجتماعی درواقع یک وصله ناجوری بود بر پایههای مکتب سرمایه داری و تا آن پایهها عوض نشوند ما شاهد یک سیستمی هستیم که این در درون خودش مولّد فقر است، یعنی وقتی شما افراد را آزاد میگذارید و در یک میدان رقابت برای کسب سود و مال و ثروت اینها را تشویق می¬کنید و این را ارزشمند و درواقع مهمترین ارزش تلقی میکنید و مرتب بر این بحث و مصرف گرایی و اینها دمیده میشود، این ماشین در درون خودش مولّد فقر است و با این روشهای درمانی که شما پیش میگیرید ولو این که در کوتاه مدت یک دستاوردهایی خواهید داشت ولی در دراز مدت فرجام این روشها همین مشکلاتی است که امروزه بوجود آمده است و گفته میشود این بدهیهایی که در دنیا الان است و دولتها بوجود آوردند بطور میانگین، سرجمع جهانی بیش از دو برابر آن چیزی است که تولید ناخالص ملی کشورها است، بیش از دو برابر این بدهی است که حالا این بدهی در بعضی جاها خیلی بیشتر از این دو برابر است، در بعضی جاها کمتر ولی میانگین اینطور است، بخصوص آن دولتهایی که سیستمهای رفاهی بزرگتری داشتند این مشکلات را داشتند و این که حالا چطور این تله منفجر خواهد شد، این شاید ولی بهرحال این انفجار صورت خواهد گرفت. یکسری انتقادات به این صورت در واقع به سیستمهای تأمین اجتماعی موجود شده است.
اینها ماحصل این بحثهایی بود که ما تحت عنوان نقد و بررسی این سیستمهای تأمین اجتماعی موجود عرض کردیم.
دانشپژوه: که فرانسه کشوری است که نقش مالیات در آن پررنگ است، وقتی به سمت این اصلاحات میروند صدای آنها زودتر در میآید.
استاد: سیستم تأمین اجتماعی فرانسه خیلی مالیات محور، درست است که کلا مالیات خیلی مهم است در کشورهای غربی ولی به لحاظ تأمین منابع اجتماعی فرانسه بیشتر حق بیمه محور است تا مالیات محور، بله سوئد و نروژ و دانمارک و اینها یا کشورهای اسکاندیناوی بیشتر مالیات محور هستند ولی فرانسه بیشتر حق بیمه محور است.
دانشپژوه: آقای احمدی نژاد با بالابردن سه برابری نرخ ارز یکباره کل بدهی تأمین اجتماعی را در آخرین سالهای ریاست جمهوری پرداخت کرد و با این که بدهی داده شود ولی تورم چند برابر شد.
استاد: بله این بدهی هم که پرداخت شد، خود این مسئولین سازمان تأمین اجتماعی در همان وقت، این روش را اصلا قبول نداشتند و معتقد بودند دولت یکسری بنگاهها را یعنی دولت اینطور بدهی خودش را پرداخت کرد، آن هم نه به صورت کامل، آمد یکسری بنگاههایی که روی دست خودش مانده بود را واگذار کرد به تأمین اجتماعی گفت این هم بابت بدهی شما، اینها اگر درآمد زا بودند و نجات بخش بودند دولت خودش اینها را نگه میداشت و استفاده میکرد و لذا آن بدهی مقبول مسئولین تأمین اجتماعی نیفتاد و هنوز هم خودشان را طلبکار دولت حساب میکنند.
دانشپژوه: به همین دلیل برآیند سیستمهای بیمهای آنها که بوجود میآورند به سمتی خواهد رفت که جوامع به تنظیمات کارخانه برگردد. بوجود آوردن ویروسهای دست ساز هم راهی برای این معضل است.
استاد: در لایحه دولت یکی سنوات خدمت را میخواستند اضافه کنند دو سال یعنی سی سال می¬شد سی و دو سال، این یک بحث بود، یک بحث هم این بود که الان که برای محاسبه حقوق بازنشستگی میانگین دو سال آخر را حساب میکنند، یعنی میانگین دریافتی دو سال آخر هرچه شد میشود مبنای حقوق بازنشستگی، این را دولت میخواست اضافه کند، فکر میکنم در لایحه این را میخواست چهار سال بکند، این باعث می¬شد که یک مقدار حقوق بازنشستگی کمتر شود، هزینه سازمان پایین بیاید، از آنطرف آن دو سالی که به سنوات خدمت اضافه میشد، دو سال حق بیمه بیشتری پرداخت میشد و در آن دو سال هم این افراد دیگر بازنشسته نمیشوند، هزینههای سازمان هم قرار بود پایین بیاید، این را زدند داغون کردند و الان دیگر بحث آن نیست، خیلی هم سخت است یعنی این اصلاحات، چون من این بحثها را دنبال میکنم هروقت بحث این که یک باری را به این سیستم اضافه کنیم، نماینده انگیزه دارند میخواهند خودشان را نشان بدهند، میآیند طرح میدهند و حمایت میکنند و یک چیزی را تصویب میکنند، مثلا یک قشر جدیدی را الان میخواهند بیمه کنند یا یک مزایایی را میخواهند اضافه کنند، اینها معمولا پرجاذبه و باانگیزه است ولی آنجایی که عکس آن میخواهد عمل شود افراد اگر بخواهند خودشان را نشان بدهند مثلا مجلسی ها، میگویند آقا مخالفت کردیم با این، ببینید ما به نفع شما کار کردیم، دولت میخواست بازنشستگی شما را به تأخیر بیندازد ما آنجا به نفع شما کار کردیم و به این صورت خودشان را بهتر نشان میدهند و لذا اینطور اصلاحات خیلی سخت میتواند موفق شود.
بله زمانی که همین که دولتها خیلی وقتها بدون رضایت مجلس خودشان کارها را میکنند و به مجلس نمیفرستند، بله همینطور است. مثل زمان احمدی نژاد به لاریجانی که اصلا طرح نمیداد.
دو هفته آینده کلاس نداریم، ان شاء الله هفته سوم در خدمت عزیزان خواهیم بود، با ذکر یک صلوات بر محمد و آل محمد.
جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.