جلسه هفتم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۲ آذر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
اقتصاد دولت جلسه هفتم
سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰
الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سید الأولین و الآخرین ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الاطیبین الأطهرین، صلی الله علیهم اجمعین
در جلسات قبل یک مقدار بحثهای مقدماتی را داشتیم، آخرین بحثی را که داشتیم بحث اینکه آیا اصل ولایت است یا عدم ولایت؟ عرض کردیم که طبق بیاناتی که در کتب فقهی آمده، بحث ولایت باید اثبات شود بنابراین اگر شک کردیم در جایی که کسی نسبت به کسی دیگر میتواند مانعش بشود، این باید از او اذن بگیرد و کارش منوط به او هست و در واقع او از آزادی کامل برخوردار هست یا نیست، معمولا فقهای بزرگوار میفرمودند که اصل عدم ولایت است، بنابراین هر انسانی براساس تشخیص خودش، حالا با توجه به اینکه خدا را پذیرفته، در چهارچوب دین الهی میخواهد زندگی کند، مواردی گاه پیش میآید که مسلما باید محدود باشد آزادیاش، از آنها که بگذریم، در خارج از آن امورات، اگر فردی میخواهد کاری را انجام دهد، فعالیتی را انجام دهد، ارتباطی را با نهادی، دیگرانی صورت بدهد و هیچ منع ویژهای از ناحیه خدای متعال مثلا نیست، درواقع شک داریم که وضعیت چگونه است، باید بپذیریم که کسی بر ما ولایتی ندارد، حکومت نمیتواند در کار ما دخالت کند، انسانی دیگر نمیتواند در کار ما دخالت کند و ما براساس آزادی که خداوند به ما داده میتوانیم عمل کنیم؛ این اصل را عرض کردیم که یک، ممکن است از آن استفاده شود که بنابراین اینکه گفته میشود حکومت ضروری است، ممکن است با این منافات داشته باشد. این بحث را از آقای اراکی نقل کردیم و به نظر میآید فرمایش ایشان هم درست است که نمیتوانیم از این اصل برای این امر استفاده کنیم چون درمورد اینکه اصل وجود یک نهاد نظم دهنده زندگی اجتماعی، این پذیرفته شده است و به تعبیر برخی از بزرگان در کتابها، در واقع احتیاج انسان به دولت یا حکومت یا حاکمیت یا اسمش را میگذاریم نظم اجتماعی که ما انسانها درواقع از آن استفاده میکنیم، این یک امر ضروری شده و روز به روز هم که جامعه در طول تاریخ تا امروز آمده، وجود نهادهای ناظر و نهادهایی که نظم دهنده اجتماعی است، تنظیم کننده قوانین است، مراقبت کننده هست نسبت به اجرای قوانین است، مراقبت میکند حتی از آزادی افراد، از مالکیتی که افراد دارند و تلاش میکند با کمترین هزینه برای ما که در یک جامعه زندگی میکنیم با کمترین هزینه. این نکته، نکته مهمی است عزیزان میدانید. بنا دارد با کمترین هزینه، امنیت و رفاه ما انسانها در کل جامعه تأمین شود. البته حتما ما باید تلاشهای خودمان را داشته باشیم ولی مواردی که مشکل ساز بوده مثل مسائل به خصوص امنیتی یا مسائلی که باید یک تصمیم جمعی گرفته شود، گاه آن دولت یا آن حاکمیت میشود نماینده مردم و به جای آنها تصمیم میگیرد، با استفاده از نمایندههای آنها تصمیم میگیرد یا با استفاده از نخبگانی که تصمیم میگیرند.
این را جلسه قبل یک مقداری درباره آن صحبت کردیم.
از اینجا یک مسئلهای را جلسه قبل در ذهنم بود که عرض کنیم وقت نشد و آن اینکه، دوستان نگاه کنید در این مسئله که گفته میشود، دولت امری است ضروری، تا حالا هم همینجور فکر میشده. در نظامات اجتماعی که در طول تاریخ بوده، دولتها اوایل یعنی گاه، اینجوری بگوییم اوایل و اواخر نگوییم، گاه کمترین دخالت را داشتند به خاطر اینکه قدرت نداشتند یا حیطه نداشتند، حداکثر کاری که دولتها انجام میدادند این بود که از مردم یک مالیاتی را میگرفتند، هزینههایی را، درواقع تأمین میشد برایشان تا بتوانند امنیت را ایجاد کنند و این مسئله امنیت که حالا ممکن بود ناامنی به خطر حمله مثلا حیوانات وحشی و یا وحشیان از یک مثلا سرزمین دیگر بود یا کسانی که حمله میکردند، امنیت یا اینکه جنگهایی که بین دو تا قبیله یا در درون آنها شکل میگرفت، مسئله امنیت یک مسئله بسیار مهمی بود.
به تدریج که تواناییهای این دولتها یا حاکمیتها برای تأمین امنیت افزون شد، گاه به چیزهای دیگر هم پرداخته میشد و بنابراین مثلا برای بهبود شرایط زیستی آنجا، یک سری اقداماتی لازم بود که جمعی باید انجام بگیرد، اینجا بود که مثلا آن حاکمیت، آن نهاد به اسم دولت یا از همه مردم سعی میکرد کاری را برایشان تعریف کند که بیایند انجام بدهند یا اینکه خودش با کارکنانی که داشت خودش یک نظم خاصی ایجاد میکرد و آن کار صورت میگرفت البته هزینههایش را باید از مردم میگرفت. به تدریج زندگی اجتماعی انسانها، وابستگی آن به همدیگر افزون شد، کالاها برای کالاهای جدیدتری که داشت شکل میگرفت برای تولید این کالاها یک نظارت بیشتر یا دخالت بیشتر لازم بود، به همین جهت در طول تاریخ، دولتها به صور مختلف در این امور دخالت کردند.
این یک کار در واقع یک پروژه سنگینی است که میشود درباره آن کار علمی انجام داد. دولتهایی که قبل از اسلام بوده یا در قرآن به آن اشاره کرده و همچنین دولتهایی که همزمان با دولت اسلامی در گوشه و کنار دنیا وجود داشته است یا تنوع این یک نکتهای است که برای ماها بخصوص به درد میخورد. تنوع شیوه اداره جامعه مسلمین در طول اعصار این 1400 سال، 1450 سالی که از زمانی که پیامبر گرامی اسلام حداقل از زمانی که پیامبر در مدینه، مدینة النبی درواقع شکل گرفت، دولت اسلامی از آنجا آغاز شد تاکنون، وقتی به این دولتهایی که مردمش مسلمان بودند و علاقه مند بودند به اسلام، با تنوع فرَق و مذاهبی که در طول تاریخ وجود داشته است، برخی حالا به طور کلی میگوییم. برخی اهل سنت بودند، برخی شیعیان بودند، گاهی وقتها در یک جامعهای هر دوی اینها بوده، گاهی یکی اکثریت یکی اقلیت، گاهی وقتها نه هر دو از یک مزیت نسبی برخوردار بودند و گاهی وقتها اینها در یک جامعهای بودند که مسیحیان و یهودیان و خلاصه هندوها آنها هم سهم مناسبی داشتند.
نحوه اداره کشورهای اسلامی در طول تاریخ این خودش یک پروژه بسیار مهم و اساسی است ک ممکن است برای ما هم اطلاعات تاریخی هم اطلاعات جغرافیایی محلی خاص بدهد، بعضی از دیدگاههایمان را درمورد برداشتهایی که ممکن است از آیات و روایات داشته باشیم شاید تغییر بدهد، الان هیچی نمیتوانیم قضاوت کنیم ولی ممکن است این شرایط را که نگاه میکنیم ما این برایمان خیلی مهم است که بعضی از امور هنگام اجرا، چند صورت میشود آن را اجرا کرد. چون چندین صورت میشود آن را اجرا کرد، بنابراین مثلا ممکن است ما وقتی داریم برداشت میکنیم به یک نوع آن توجه کنیم ولی نوعهای دیگر هم هست.
حالا این مسئله را که عرض کردیم که حکومتهایی که ما در طول تاریخ داشتیم مثلا شما حکومتهای شیعهای که داشتید. شیعه که میگویم نه یعنی حاکم آن مثلا امام خمینی بوده که مثل دوران اخیر که ما الان در این چهل پنجاه سال اخیر داریم یک شرایط دیگری دارد بر کشورمان حاکم میشود. شیعه بوده یعنی حتی شاهان پهلوی هیچ وقت نگفتند ما شیعه نیستیم، قاجاریه خیلی بیشتر ادعا داشتند، صفویه از آنها بیشتر ادعا داشتند، ممکن است قبل از صفویه ایلخانان برخی از آنها مثل سلطان محمد خدابنده هم شیعه بوده، میرویم قبلتر حالا از قبل از مغول، در بلادهای مختلف ایران به صورت پراکنده مثلا در خراسان یا در شمال در مناطق آمل، آن آقا سیدی که آنجا حکومت تشکیل داد یا در دوره آل بویه مثلا در بغداد، در ایران حکومتهای اینگونه تشکیل شده، اگر اینها را لحاظ کنیم، حکومتهایی که همدانیها انجام دادند، در خود همدانیها چه سیف الدوله و چه غیر سیف الدوله، برخی از اینها با دیدگاههای شیعی بودند. در مناطق یمن که برخی از زیدیها حاکم بودند. مجموعهای از این حکومتهای شیعه حالا دیگر که اصل و اساس که میشود خود پیامبر و امیرالمؤمنین و دوره کوتاه امام حسن، اینها همه حکومتهایی بودند که اگر بررسی بشود با توجه به شرایط جغرافیایی و اجتماعی که در جاهای مختلف بوده، نوع این حکومتها چگونه عمل کردند، چه وظایفی را حاکم بر خودش لازم میدانست با اینکه قرآن مشترک است مثلا فرمایشهای امیرالمؤمنین مورد وفاق است، قبول است، تا چه حد این دولتها توانستند از این کارها صورت بدهند و استفاده کنند.
دولتهای اهل سنت هم که تنوع آن شاید بیشتر باشد گرچه هم در دوره بنی امیه و هم در دوره بنی عباس البته سنی و شیعه بودن اینها هم خودش یک مسئلهای است یعنی چه جوری باید بگوییم یک نفر سنی است یا بگوییم یک نفر شیعه است. مثلا مأمون چه مذهبی داشته؟ چه اعتقادی داشته اگر مسلمان بوده؟ یا بالفرض عمربن عبدالعزیز مثلا چگونه بوده؟ یا اشخاص دیگری که در جاهای مختلف حاکمیت داشتند در طول تاریخ، فاطمیهایی که در مصر بودند مثلا آنها چگونه بودند؟ و میشود اینها را یک بررسی خیلی گستردهای هست. به نظرم میآید چندین نفر میتوانند رساله و پایان نامه در این زمینه داشته باشند و هر دوره را بیایند مقایسه کنند، مثلا کارهایی که حکومت فاطمیها انجام دادند چون آنها خیلی خودشان را به عنوان شیعیان اسماعیلی خاص حساب میکردند و حالا سعی هم میکردند خودشان را سادات قرار بدهند و دانشگاه الازهر هم که گفته میشود به نام درواقع برای حضرت فاطمه که زهرا بود آنجا الازهر قرار دادند یا حالا اینجور مشهور است. کتابهایی که در این زمینه نوشتند، کتابهای دعائم الاسلام که به عنوان یک کتاب فقهی و قانونی آنها، در آن روایاتهایی یا از امیرالمؤمنین است یا از پیامبر است یا از امام صادق هست و گسترده اینها مثلا مطرح شده و اجرا شده به خصوص در آن دوره، مقایسه اینها خودش یک مسئله دیگری است.
پس نگاه کنید در طول تاریخ چه حکومتهای اسلامی چه غیر اسلامی از یک تنوعی برخوردار بودند، وظایفهای مختلفی برای خودشان در نظر میگرفتند.
دوران کنونی یعنی اگر بگوییم این دوران دویست سیصد سال اخیر که علم یک پیشرفت ویژهای پیدا کرد، وارد دنیای صنعتی شدیم. قبلا دنیا دنیای تجاری و کشاورزی بود، صنعت چندان جایگاه زیادی نداشت، خیلی کم بود اما صنعت در این دوران اخیر هم خودش را تحمیل کرد بر جامعه و سهم آن خیلی زیاد شد، علاوه بر اینکه کشاورزی و خدمات را هم تحت الشعاع قرار داد. یعنی الان با صنعت است که من از طریق این ابزار یک کار خدماتی داریم انجام میدهیم یعنی داریم بحث آموزشی و صحبت کردن و درباره مسائل علمی را داریم با هم پیگیری میکنیم. صنعت بود که توانست یک نفر این طرف دنیا یک بیماری را در آن طرف دنیا چند هزار کیلومتر با وسایل دقیق، مشابه کسی که بالای سر بیمار ایستاده، مشابه همان یا دقیقتر بتواند مثلا غدهای را در بدنش خارج بکند، بتواند مثلا در بافتهایش تصرف بکند و سلامتی این شخص با این کارهایی که صورت میگیرد انجام شود از راه دور همچین کاری صورت بگیرد. صنعت است که بخش آموزش، بخش بهداشت را گسترش داده، بخش خدمات هم. صنعت است که الان توانست در کشاورزی، اگر قدیم دانهای کاشته میشد و از این دانه مثلا تعدادی محصول به دست میآمد، الان توانسته محصولاتی تولید شود که نسبت به آفتها مقاومت آن خیلی بالا باشد، سمومی ایجاد شده که بتواند خیلی از آفتهایی که روی زمین هست را مثلا از بین ببرد. البته چیزهایی هم دارد دیگه، به قول معروف حاشیههایی هم دارد در این قسمت. یعنی ممکن است آثاری هم از آن طرف هم وجود داشته باشد. صنعت است که توانسته کشاورزی را تراکتور برای آن بسازد، شخم زدن آن خیلی راحتتر باشد، وجین کردن آن خیلی راحتتر باشد، کاشت درخت خیلی سریعتر بهتر عمیقتر باشد و نیروی انسانی زیادی ذخیره شود، سرمایه زیادی، وقت زیادی ذخیره شود. صنعت توانسته، هم خودش آمده به میدان و از سهمی از GDP کشور را به خودش اختصاص میدهد، علاوه بر آن در بخش خدمات هم حضور دارد، الان در هر صورت کارهای مختلفی که درواقع ما انجام میدهیم، الان همین جایی که مثلا من نشستم، این میزی که جلوی من هست، چوبش را بخش صنعت توانسته در واقع درست کند مثلا MDF است. فرضا کامپیوتری که جلوی من هست همین گونه است. کتابهایی که الان داریم از آن استفاده میکنیم صنعت توانسته این همه کتاب تولید بکند وگرنه کتابها باید دستی و خطی به آن صورت قبل صحافی شود. الان در فاصله بسیار کمی صدها و صدها نسخه کتاب آماده تحویل به بازار میشود. زندگی ما را اصولا صنعت خیلی خیلی تغییر داده.
در این ۳۰۰ سال اخیر که زندگی انسانها این همه تفاوت پیدا کرده، دولتها شرایطشان چگونه بود؟ شرایط دولتها آیا تغییراتی کرده یا نه؟
همان طور که میدانید اولا مکاتب مختلفی در دنیا به وجود آمده و قبلا هم عرض کردیم، یکی از پر چالشترین مباحث امروز که در طول این ۳۰۰ ساله دهها مکتب اقتصادی برای آن شکل گرفته، بحث حضور دولت در اقتصاد است. آیا آزادی مردم باید حداکثری باشد و محدودیتهای دولت حداقلی باشد، محدودیتهایی که میگذارد؟ یا نه برعکس، آزادیها حداقلی، محدودیتها حداکثری، یا بینابین؟
اگر شما در همین مقالات «دولت در اقتصاد»، فکر میکنم شماره ۱۴ اقتصاد اسلامی، فصلنامه اقتصاد اسلامی، فکر میکنم منتشر شده باشد، که دولت در مکاتب اقتصادی مثلا یک بررسی مختصری کردم. البته بهتر از من اساتید مختلف. در یک مجموعه مقالاتی هست که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه چاپ کرده درباره دولت از منظر اقتصاد، بعد مقالات مختلفی از آقای نادران نوشته، آقای غنانی نوشته، آقای دکتر دادگر نوشته. سایرین هم دکتر بودند. عرض کنم آقای موسویان خدا رحمتشان کند آنجا درباره دولت اسلامی یک چیزی نگاشته، آقای جهانیان یک چیزی نوشته فکر میکنم از دیدگاه شهید مطهری نوشته، آقای فراهانی خودشان یک چیزی نوشته بودند و سایر اندیشمندان مختلف مطالبی آنجا آمده و خوب است که میتوانند دوستان آنجا هم نگاه کنند. بله آقای دکتر گیلک هم آنجا یک مطلبی دارند و نوشتند. اصولا این بحث دولت در مکاتب مختلف، تفاوتهای که وجود دارد. خوب است آن مجموعه تا حدی ما را به این مسئله آشنا میکند. تفصیلتر از آن، کتابهای تاریخ عقائد اقتصادی است که البته هر کس که میخواهد کار کند باید جمع کند از لا به لای بحث ها. مثلا کتاب تاریخ عقائد اقتصادی چه آقای دادگر چه آقای تفضلی، میتواند اصلا برود نگاه کند بعد اینها از قدیم بحثهای عهد باستان هم مطرح کردند؛ رومیها، یونانیها، ایرانیها، چینیها، هندیها اینها چگونه با دولت مثلا نگاه میکردند تا آمده در دوره مرکانتالیستها و دورههای میانی و که اینجا شکل گرفته و همچنین در دورههای جدید.
اگر در همین دورههای جدیدی که عرض کنم مثلا اقتصاد مرکانتالیسم، فیزیوکراتها، کلاسیکها، بعد از کلاسیکها سوسیالیستها، مارکسیستها، نئوکلاسیکها، بعد از این نئوکلاسیکها که میآییم یک ذره این ورتر، نهادگراها حضور پیدا میکنند. نهادگراهای قدیم. بعد از نهادگراهای قدیم کم کم نئوکلاسیکهایی یعنی آقای کینز و مکتب کینزی خودش را نشان میدهد که در بحث دولت یک گام خیلی بزرگ برداشت و بعد از آقای کینز، مکتب بعضی از مکاتب دیگر مثل مکتب پولی خودش را نشان میدهد. بعد نیوکلاسیکها میآیند، بعد دیدگاههای کینزینهای جدید میآید، نیوکینزینها میآیند و نهاد گراهای جدید بعدا میآیند. کسانی که قائل به بحثهای مربوط به هزینه مبادله بودند، کسانی که قائل به اقتصاد اطلاعات بودند و همچنین دارد پیش میآید. این تازه رگههای کلی است که ما عرض کردیم، اگر رگههای جزئیتر هم باشد بعضی وقتها گفتههایی در نئوکلاسیکها خودشان چند گروه میتوانند باشند.
حالا یک نکته اینجا اضافه بکنیم به این مطالب و آن اینکه، امروزه به تدریج یک مسئله دارد پیش میآید میخواهند اختیارات اقتصادی انسان را گستردهتر کنند حتی در آن مواردی که دولتها حضور پیدا میکنند. یکی از این موارد کالاهایی هست که دارای آثار جانبی است.
من در آن جلسه قواعد فقهیمان درباره این یک مقداری صحبت کردم و توضیح دادم، دوستانی هم که اقتصاد خواندند میدانند. یک کمی این را توضیح میدهم بعد بعدیاش را هم عرض میکنم.
کالای اکسترنالیتی کالاهاییاند که در واقع علاوه بر آن کالای خوب که تولید میشود یک کالای بد هم تولید میشود و این کالای بد ضرر میزند به بعضی از جاها. یا به انسانهای دیگری که ربطی به آن کارخانه ندارند ضرر میزند یا محیط زیست را دارد نابو میکند که خود به خود محیط زیست وقتی نابود میشود یا مشکل پیدا میکند همه انسانها تحت خطر قرار میگیرند. مثلا مثل همین تولید مواد شیمیایی، مواد سوختی پتروشیمی و انواع این قسمتها که وقتی اینها تولید میشوند، ما آن را لازم داریم، ما بنزین را لازم داریم که در ماشین قرار بگیرد و ماشین حرکت کند مثلا حتی برق که میخواهیم تولید کنیم اگر از خورشید تولید نکنیم و بخواهیم از سوخت تولید کنیم، حتما حتما باز دوباره این آلودگیها را دارد. همزمان که آن کالای اصلی تولید میشود، دود هم تولید میشود و این دود و آن سمومی که ایجاد میشود در این شیء، باعث میشود که ما مثلا در کشور مثلا هوای آن آلوده شود، زمینهایی که اطراف آن کارخانه هست آلوده شود و مسائلهای مختلفی که اینجا پدید میآید.
ما در این مسئله وقتی با این امر مواجه هستیم چکار باید کرد؟
از حدود ۱۰۰ سال پیش این مسئله مطرح شده که چه کاری باید کرد؟ راههایی رفتند. یکی از راههایی که امثال آقای پیگو و اینها مطرح کردند مالیات بود. گفتند دولتها برای اینهایی که حدود ۱۰۰ سال پیش، دولتها برای اینکه شرکتهایی که آلودگی ایجاد میکنند باید مجوز بدهد مالیات بگیرد، بگوید شما این مقدار تولید میکنی پس باید این مقدار مالیات بدهی تا دولت این پول را جمع کند، در واقع بتواند برای کسانی که آسیب میبینند یا برای حفظ محیط زیست یا برای بهبود وضع یا برای زدن یک بیمارستان در آن نزدیکیها که مردم بتوانند مراجعه کنند از اینها مالیات میگرفت. این یک راهی بود. راههای دیگری هم مطرح شده که اینها را دوستان در کتابهای بخش عمومی مطرح میکنند.
اما راهی یکی از دانشمندان به نام آقای رونالد کوز، ایشان آمد COASE، آقای کوز یک بحثی را مطرح کرد که اتفاقا ماها که در بحثهای فقهی و اینها هستیم این خیلی به دردمان میخورد. حرفش این بود که چون ایشان شاید جزء تک کسانی هستند که رابطه حقوق و اقتصاد را مطرح کرده، مقالاتی که دارد، مقاله تقریبا مال ۸۰ سال پیش است. این ۸۰ سال پیش در مجلات اقتصاد و حقوقی که در آمریکا منتشر میشد. حرف ایشان این بود که آیا ما برای حل این مسئله باید دولت دخالت کند یا راه دیگری هم هست؟ تلاش زیادی انجام میدهد تا نشان بدهد اگر برخی از امور مشخص باشد، ته حرف ایشان این است اگر ما بتوانیم حقوق انسانها را در یک جامعه تعریف کنیم یعنی معلوم باشد این آقا که مغازهدار است، حق و حقوقش چیست، آن آقا هم که آن فعالیت را دارد حق و حقوقش چیست. این آدمی هم که نه این مغازه را دارد نه آن مغازه را دارد همسایه اینها است چه حق و حقوقی دارد؟ مثلا ایشان مثال میزند به شیرینی پز و یک داندان پزشک. میگوید این شیرینی پز و آن دندان پزشک بغل هم مغازه دارند، دندان پزشک وقتی متهاش شروع میکند به کار کردن تمام این همسایهها را آسیب میزند، آن آقای شیرینی پز وقتی شروع میکند به پخت و پز یک سری مشکلات ایجاد میکند، بعد نه این میتواند به آن بگوید تو چرا این کار را انجام میدهی، او میگوید به شما چه مربوط، من هم مغازه دارم تو هم مغازه داری، تو کار خودت را انجام میدهی من هم کار خودم را انجام میدهم، صدا میآید محیط کار است دیگه. او هم میگوید آقا دود میرود هوا، محیط کار است دیگه، باشد من چکارش کنم. بعد ایشان بحث میکند آیا سیستم بازار نمیتواند کاری بکند که این حل بشود.
یا مثال میزند به یک آدمی که مزرعهای دارد در یک جایی و یک آدمی هست که یک گاوداری دارد. گاوها را برای مواقعی اینها درآن زمینی که قسمت خودشان هستند هست، این هم که زمین دارد و کشت میکند. زمینی که گاوها در آن هستند این سیم خاردار ندارد، این زمین هم سیم خاردار ندارد، گاوها گاهی وقتها از آن طرف میآیند این طرف چرا میکنند. حالا بحث سر این است، این میگوید آقا گاوت را جمع کن، او میگوید دیوار ببند به مزرعه ات، شما اگر دیوار داشتی گاو من نمیآمد. حالا او هم به شوخی گاو شما اگر عاقل بود یا در قفس بود یا در یک طویله بود مجموعه من نمیآمد. حالا حق با کیست؟
ایشان میخواهد بگوید یا بعضیها میگویند آقا کار دولت است، دولت باید بگوید این کار را بکن آن کار را بکن. ایشان میگوید نه بدون دولت هم میشود این کار را کرد. ما اگر آگاهی بخشیمان زیاد باشد، به هر کدام از اینها بگوییم حق با کیست، آنها بر اساس اینکه حق با کیست، مثلا این آقای گاودار اگر فرضا گفته باشند آقا مزرعه را که دور آن دیوار نمیکشند، شما باید گاوت را جمع کنی، آن وقت ایشان میآید نگاه میکند حالا اگر من سیم خاردار دور زمین خودم نزنم و گاو من برود از این مزرعه بخورد مگر در سال چقدر از محصول ایشان کم میشود، فرضا یک تن، یک تن پولش میشود چقدر، فلان مقدار، بعد من اگر بخواهم دیوار سیم خاردار بکشم و این گاو را اینجا محبوس کنم چند برابر این باید قیمت مصرف کنم، میروم مینشینم با آقای مزرعه دار توافق میکنم. دوستان دقت کنید. میروم مینشینم با آقای مزرعه دار توافق میکنم، میگویم نگاه کن حق با شماست چون قانون گفته، اگر این گاوهای من آمدند در زمین شما، هر چه خوردند و شما نسبت به کشت پارسالت هر چه کمبود داشتی من پولش را میدهم، شما نگران نباش، شما گاو من را نکش و شکایتی هم نکن ما با هم توافق میکنیم.
حرف ایشان این است، مردم میتوانند با توافق هم به شرطی که قانون مشخص شده باشد، با هم توافق کنند ضرر و زیان خودشان را تشخیص بدهند ببینند قاعده مثلا لاضرر به این میخورد، لاضرر به آن میخورد باید توافق کنند کما اینکه دیدید بعضی وقتها ما در فقه هم داریم، یک آدمی هست میگوید آقا قاعده لاضرر، من باغ دارم چاه زدم در باغم، بغلی هم باغ دارد او هم میخواهد چاه بزند، میخواهد چاه بزند آب چاه من کم میشود، چاه نزند درخت خودش خشک میشود، میگویند آقا اینجا دیگر لاضرر وارد نمیشود چون لاضرر بخواهد از این حمایت کند او بیچاره میشود، لاضرر از او حمایت کند این یکی بیچاره میشود، چون لاضرر امتنانی است هیچکدام را نمیگیرد یا هر دو را میگیرد و چون هر دو را میگیرد تساقط میکنند پس هیچ. پس آنجا باید چکار کنیم؟ میگویند چند راه دارد، بهترین راهش این است ما نمیتوانیم الان اینجا بگوییم شما به لاضرر و اینها. اگر یک کسی یک شرایط خاص داشته باشد یا یک نفر باید بگوید آقا من چاه میزنم به شما هم دو روز آب میدهم ولی پولش را از تو میگیرم، با هم توافق کنند. بهترین کار این است که یک جوری با هم توافق کنند و گرنه ما به قاعده لاضرر نه میتوانیم از این حمایت کنیم نه میتوانیم از آن حمایت کنیم چون هر دو یکسانند.
همین وضعیت که در بحثهای فقهی هم هست چون گاهی وقتها مثل قضیه سمرة بن جندب است، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم سعی کرد از همین راه اقدام کند، گفت آقای مضر و ضار و مضار که شما دارید آسیب میرسانید، شما زحمت بکش مثلا وقتی میخواهی بروی درِ این باغ یک یا الله بگو، صدا بزن، وقتهای مشخص بیا که این بندههای خدا در عذاب نباشند. گفت نه هر وقت دلم خواست میروم. پیغمبر گفت حالا پس بیا درختت را بفروش چون این جوری نمیشود، درختت را بفروش پولش را بگیر. گفت نمیفروشم. پیامبر گفت من درخت دارم در باغهای مختلف میدانی درختهای خوبی هم دارم، به جای این درختت چند تا درخت به تو میدهم. باز هم قبول نکرد. پیغمبر فرمود که حالا که از دنیا چیزی نمیخواهی بهشت به تو میدهم. گفت نه. گفت هیچ کار نمیکنی، نه این کار نه آن کار، مصالحهای هیچی نمیکنی پس اینجا دیگر باید دولت وارد شود چون یک نفر دارد ضرر میزند و فرمود بروید و این درختش را بکنید بیندازید جلویش تا بفهمد که ضرر زدن به مؤمن یعنی چه؟ حالا البته عرض کردم، قبلا در تاریخ نقل نشده که آن مرد رفته و کنده است. شاید وقتی دید پیامبر همچین تهدیدی کرده و دستور داده شاید کوتاه آمده باشد. یادم نمیآید نقلی که این را برای من باز کرده باشد.
حالا در هر صورت حرف آقای کوز این است، بازار میتواند در این زمینه به نتیجه برسد، با هم توافق کنند، به شرطی که حقوق قبلا تنظیم شده باشد. البته اینکه دولت در زمینه تنظیم حقوق میتواند دخالت کند، نخبگان میتوانند دخالت کنند یا دین حالا در کلام اسلامی میتواند دخالت کند آنها یک امر دیگر است و آن قانون یک جوری باید اجتماع آن را حل کند کما اینکه درباره قانون اساسی هم هست. بحث سر این است که آیا لازم است دولت در این زمینه اقتصادی دخالت کند یا اگر مسئله از نظر حقوقی حل شد، اقتصادی را خود مردم حل میکنند.
مشابه این در زمینههای دیگری که درواقع این اکسترنالیتیها مسئلهیشان مطرح است و میتوانند انجام بدهند. حالا علاوه بر این دوستان عزیز، این مسائلی که دوران اخیر شکل گرفته من و شما را باید به تأمل وادارد، چون ممکن است در نظام اجتماعی دنیا به تدریج سمت و سو برود به اینکه دولتها هر چه کمتر در مسائل اقتصادی دخالت کنند.
حتی نگاه کنید، پرچم اقتصاد کشورها پولشان است. اگر پرچم پارچهای که دارند یا رنگی که دارند در واقع اقتدار سیاسی شان یا نماد سیاسی شان هست، پولشان هم نماد اقتصادیشان است، پرچم اقتصادیشان است. در این دوره جدید، من هم نمیخواهم واردش بشوم چون خیلی هم بلد نیستم ولی یک پیام از آن میشود گرفت و آن این مسئله رمزارزهایی است که آمده به میدان.
بنای این رمزارزها و این شکلی که دارد طراحی میشود اگر به نتیجه بخواهند برسانند چون الان با خیلی از مشکلات مواجهاند به خاطر اینکه این رمز ارزها اولا محدودیت دارد نسبت به اقتصاد بین الملل، به اقتصاد جهان. مثل بیت کوین حالا طبق آن برنامهای که برایش طراحی شده 21 میلیون واحد است و این 21 میلیون واحد نمیتواند کل نقدینگی دنیا را پوشش بدهد. اگر قرار باشد این بانکهای مرکزی بروند کنار، دلار و تومان و پوند و یورو و ین و فرانک بروند کنار و فقط این رمزارزها حرکت کند، پشتوانهها کلا تغییر پیدا میکند. اگر پشتوانه دلار طلا و چاه نفت و اقتصاد فعال و اینها هست، از این به بعد پشتوانه این بیت کوین و غیره یک سری امور دیگر میشود. عرضه و تقاضاهایی میشود که از این کالاها هست، مقبولیتی که در جامعه میتواند پیدا بکند و البته توان ساخت آن یعنی بشود این را پدید آورد. الان این محدودیت جدی وجود دارد برایش کما اینکه به همان علتی که طلا از صحنه پولی دنیا حذف شد و رفت به عنوان یک دارایی، یک نقدینگی، یک سرمایه، یک جایگزین در بعضی از امور، بیت کوین هم، و پول آمد و پول کاغذی توانست که تأمین مالی کند یعنی اگر قرار بود الان چندین و چند برابر کل طلاهای دنیا پول وجود دارد و این پول هاست که توانسته این جمعیت 8 میلیاردی را به کار بگیرد، هزاران هزار ساختمان و پل و جاده و کارخانه و غیره شکل بگیرد و بانکها میتوانند تأمین مالی کنند افراد را و افراد بروند آن کار را انجام بدهند، اگر قرار بود طلا باشد اصلا بانکها اینقدر طلا ندارند و این نقدینگی که هی گستردهتر شده، اگر حساب شده افزایش پیدا کند، باعث میشود که شما قبل از آیندهای که میتوانستی پول گیرت بیاید پیشاپیش پول گیرت میآید میروی کار تولیدی انجام میدهی و بدون تأمین مالی بانکها درکل دنیا یا بورسها که همه از این نوع تأمین مالی هست اصلا اقتصاد جهان حرکت نمیکرد و اقتصاد جهان مثل همان دوره کشاورزی خیلی ساده و ساده بود.
قبل از اینکه این بانکها با این نقدینگی بیاید در دنیا، دنیا را نگاه کنیم الان هم نگاهش کنیم، تغییر و تحولاتی که در دنیا رخ داده چه اختراعاتش، چه گسترش علم به صورت خیلی فراوان، چه این محیط صنعتی همه اینها از این شکل گرفت. حالا اگر این رمزارزها توانست آن کاری را که در این ۵۰۰ سال اخیر، تقریبا ۵ قرن است دیگه از زمانی که در هلند و سوئد و انگلیس و اینها این بانکهای جدید بوجود آمد، تقریبا یک ۵۰۰ سال میگذرد حالا بعضی جاها یک کم بیشتر بعضی جاها کمتر. در این ۵ قرن اخیر که پول کاغذی آمد به میدان، آرام آرام، اوایل پول کاغذی در واقع حواله طلا بود و کم کم این حواله خودش یک موضوعیتی پیدا کرد، کم کم تعدادش قابل تکثیر شد و مسائلی که دوستان در دوره پولی میتوانند نگاه بکنند.
حالا امروزه در این ۵۰۰ سال اخیر بانکها این کار را انجام میدادند گرچه این بانکها اکثرا خصوصی بود بعد کم کم بانکهای دولتی هم پیش آمد، بعد به تدریج بانکهای مرکزی آمدند که مجموعه را با هم قفل کنند و به هم هماهنگ کنند و بانکهای مرکزی الان در دنیا تقریبا سکان دارند. حالا این قدرت اگر قرار باشد از این بانکهای مرکزی که چاپ پول در اختیار آنهاست و نماد یک کشور از نظر اقتصادی پولشان هست، اگر بخواهد برود به سمت این رمزارزها که اینها دیگر مرز نمیشناسد و این کشور و آن کشور ضربش به این صورت نمیشناسد، شاید دارند تمرین میکنند، شاید این الان کارهایی که دارد صورت میگیرد در سطح بین الملل توسط کشورهای قدرتمند و مخفی هم میکنند که کی هست و کجا بود و کی درست کرد، شاید دارند تمرین میکنند ببینند اگر یک روزی بخواهند با بیت کوین همه کشورها را، یک چیزی مثل رمزارز، بخواهند همه دنیا اداره شود و عملا این پولهای کوچک و جزئی دیگر خود به خود جمع شود و شاید یک شکلی دیگر دارند تمرین میکنند اگر این رخ بدهد یک مسئله خیلی بزرگ پیش میآید و آن اینکه بخش مهمی از اقداماتی که دولتها در تاریخ انجام میدادند به عنوان وظیفه و ما امروزه هم همچنان انتظار داریم دولت در زمینه پولی، در زمینه مالیاتی و غیره اقدام کند، اینها هم حذف میشود و از دولت حذف میشود و وظایفش کاهش پیدا میکند و اینها میافتد روی دوش یعنی خود بخشهای خصوصی آن وقت این کار را انجام میدهند. اگر بخشهای خصوصی این کارها را انجام دادند، درباره اختیارات دولت یا وظایف دولت، تصمیمات دولت، منابع مالی دولت ممکن است یک بازنگری جدی باید صورت بگیرد. این را ما باید لحاظ کنیم.
نگاه کنید حالا یک مثال دیگر عرض کنم. یکی از مسائلی که با مسائل اسلامی ما هم کاملا مرتبط است. یکی از مسائلی که از روز اول اسلام روی آن تکیه داشت، بحث رسیدگی به نیازمندان و محرومان است. از اولین آیاتی که بر پیامبر گرامی اسلام خدای متعال نازل کرده اگر نگاه کنید این مسئله در موردش هست که شماها باید مثلا چه جوری عمل بکنید و تا آخر، تا سوره مائده و سوره توبه که آخرین سورههایی هستند که بر پیامبر نارل شده، در همه موارد این بحث مسکین، یتامی، مساکین، ابن سبیل که به خصوص آن موقع آدمهای درمانده به خاطر شرایط سفر زیاد بود، الان شاید دیگر درمانده ندارد آقا یک زنگی میزند به حسابم پول واریز کنید، آقا کارتم گم شده، برود درب بانک بگوید آقا کارتم گم شده، آن کارت را یک کارت دیگر به من بدهید، درماندگی امروز یکجور دیگر است اگر باشد ولی قدیم زیاد داشته. شما سوره علق لحاظ نکنید، سوره قلم که دومین سوره قرآن است. اصلا کل این سوره درباره اخلاق و رسیدگی به یتیمان و آن داستان آنهایی هستند که اموالی از پدرشان باغی رسید و قرار شد باید میدادند به مردم، به فقیران گفتند نه بلند شویم برویم «أن لا یدخُلَنَّها الیوم علیکم مسکین» امروز مسکین نیاید سراغتان، زود بچینیم و جمع کنیم برویم، خدا هم شب قبلش یک عذابی را فرستاد، کل باغ را با محصولش که رسیده بود کلا سوخت هیچ باغ دیگری هم نسوخت فقط همان باغ سوخت که این نشان میدهد یک چیز طبیعی نبوده که یک باغ بسوزد در کنار همه باغهایی که سالم ماندند و بعد آنجا خدای متعال میگوید که اینها قسم خورده بودند که به این یتیمها ندهند حالا یا به این مسکینها ندهند و خدا اینجوری عذابشان کرد.
از آن زمان این مسئله مطرح شده آیات بعد، سوره مزمل، سوره مدثر و همچنین سورههای بعدی مفصل درباره آن آمده. سوره ماعون، سوره اعلی، سوره لیل و دیگر سوَر قرآن.
حالا این مسئله توزیع درآمد، آن روزی که خدای متعال داشت به مسلمانها، مؤمنین تازه یا به دیگران هم میگفت فرموده بود، آن در واقع موقعی بود که هنوز دولتی تشکیل نشده بود، هنوز قدرتی اینها نداشتند اما به عنوان یک وظیفه. حالا امروزه خیرین در دنیا قابل توجه اند، رسیدگی به نیازمندان را در بعضی از این کشورها این خیرین از طرق مختلف انجام میدهند. وقف در دنیا خیلی گسترده شده، خیلی گسترده بوده و گسترده شده. بیشترین وقف و بخشهای خیریه یا بخش سوم در دنیا در کشور آمریکاست، ثروتمندان بزرگ که بعد از خودشان ثروتشان را میگذارند حالا به انگیزههای مختلف، شرکتی درست میکنند بخش مهمی از فعالیتهای آن را خیریه میکنند و خودشان هم یا خانواده شان هم اداره میکنند، در طول تاریخ هم میماند مثل بنیاد راکفلر، مثلا بنیاد نوبل، مثل بنیادهای مختلفی که هست و رسیدگی میکنند به این امور. کارهای آموزشی میکنند، کارهای پژوهشی میکنند، اینها فراوان است. حالا یکی از کارهایی که همیشه میگویند آقا دولتها باید انجام دهند زکات بگیرند مثلا به فقیر و مسکین بدهند، اگر خود مردم همین کار را کنند. بخشهای اقتصادی را داریم بحث میکنیم. خود مردم این کار را بکنند کما اینکه از ابتدا که زکات آمده دولت اسلامی که نبوده، سال آخر دوره رسالت خداوند در سوره توبه فرموده: «ای پیامبر، خُذ مِن أموالِهِم صدقَة»، بگیر از آنها. یا در آیه 60 همین سوره فرموده:« انَّما الصَّدقات لِلفُقَراء وَ المَساکین» تا آخر. کار رسیدگی به نیازمندان را و انجام این کارها را خود مردم انجام میدادند، انفاقات انجام میشود. یکی از بخشهایی که خیلی خیلی مهم است که دولتها در آن حضور پیدا کنند بخش توزیع درآمد است. حالا اگر این مسئله توزیع درآمد و رسیدگی به فقرا و مساکین از این طریق حل شد یعنی آگاهی اجتماعی بالا رفت چون این بحث بخشی از آن بر میگردد به جنبه ایمانی افراد، به جنبه انسانی افراد. اینکه در احادیث هست در دوره حضرت حجت علیه الصلاة و السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف، حضرت زکات میگیرند هر چه میخواهند دنبال مورد میگردند پیدا نمیکنند و موردی نیست که زکات بخواهد خرج بشود، با این توجه یعنی جامعه به یک بلوغی رسیده اولا خودشان کارهایشان را انجام میدهند، ثانیا جوری کمک همدیگر میکنند، ثانیا جوری کمک میشود که هر کسی کاری دارد. به تعبیر برخی از روایتها اینها هست که زمین «أخرجَتِ الأرض أثقالَها» از درونش آن چیزهایی که دارد میآید و زمین برکت خودش را به مردم نشان میدهد، چرا؟ به تعبیر آن آیه: «لَو أنَّ أهل القُری ءامَنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرض» اگر معنایش را حتی همین باران بگیریم چون ممکن است معانی دیگری داشته باشد، اگر معنایش همین باشد که باران مناسبی میآید، رفاه برای انسانها میآید، زمین روئیدنیهایش را میدهد و از استعدادهای طبیعی طوری استفاده میشود که فقیری نمیماند، مسکینی نمیماند و دیگر اموالی را که مردم به عنوان زکات میدهند چون گویا همه دارا هستند، همه زکات میدهند موردی برای خرج کردن پیدا نمیشود.
مشابه همین مسئله که در مسئله ما در بحثهای توزیع درآمد و اینها هست؛ در روایتها هست، در آیات، قبل از اینکه دولت اسلامی بیاید خداوند فرموده که آقا «وَیلٌ لِلمُصَلّین» آنهایی که وقتی نماز میخوانند، «الَّذین هُم یرائون وَ یمنَعونَ الماعون»، اینها را، « فَوَیلٌ لِلمُصَلّین* الَّذینَ هم عَن صَلاتِهِم ساهون* الَّذینَ هُم یرائون وَ یمنَعونَ الماعون» یعنی از زمانی که میگفت آقا یعنی فقیر اینقدر زیاد بوده یا مشکلات بوده که ماعون میگویند یک ته سفرهای به قول معروف، یک ذره غذایی، کمترین مقدار را که بدهند یک نفر از گرسنگی نمیرد که بعضیها فرمود طبق این آیه، بعضیها ادعای دین و عبادت میکنند اما اهل ریا هستند، فقط موقعی که میخواهند کمک کنند باید چند تا عکس از آنها بگیرند که از آن استفاده کنند بعدها و گرنه ماعون هم نمیدهند. این همه آیه و روایت که آمده در سورههای مکی و بیان کرده که بروید کمک کنید و در سورههای مختلف در مکی خیلی زیاد است آیاتی که در این زمینه هست، آن آیاتی که درباره «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة*وَ ما ادرئک ما العقبة* فکُّ رَقَبَة* أو اطعامٌ فی یومٍ ذی مَسغَبَة* یتیماً ذا مقرَبَة* أو مِسکیناً ذا مَترَبَة» اینهایی که خداوند در آیات مختلف قرآن فرموده، بالطبع عرض کنم که اینها نشان میدهد که بحث توزیع درآمد یک مسئلهای بوده است ابتدائا برعهده خود انسانها بوده. به تعبیر آقای شهید صدر، ضمان اجتماعی، ضمانات اجتماعی، تکافل که هم بر عهده انسانها بوده به طور عادی، بله اگر انسانها نمیتوانستند، انجام نمیدادند، به جایی نمیرسید البته دولتها هم باید از انواع و اقسام امور استفاده کنند تا بتوانند این مشکل را برطرف کنند. سوره بلد سی و پنجمین سوره قرآن است که در مکه نازل شده و همه اینها در آن هست دیگه، «اطعامٌ فی یومٍ ذی مَسغَبَة* یتیماً ذا مقرَبَة* أو مِسکیناً ذا مَترَبَة»و همچنین آیات دیگری که فراوان است. الان امروز میخواستم یک مقدار درباره آیات بگویم حالا بعد عرض میکنم، اول این نکته را رد شویم بعد.
اگر مهمترین وظایف دولتها که امروزه وقتی میگویند دولت، اولی میگوید آقا پول. امنیت البته خیلی مهم است که آن امنیت حالا عرض میکنم. پول خیلی چیز مهمی است و اگر این پول به یک صورت دیگری حل شود و عملا پول واحد بشود کل دنیا. پول واحد نه یعنی دلار، یعنی پول که هیچ دولتی نیست، پول مردم، پول کل مردم، کل سیستم با همدیگر توافق کرده باشند که بعید نیست انسانها عقلشان، درایتشان اینقدر زیاد شود که درواقع به آنچه که خدا میخواهد و اینکه همدیگر را مراقبت کنند، حتی اگر کفر میورزند به تعبیری که از پیامبر نقل شده: «المُلکُ یبقی مَعَ الکُفر وَ لا یبقی مَعَ الظلم» ولی با هم خوب باشند تا بماند، نه ظلم کنند ولو اینکه به ظاهر دین دارند. اگر این امر رخ بدهد ممکن است تک تک وظایفی که به عهده دولتها هست آرام آرام کاسته شود.
دوستان نگاه کنید ممکن است این بحث را که میکنیم یک کم مثلا ممکن است کسی بگوید اینها خیالی است ولی میتواند اینها شکل بگیرد. البته ما روحیه انسانها را که از قابیل و هابیل شروع شده تا خدا میداند کی، این روحیهها هست؛ روحیههای تنازع، منفعت طلبی، درگیری، عمل بر اساس جهل و ناآگاهی، عمل بر اساس حرص و کبر و نخوت و اینها، ولی از آن طرف هم نمیشود بگوییم که انسانها هیچ گاه به سرمنزل مقصود راه پیدا نمیکنند و یک جامعهای که بتواند با آگاهی بخشی وظایف نهادهای اجتماعی کاهش پیدا کند و به صورت اتوماتیک مردم بعضی کارها را انجام دهند.
نگاه کنید مثلا شما در قم در هر کوچه و برزن که رد میشوی، آقا بده در راه خدا کمک. فقیر چقدر در قم هست؟ زیاد. حالا بعضی از جاها هم هر کسی از یک جایی میآید در این شهرهایی که مسافر زیاد دارد یا زائر زیاد است کمک بگیرند. شما در تبریز بروید، شنیدید هم، میگویند مینویسند شهر بدون گدا و شهر بدون معتاد. شهر بدون گدا. شما هیچ جا در تبریز نمیبینید یک نفر بگوید در راه خدا به من کمکی کن. میگوید یعنی آقا یعنی فقیر ندارند؟ بله. ولی خود نهادهای مردمی، مردم در این کوچه در آن کوچه، در این منطقه در آن منطقه، یک نهادهایی شکل گرفته، حالی کردند به این فقرا، اگر در خیابان بگردید پول به شما بدهیم هیچ کس به شما نمیدهد، نمیدهند ولی ما بفهمیم شما کجایی، چه کار میکنی، چه مشکلی هست مشکلتان را برطرف میکنیم. این که خیلی خوب است یک تکافل عمومی بین مردم شکل بگیرد که اصلا دیگر با خیال راحت اینکه صحنه اجتماعی آن ناجور است، بعد رسیدگی هم منظم نیست، بعد هم کسی نمیداند آنها در هر محلهای اگر کسی فقیر است خودشان رسیدگی کنند، اول اسلام هم همینطور بوده. اسلام از آن زمانی که بعدها یک مقداری بزرگ و بزرگتر شد و شرایط فرق کرد دولتها در بعضی از امور دخالت کردند و نیاز بود که انجام بدهند، پس میشود.
حالا از این چه میخواهم نتیجه بگیرم؟ کل این میخواهم این یک ساعت که سر شما را درد آوردم میخواهم نتیجهام این است، این مجموعه اختیارات یا وظایفی که دولتها دارند گاه به شرایط، به اقتضائاتی که مسئله مطرح میشود ممکن است کم بشود یا زیاد بشود و ممکن است چیزی را که ما تا سی سال پیش فکر میکردیم قطعا قطعا این جزء اموری است که دولت باید انجام بدهد، علم و دانش که دارد پیشرفت میکند، راههایی غیر از انجام کار متمرکز را هم دارد پیش بینی میکند و دارد مطرح میکند که گاه اینها در بحثهای دینی ما هم اتفاقا حضور دارد و بوده از اول. اگر اینجوری باشد ما باید یادمان باشد هر کاری را نگوییم آقا کار دولت، کار حاکمیت چون گاهی وقتها هم ما هر مشکلی را در خیابان میبینیم، کوچه نگاه میکنیم کثیف است، آقا شهرداری چرا تمیز نمیکند. فلان جا نگاه میکنیم مثلا یک جور است، آقا چرا فلان اداره یا هر کدام از اینها فرق نمیکند کل اینها حاکمیتاند دیگر، اما در جوامعی یک نهادهای مردمی و جمعی بین افراد شکل میگیرد که بخشی از کارها را خودشان انجام میدهند.
نگاه کنید در بعضی از کشورها، در بعضی جاها بوده که دولت به تدریج شکل گرفته یعنی اول رفتند مردم آن سرزمین را گرفتند بعدا دولت شکل گرفته مثل استرالیا و آمریکا، نهادهای خصوصی دولت را تشکیل دادند یا نهادهای خصوصی توسعه آن کشور را رقم زدند مثل آمریکا و انگلیس که جلسه قبل عرض کردم؛ در اینجور جاها وقتی یک مسئله جدیدی پیش میآید فقط این بحث نیست که آقا دولت باید انجام دهد، یک تلاش صورت میگیرد، یک علتی در ذهنشان هست که سعی کنند این را ببینند میتوانند توسط خود افراد داخل محیط خصوصی حل کنند یا نه، اگر نشد و نشد مثلا بیاید دست دولت. چرا؟ یک حرف هست که این در لا به لای بحثهای اقتصادی آمده، دولت ولخرج است، دولت مدیر خوبی نیست، دولت به تعبیری بدی است که به حداقل آن باید اکتفا کرد، دولت کارش دخالت در خیلی از امور است.
یک زمانی در بعضی از این کشورها رأی گیری کردند، میخواستند یک کار اقتصادی انجام دهند ولی چون پول دولت نداشت باید برفت استقراض کرد مثلا از بانک کاری انجام میداد، آخر کار که دعوا شد که آقا دولت باید این کار را بکند یا نکند، کشید به رأی مردم حالا رفراندوم بود چه بود هر چه. کدام کشور بود خدایا لوکزامبورگ بود، هلند بود، سوئد بود، یادم نیست یکی از این کشورها اروپایی بود. رأی گیری کردند مردم گفتند نه نمیخواهیم دولت این کار را برایمان بکند. مثلا میگفت اگر من بخواهم در سیستم آموزشی فلان مسئله را وارد کنم باید اینقدر پول میخواهد بنابراین باید قرض بگیریم بعد اینجوری باید پول را برگردانم، گفتند نمیخواهیم. از مردم سؤال کردند چرا رأی منفی دادید؟ گفت به خاطراینکه دولت امروز این کار را بکند بعد کسر بودجه پیدا میکند بعد مالیاتها را میخواهد اضافه کند بعد در گرفتن مالیات دیگر قاعده درست عمل نمیشود، ما خودمان مشکل خودمان ر احل میکنیم چرا بگذاریم دولت عمل بکند.
این یک جور مثلا فکر است در یک جای دیگر ممکن است وقتی میگویند آقا دولت میخواهد این کار را انجام دهد، دیگر پشت بندش را ممکن است نگاه نکنند بگویند آقا باید انجام دهد، و بعد برای هزینههایش باید برود، هزینهها را تأمین کند، حالا یا نقدینگی را بالا میبرد یا استقراض از خارج میبرد یا مجبور است نفت بفروشد و یا هر عامل دیگری.
این مسئله را ما باید لحاظ کنیم.حالا یک تعبیری. ظرفیت بخش خصوصی کم نیست، ما تا یک مسئلهای بزرگ میشود نباید بگوییم دولت انجامش دهد. میشود یعنی یک تجربههایی هست در دنیا نشان داده شده که میشود از ظرفیت مردم استفاده کرد اما این ظرفیت مردم نه یعنی مردم مالیات بدید، نه، اصلا مردم خودشان مشکل را از اول تا آخر حل کنند، مشکل را از اول تا آخر حل میکنند و این جا دارد حالا هم از تجاربی که در قدیم وجود داشته، هم تجارب جدید بهره گرفت، در کشور خودمان یا در کشورهای دیگر. مواردی که مسائل را خود مردم حل میکنند و دوستان عزیز مطمئنم که اگر ما به بعضی از فرهنگهای خودمان حالا یا در ایران یا در کشورهای اسلامی یا در دنیا، لا به لایش را هم نگاه کنیم در کشور خودمان هم بوده در تاریخ برگردیم نگاه کنیم، بعضی از مسائل را خود مردم منطقه، خود بزرگان آنجا، همان بحثهایی که گفته میشود امور حِسبیه که گاهی وقتها در شریعت مقدسه، این امور حِسبیه لازم نیست حتما قاضی، دولت دخالت بکند، ممکن است یک مسئلهای باشد تعدادی از مردم بخواهند این کار را انجام بدهند.
حالا اینکه عرض کردم به علت اینکه، نگاه کنید ما در دنیا دولتهایی که داشتیم در کل دنیا، دولتهایی که تا حالا شکل گرفتند حالا در این دوره جدید، دولتهای سوسیالیستی آمدند سرکار و کمونیستی که همه چیز را بردند دست دولت، حالا سوسیالیستها کمتر، کمونیستها کامل. دولت کمونیست کوبا، دولت کمونیست کره شمالی، چین تا قبل از اینکه این شرایط جدید برایش پیش بیاید یعنی از این چهل سال اخیر که تقریبا با انقلاب ما بود، تقریبا چین هم از تمام شعارهای کمونیستیاش آرام آرام کنار کشید، دارد الان هم ولی همچنان البته این ستاره سرخش را مثلا اینها هم دارد، نگه داشته ولی از سیستم سرمایه داری خیلی استفاده کرده و خیلی از شیوههای سرمایه داری را وارد کرده. چین و روسیه و اروپای شرقی به کل و یک تعدادی کشور در اروپا در جاهای مختلف، این سیستم سوسیالیستی-کمونیستی شکل گرفت و آنها حداکثر دست دولت بود، دولت هم معلوم است اینقدر کارآمد نیست، برای بعضی از امور خیلی کارآمد است، برای بعضی از امور جز ضرر هیچ نیست. به تعبیر مرحوم امام، خدا رحمتش کند میگفت هر کاری را مردم خودشان میتوانند انجام بدهند دولت دخالت نکند. این خیلی حرف حکیمانه بجایی بود یعنی با اینکه ما در محیط جنگ بودیم اما امام به دولت میگفت آقا درست است جنگ است و شما هم سعی کن مقررات خوب بگذاری اما هرکاری که مردم میتوانند انجام دهند، مرادش از مردم یعنی اعم از پولدار و فقیر و اینها، یعنی اگر بازاریها میتوانند یک مشکلی را حل کنند، اصناف میتوانند یک مشکلی را حل کنند، بدهید خودشان حل کنند شما دخالت نکنید و آنها از سیستمهایی که با مردم ارتباط دارند آن را حل میکنند، یک مغازه دار آخر چشمش به چشم همین مردمی که در این محله هست میافتد و باید برای آن کار کند و تصمیم بگیرد.
در دنیا سیستمهای کمونیستی و سوسیالیستی که همه امور دستشان بود وجود داشته، سیستمهایی هم وجود داشته که کمترین مقدار دولتها دخالت کردند. اینها گرچه بهتر از آن سوسیالیستها حرکت کردند از نظر رشد اقتصادی، از نظر توزیع درآمد نه، از نظر رشد اقتصادی و پیشرفت علمی قدرتمندتر بودند ولی از نظر توزیع درآمد نامناسب بودند. دولتها آمدند سر کار که این مشکل توزیع درآمد را حل کنند. متأسفانه توزیع درآمد در کشوری مثل شوروی حل نشد به آن صورتی که دوست داشتند، تولید هم مشکل پیدا کرد، بازار هم مشکل پیدا کرد و اقتصاد زمین گیر شد یعنی خواستند توزیع درآمد را حل کنند تولید هم مشکل پیدا کرد و مصرف هم خود به خود مشکل پیدا کرد. این تجربهها در دنیا در هر دوتا هست، هم از این طرف که رشد اقتصادی اینها فراوان بود اما توزیع درآمد نامناسب، این طرف هم بود که تولید ضربه خورد و خود به خود چیزی که تولید میشد کم تولید میشد یعنی فقر گسترده درواقع شکل گرفت ولی برابر بودند با همدیگر. در این تجربه تلخ این دو که مربوط به قرن نوزدهم و قرن بیستم هست، کشورهای مختلفی در کل دنیا آمدند تجارب میانی را انتخاب کردند و نظریه پردازهایی هم پیگیری کردند که ببینند دولت کجاها دخالت کند خوب است و کجاها دخالت کند بد است. این همچنان روی مدار بحث قرار گرفته اما این تحولات اخیر که در مورد رمزارزها پیش آمد به نظر میرسد دارد یک چیزی را که قبلا همه میگفتند کار دولت است، تا 20 سال پیش کسی فکر نمیکرد که این مسئلهای به نام اینکه بانکهای مرکزی بخواهند از بین بروند، سیستم واحد جهانی به این صورت شکل بگیرد که از این جهانی است نه مثل آمریکا که میگوید من جهانی ام که دلارش را جهانی میکند، اصلا یک چیزی سوای از هر کشوری، هیچ کس 20 سال پیش فکر نمیکرد ولی از ده دوازده سال پیش که این رمزارزها راه افتاد و شکل جدیدی در معاملات بین المللی دارد آرام آرام طراحی میشود، حتی این فکر هم رفته. حتی دوستان نگاه کنید ممکن است کم کم و آرام آرام مسئله امنیت را هم اگر مجموعههایی بتوانند آن گره گاهها و گلوگاههایی که جنگ و دعوا روی آن رخ میدهد که متأسفانه زیاد است الان یعنی در مرزهای مختلف چه منطقه خاورمیانه، چه منطقه شمال مثلا آفریقا، چه منطقه شرق آسیا و و غیره، متأسفانه خیلی زیاد است و اگر بتوانند آن حرفی که خدا و پیغمبر درواقع گفتند که برای همه آشتی، صلح زندگی کنند و اگر هم میخواهند با همدیگر ارتباط داشته باشند کار فرهنگی انجام دهند همان کاری که پیغمبران میخواستند انجام دهند و این منازعات برداشته شود، آن وقت لزوم حضور دولتها برای حتی امنیت هم کاهش پیدا میکند. الان در مثلا برخی از کشورهای اروپایی اصلا ارتش ندارند البته علتش این است که یک پیمانهای زیادی با هم بستند که جنگ و جدالی مثلا با هم نکنند ولی متأسفانه گاهی وقتها هم دوباره درگیر میشوند یا داخله شان سعی میکنند جوری عمل کنند کمتر پلیس نیاز باشد، این مسئله را هم نمیخواهم بگویم الان شده، به نظرم اگر مسائل فرهنگی گسترش پیدا کند اتفاقا این امور شدنیتر است.
عرض اول و آخر این است ما وقتی میخواهیم برای دولتها یک سری از وظایف را تعیین کنیم این را مراقب باشیم نه زیاده روی کنیم نه نبینیم حقایق را، بعضی از امور که وظایف دولتها بوده میتوانند اینها چه باشند؟ متغیر باشند و در طول زمان تغییر پیدا کنند حتی اگر این مسئله توزیع درآمد و تکافل عمومی، به قول شهید صدر در کتاب اقتصادنا، تکافل عمومی شکل بگیرد و مسئله حل شود و فقیری در جامعه نماند این که خیلی خوب است، چه بهتر از این.
گاهی وقتها من با بعضی از خاندانها صحبت میکنم با بعضیها مثلا میگفتم فلانی در این نزدیکان، بستگان، همسایگان، در روستا، در فلان جا فقیر هست که اگر پولی یک کسی داد به او بدهیم؟ گفت نه، گفت همه یا کار میکنند یا یک جور تأمین اند و خانوادههایشان به همدیگر میرسند. گفتم آقا این چه خوب، خیلی خوب است که مثلا یک جایی اصلا فقیر ندارد چون مردم موظف میدانند خودشان را کار کنند، در آن روستایی که مثلا هستند هر کسی آخر یا یک زمینی دارد، یک باغی دارد، یک دامی دارد، یک گاوی دارد، آخر یک چیزی دارد و زندگیشان را تأمین میکنند، این دیگر منتظر نیست که آقا کسی به او کمک کند. گاهی وقتها آن وقت وقتی مردم وقتی خیرات میخواهند بدهند، خیراتشان تبدیل میشود میگوید آقا حالا که وضع اینجوری است یک مراسم خیلی خوب برای عاشورا درست کنیم، حالا که اینگونه است مثلا یک مسجد خیلی خوب، یک مدرسه خیلی خوبی درست کنیم. پولها همه جمع میشود به این منافع و این خدمات جمعی. بنابراین روی این هم دوستان عزیز یک فکری داشته باشید که وقتی این وظایف را میگوییم ممکن است بعضی از این وظایف مثلا متغیر باشد.
یکی از چیزهایی که حالا به عنوان تجربه میگویم خدمت عزیزان، یکی از چیزهایی که برای من خیلی مهم است چون من یعنی اگر عمری که نداشتیم، یعنی هر چه متأسفانه به بطالت گذشته، اگر عمری به من بدهد، اگر تمامش را فقط درباره زندگی شخصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آدم فکر کند که این آدم با این فرمایشهایی که داشته و به ماها رسیده چه در ذهنش بوده؟ چکار میخواسته بکند؟ یا خود قرآن، دیگر قرآن کلام پیامبر است دیگه که خدا به زبان او گذاشته، بله از زبان پیامبر اینها آمده بله، گفتهای نیست که پیامبر بگوید، خدای متعال کامل به ایشان وحی فرستاده ایشان کامل گرفته است و این به ما رسیده و کلام پیامبر که میگوییم یعنی هر فرمایشی است که خدای متعال بر زبان ایشان قرار داده، بر دل ایشان نقش بسته و اینجوری به ما رسیده از طریق پیامبر. چه دولتی در ذهن حالا به این تعبیر، پیامبر بوده؟ بعضی وقتها برای موقت یک سری کارها انجام میداده. یک مثال جزئی بزنم دوستان عزیز.
احسنت، واقعا صلوات بر پیامبر و آل ایشان که این فرهنگ را حفظ کردند و ان شاءالله فرج برای آن وصی آخر فراهم شود.
نگاه کنید پیامبر یکی از کارهایی که در زندگی شخصیاش داشت. این مهم استها دوستان. هیچ وقت برده نداشت. آن زمان برده داشتن کلاس هم بود، عادی هم بود حالا کلاس نمیگوییم، پیامبر اهل کلاس گذاشتن برای کسی نبود، عادی بود. چرا پیامبر در آن محیطی که سلمان را هم گرفتند به عنوان برده برداشتند آوردند در مدینه که بعد هم خدمت پیامبر رسید و تشخیص داد که این همانی است که به او گفتند و ایمان آورد و خیلیهای دیگر. ابوذر میگویند دیگه، طائفهیشان، قبیله غفاریها وقتی این را میزدند که آمده بود گفت اشکال گرفت به آن آقایی که میگفت کلّ شیءٍ ما خَلَ الله باطِلوا و کلّ نَعیمٍ لا محالة زائلوا، ایشان در آن جمع که بود گفته بود نخیر دروغ گفتی، بیجا گفتی، بله کلّ شیءٍ ما خَلَ الله باطلوا ولی کلّ نعیم ما، زائل نیست بلکه بهشت پایدار است و فلان. وقتی او را میزدند میگویند عباس رسید آنجا گفت بابا نزنید این را، این ما کاروان تجاری مان که میرود قبائل اینها در راهند، میگیرند همه را غارت میکنند بفهمند یکی از آنها کشته شده، او را ول کردند. آن وقت به ابوذر گفتند شما در دوره قبل از اسلام چکار میکردی؟ گفت من مثلا قبیله مان کارمان این بود که مثلا هرازگاهی مثلا یک حملهای بکنیم بالفرض یک 4 تا چیز بگیریم، زندگیمان از این راه میگذشت، غیر از کاروانهای حج که میرفتند که در امان بودند یا کاروان بزرگ قریش که داشت میرفت به یمن و از آن طرف هم میرفت به شام در امان بود، اینهایی که در ربذه و در آن منطقه قبیله غفاری بودند، اینها همچین کارهایی میکردند و بردگی آنجا خیلی عادی بود.
زید بن حارثه که یار پیامبر بود و فرزند خوانده پیامبر بود، این را در بلاد شمال عربستان گرفته بودند آورده بودند مکه و قبل از اسلام فروخته بودند، پیشکار حضرت خدیجه رفته بود این را دیده بود، دیده بود یک جوانی را آوردند، جناب خدیجه هم سلام الله علیها به پیامبر گفت این مثلا پیش شما باشد کمک شما کند، شما یک نفر دم دستت میخواهی که بالفرض کارهایت را انجام دهد. شاید بعد از فوت پسرانش هم باشد نمیدانم الان، از نظر تاریخی نمیتوانم تشخیص بدهم. پیامبر این را تربیت کرد، پیش خودش بزرگ کرد ولی بردهاش نکرد، وقتی پدرش و بستگانش آمدند او را ببرند به پیامبر گفتند هر چه خریدی بگو، پیامبر گفت او را بردارید ببرید، ما کاری به او نداریم اصلا، او نرفت گفت این آقا اینقدر خوب است که هنوز پیامبر هم نبود، گفت اینقدر آقا خوب است من نمیآیم، من میخواهم پیش ایشان بمانم و ماند و چه عجیب است آدم چقدر فهیم بوده، یک آدمی که برده کرده بودند. پیامبر هیچ وقت برده نکرد، در هر جنگی هم شما شنیدید، در جنگ چه آنهایی که قریش طرف بودند چه آنهایی که غیر قریش طرف بودند، به بهانهای سعی میکرد چیزی به نام بردگی نباشد و آزاد بشوند. جنگ بدر را شنیدید، در جنگهای دیگر هم، در آن جنگی هم که مال خیبر بود یا مال بنی قَینُقاع بود یا مال بعضی از اینها بود بنی نضیر و غیره، به یک بهانهای سعی میکرد همه اینها که بودند آزاد میکرد و سعی میکرد بردگی از بین برود ولی متأسفانه متأسفانه کسی به یک معنا همراه پیامبر همراهی نکرد و دوباره بردگی، بنی امیه هم که مسلط شد حتی خلفا هم که اینجا مثلا مسلط شدند متأسفانه بردگی را به یک نحوه نامناسبی گسترش دادند که یک مقداری شاید در دوره امیرالمؤمنین دوباره کاهش پیدا کرد وگرنه دوباره دعوای عرب و عجم از یک طرف. عرب و عجم یعنی، عجم یعنی رومی، ایرانی، چینی، هندی، هرکس غیرعرب بود. دعوای عرب و غیر عرب شکل گرفت به آن وضعیت و چقدر امیرالمؤمنین چوب خورد به خاطر غیرعربها که شما دارید اینها را بر ما مسلط میکنید، ما را با اینها برابر میکنید، اینها تازه مسلمان شدههایی که معلوم نیست چگونه اند. پیامبر بردگی را میخواست از بین ببرد نشد و به نظر میآید این خیلی برایمان مهم است که بتوانیم درک کنیم چه چیزهایی مسلّم کار حکومت است و حکومت باید آن کارها را انجام بدهد و بیشتر از آن نه. اگر وارد بیشتر از آن بشود جز در حالت اضطرار، در حالت خاص همین تجربه پیش میآید که دنیا به آن رسیده است که هر که پای دولتها را گستردهتر کرده ضرر کرده یعنی دولتها یک سری در مسائل اقتصادی وقتی میآیند حالا این را کلی گفته شده دیگه، دولت تاجر خوبی نیست، دولت بعضی از کارها را خیلی خوب انجام میدهد ولی بعضی از کارها را خوب انجام نمیدهد.
کاش که این شرکتهایی که دولتی بود در ایران جز اضطراریاتش، این شرکتها همه میشد دست بخش خصوصی. الان اعلام میکنند آقا آن مدیر شرکت دولتی مثلا حقوق چند میلیونی گرفته، دعوا، وقت مجلس را بگیر، وقت دولت را بگیر، وقت قوه قضاییه را بگیر، وقت روزنامهها را بگیر، چقدر مشکل برای کشور پیش بیاید که دوسوم بخش دولتی بلکه سه چهارم آن دست شرکتهای دولتی است و تقریبا نظارت جدی روی آن نیست، اداره کردن آن شده یک مصیبت، خیلی از آنها هم به ظاهر زیان ده هستند به خاطر اینکه یا مدیر آن ناکارآمد است، یک سال دو سال هم نیستها، ایران و غیر ایران هم ندارد، کلا شرکتهای دولتی همچین حالتی دارد، آن وقت همین اموال را بدهی دست بخش خصوصی، آن وقت بخش خصوصی بلد است که چطور آن را اداره کند، خوب هم ادارهاش میکند، بده دست بخش خصوصی تا میتوانی هم از او مالیات بگیر، مراقب او هم باش که تخطی نکند فقط به جای اینکه دولتها نظارتشان را و حمایتشان را و هدایتشان را زیاد کنند متأسفانه تصدی گریشان را زیاد میکنند یعنی هرچه دولتها اهل حمایت باشند وقتی میخورد زمین عصا بزند زیر بغلش، وقتی کج میرود او را هدایت کنند، قوانین خوب بنویسند، هدفمند بنویسند به آنها بدهند. هدایت میکند اینها را، این دوتا، یکی هم اینکه نظارت کند، کارهایی را هم که دارد میکند نظارت کند.
ما متأسفانه در نظارتمان ضعیف هستیم، در حمایت هایمان ضعیف هستیم، در هدایت هایمان هم خیلی ضعیف هستیم، متأسفانه میبینیم که نمیتوانیم مثل اینکه آدم زبانش بسته است میخواهد به این بگوید آقا اینجوری بیل بزن، میبیند نمیزند خودش میرود بیل میزند، خودش تصدی گری میکند. یک روز یک شرکت را خصوصی میکنیم بعد از یک مدتی نگاه میکنیم خراب شد، دوباره آن را بر میگردانیم دولتی میکنیم، سیاست متوازن مناسبی در کشور درمورد این مجموعههای دولتی با این همه قوانین، با این همه سیاستهای ابلاغی که رهبری درمورد اصل ۴۴ گفتند و موارد عدیده، ولی همچنان از دوره جنگ میزان شرکتهای دولتی به نسبت بیشتر شده. نه تعدادها، نسبت. تازه قرار بوده ما خصوصی سازی کنیم، هر چه خصوصی سازی کردیم چند برابر آن دولتی ایجاد شد. در کل حالا نمیخواهیم وارد اقتصاد ایران شویم، در کل ما باید روی این فکر کنیم، چه چیزهایی را در اختیار دولت قرار بماند همیشه حداقل تا زمانی که یک تحول خیلی بزرگی پیش نیاید؟ چه چیزهایی اگر دست دولت است متغیر است؟ یک متغیر هم یعنی ۵ سال، ۱۰ سال نه اینکه ۵۰ سال متغیر. دیگر ۵۰ سال متغیر دو نسل است، دو نسل است 50 سال متغیر! این را باید لحاظ کنیم.
امروز آیات را آوردم بخوانم که حالا چون یادم آمد که آن بحث مال همین بیت کوین و اینها را جلسه قبل نگفته بودم یادم آمد که آن را باید بگویم اول، جلسه بعد اگر زنده بودیم و توفیقی بود، آیات قرآن و سیره پیغمبر درمورد آنچه که وظایف اقتصادی دولت هست به ترتیب میخواهم بخوانم. البته آیاتی که در مکه هم هست، آیاتی هم که در مکه بوده آنها هم، من سال قبل با یک تعدادی از دوستان کل آیات قرآن را با هم مرور کردیم از این دید، آیات زیادی هست که البته در مورد دولت پیامبر نیست اما در مورد سلیمان گفته، در مورد داوود گفته، در مورد موسی گفته، در مورد یوسف گفته، در مورد همین انبیائی که حکومت داشتند بیان شده و یا لا به لای بعضی از مطالب هم خداوند مثلا فرموده مواردی را که در واقع حکومت صالح باید چنین کند اما بحث خود پیامبر نیست، سعی میکنیم به آنها هم یک مروری کنیم به آنها هم اشاره کنیم اگر خدا خواست حالا دیگر امروز وقت گذشته، دوستان عزیز برای جلسه بعد خلاصه قرآن را در خدمتش باشیم بعد یک سری احادیث هست علاوه بر اینها که ما میخواهیم تاریخ پیامبر را با توجه به مثلا با توجه به این در آن دوره ده ساله آن را مرور کنیم یعنی سریع مرور میکنیم.
مثلا پیامبر اولی که وارد مدینه شده یک پیمان نامه نوشته، در این پیمان نامهاش هم درباره مسلمانان است، هم درباره مدینهایها و مکیها دوتایی شان مهاجر و انصار، هم درباره مشرکینی است از مدینه که هنوز مسلمان نشدند و هم درباره یهودیان است، حالا مسیحیان آنجا چندان نبودند، ۴ طائفه را دارد و این خیلی مهمترین پیمانی است که ابتدائا پیامبر با کسانی که در مدینه بودند با آنها پیمان بست و درواقع شهر مدینه را به عنوان یک شهر واحد قرار داد، همه اینها شدند زیر یک پرچم و قرار شد که مثلا از مدینه دفاع کنند.
این موارد این چنینی که یا در آیات آمده یا در سنت پیامبر، وظایف حکومت اسلامی را در آن زمان برای ما مشخص میکند. ما میخواهیم قبل از اینکه وارد شویم یعنی یک ذهنیتی داشته باشیم، قبل از اینکه وارد شویم به مکتب نئوکلاسیک و کلاسیک و اینها که رفتیم اینها را خواندیم یک مقداری، قبل از اینکه بخواهیم اینها را مطرح کنیم اول ببینیم در بدنه متون دینی مان چهها هست، چه بوده، این را بتوانیم کشف کنیم، شاید یک نگاه تاریخی هم داشته باشیم در تحولاتش در طول تاریخ که آیا تغییراتی کرده تا دوره جدید که اصلا اقتصاد یک تحول عجیبی پیدا کرده در این ۳۰۰ سال اخیر، آن وقت بحثهای اقتصادی خیلی خیلی جدی شده عین بحثهای فلسفی یونان، این افزایش که پیدا کرده اگر اینها را با همدیگر مروری کنیم شاید بتوانیم درباره وظایف حاکمیتی که پیامبر داشته یا امیرمؤمنین و اینها، اینها را بهتر بتوانیم مثلا مقایسه کنیم و تشخیص دهیم.
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد
برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.