جلسه هفدهم درس اقتصاد دولت + فایل PDF
چهارشنبه, 25 اسفند 1400 21:26 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس خارج اقتصاد دولت استاد رضایی 271

جلسه هفدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

استاد رضایی، فقه اقتصاد دولت، جلسه17، سه‌شنبه 24 اسفند 1400
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و بِهِ نَسْتَعِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ، اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي.
یک مسئله‌ی عموم است. مسئله‌ی عموم جامعه، یک مسئله‌ی خیلی مهم و اساسی است. اگر یک مسئله‌ای باعث شود که روحانیّت راضی می‌شوند ولی مردم ناراضی می‌شوند، امیدوارم هیچ‌وقت پیش نیاید اینجوری. خواسته اگر آن مسئله‌ی که گفته می‌شود بحث شرع و مسائل این چنینی است، باید یک فکری برایش کرد.
امّا اگر مسائل شریعت نیست یک مقدار شیوه‌ی عمل است اینجاست که رضایت عمومی مهم‌تر است. شاید کسی بتواند از این استفاده کند. رضایت عمومی مهم‌تر است. چون قوام جامعه را اگر آن‌ها همراه نباشند عملاً جامعه، حالا چه آن‌هایی که قائل‌اند به مقبولیّت، چه آن‌هایی که می‌گویند نه خیر مشروعیّت. از فرمایشات امام هم این است. کاری که داری انجام می‌دهی حق باشد، عدالت باشد، رضایت عمومی را جمع کن. سه تایش را کنار هم قرار بده. دیگر این‌ها را جدا جدا از هم نکرده. این را هم بحث کردیم.
امّا حضرت اینجا توی مباحث مختلفی آمده که شاید نکاتی هم داشته باشد حتماً گاهی من غفلت می‌کنم. باز هم اینجا ذکر کرده است که خیلی مهم است که هم چو یک حاکم هم مردم به همدیگر حسن ظن داشته باشید. و اگر این حسن ظن را نداشته باشید کار مشکل می‌شود و کار تو هم مشکل شود، کار آن‌ها هم مشکل می‌شود. برای اینکه فرموده:
«و اعْلَمْ‏ أَنَّهُ‏ لَيْسَ‏ شَيْ‏ءٌ بِأَدْعَى إلى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ» اگر می‌خواهی نسبت به مردم حسن ظن داشته باشی، آن‌ها هم با تو خوب باشند، هیچی مثل این «مِن إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ» والی باید به آن‌ها احسان کند. «و تَخْفِيفِهِ الْمؤونَاتِ عَلَيْهِمْ» کاری کن هزینه‌های‌شان را کم کنی. این هزینه که می‌گوییم مؤونه، اقتصادی‌اش را حتماً می‌گیرد، غیر اقتصادی‌اش هم به نظرم می‌گیرد. هزینه‌های زندگی را برایشان کم کن؛ این زندگی برایشان آسایش داشته باشد؛ راحت باشند. «وَ تَرْك اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى ما لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» چیزی که، آن‌ها را وادار به کاری نکن که خلاصه سمت و سوی‌شان نیست. تلاش کن حسن ظن به آن‌ها داشته باشی. این را دیگر ادامه داده حضرت که من دیگر الآن نمی‌خواهم ادامه بدهم چون این طولانی است. این هم یک مسئله.
یعنی تا می‌توانید جامعه،‌ این احسان‌شان کن،‌ «تَخْفِيفِهِ الْمؤونَاتِ عَلَيْهِمْ»، هزینه‌های‌شان را کم کن، در زندگی‌شان راحت‌تر باشند. حالا این مؤونات می‌تواند اقتصادیات باشد. کاهش هزینه‌های زندگی اجتماعی مردم. این هم می‌تواند به عنوان یک امر اقتصادی کاملاً تلاش شود و کمک می‌کند به رابطه‌ی مناسب بین مردم و حاکم. و اینکه هم حاکم به این‌ها حسن ظن پیدا می‌کند، دیگر مطمئن است که این‌ها دیگر خیالشان راحت است.
و آن اینکه حضرت در اینجا بر رابطه‌ی بین حکومت و غیر را توی این مسائل اقتصادی هم مدّ نظرش است. یعنی حکومت باید کاری کند، تلاش باید کند، زحمت باید بکشد. هم به مردم نیکوکارانه با آن‌ها برخورد کند و هم هزینه‌های‌شان را کاهش بدهد. مؤونات و سختی‌های‌شان را کم کند. و به آن‌ها چیزی را که از ناحیه‌ی آن‌ها نیست به گردن‌شان نیاندازد تا می‌تواند فشار را کم کند.
تلاش باید کند که «يَجْتَمِعُ لَك به حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِك‏» کاری باید کند که رابطه‌ی که با مردم دارد یک رابطه‌ی حسنه باشد. این هم یک جهت. یک نکته‌ای دیگر که اینجا امام ذکر کردند،‌ حالا مجبوریم تیترها را رد شویم «لاتَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الامَّةِ» سنّت خوبی که قبل از تو در این منطقه کسان دیگری انجام داده‌اند، البته اینجا گفته «صُدُورُ هَذِهِ الامَّةِ» یعنی بزرگان این امّت انجام داده‌اند،‌ تو صِرف اینکه رفتی نگو هر چی قبلی‌ها کردند بی‌خود من می‌خواهم شروع کنم از صفر دوباره شروع کنم حالا به این تعبیر. سنّت‌های نیک‌شان را حتماً مدّ نظر قرار بده و تلاش کن که در واقع آن‌ها را ادامه بدهی؛ هر چیزی که باعث شده الفت و مهربانی بین مردم اجتماع پیدا شده.
«و صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ» رعیت بر اساس یک، لااقل با هم رابطه‌ی خوبی دارند. نگاه اینکه یادتان است توی اوّل جمله می‌گفت «اسْتِصْلَاحَ» اینجا با جاهای مختلف این کلمه را می‌آید اینجا عزیزان همان استصلاحی که اوّل متن بود،‌ اوّل متن بود اینجا به صور مختلف توی این عبارت‌ها دارد می‌آید «و اجْتَمَعَتْ بِهَا الالْفَةُ و صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ» رعیّت بر اساس او به صلح و صفا رسیده. و همچنین اگر یک سنّتی که ضرر دارد و از چیزهای قبلی است آن‌ها را ایجاد نکن. چون اصل بنابراین هر کسی هر سنّتی دارد، هر سنّت صالحه‌ای دارد مثلاً آن سنّت صالحه سودش را می‌برد.
«و لاتُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْ‏ءٍ مِن مَاضِي تِلْك السُّنَنِ» شما کاری انجام نده که آن سنّت خوب قبلی را نابود کند. نگویی من می‌خواهم یک کاری انجام دهم، بعد سنّت خودت هم که می‌گویند کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. یعنی قبلی بین مردم است او را از بین می‌بری با یک سنّت دیگر مردم هم تا بخواهند به این عادت کنند اگر درست باشد خیلی زمان می‌برد و شما یک کار لغوی در واقع و نابه‌جایی انجام داده‌اید. این هم یک مسئله‌ای که الآن اینجا فرموده.
این را هم خواندیم که علما مناقشه یا توی بعضی از نسخه‌ها است منافسه یعنی با علما و با حکما و با بزرگان خلاصه جرّ و بحث داشته باش و استفاده کن و از آن‌ها علم بگیر. خلاصه مشاوران درجه یک به یک معنا داشته باشید. هر چیزی که «فِي تَثْبِيتِ ما صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلادِك» یعنی مشاوران، مشاوران خوب برای امور مثلاً نیک جامعه، برای چیزهایی که به صلاح و مصلحت می‌رسد. علما و حکما یعنی خلاصه آدم‌هایی که اهل اندیشه هستند. چیزی که باعث می‌شود امر بلاد تو «صَلَحَ» این همان مواردی بود که عمران و آبادی ایجاد می‌کرد. این همان مواردی است که استصلاح اهل بود.
«وَ إِقَامَةِ ما اسْتَقَامَ به النَّاسُ قَبْلَك» چیزی که مردم هم یا «قَبْلَك» از مردمی که پیش تو هستند این‌ها مستقیم می‌شوند، پایدار می‌شوند. آن‌ها هم اقامه شود. این تا اینجا مباحثی بود که قبلاً‌ در واقع یک جوری با آن‌ها مواجه شدیم. امّا از اینجا به بعد دوستان عزیزی که من گفتم ولی الآن می‌خواهم یک نکات دیگر هم اینجا بهش اضافه کنم و آن اینکه از اینجا به بعد امام در واقع می‌آید یک طبقه‌بندی می‌کند برای طبقات اجتماعی و در این طبقات اجتماعی این‌ها را یک جوری به هم گره می‌زند و جایگاهی به نظر من اقتصاد توی خود اینجا خوب‌تر نشان داده می‌شود. این یک مسئله.
یک مسئله‌ی دیگر هم که چند روز پیش توی ذهنم آمد دیدم که این مسئله‌ی مهمّی است؛ یعنی می‌شود به آن توجّه کرد و آن اینکه طبقات را نگاه کنیم بعد نگاه کنیم چه تعدادش بخش خصوصی است، چه تعدادش بخش دولتی از نظر اقتصادی. اینجا فرموده حضرت رعیّت یعنی مردم، یعنی کسانی که باید مورد مراعات قرار دهند. این رعیّت نه به معنای نوکر و کلفت. همان‌طور که می‌دانید. رعیّت یعنی از کسانی که باید مورد مراعات قرار گیرند باید مصلحت آن‌ها را مدّ نظر قرار دهد. به هیچ‌وجه توهین نیست.
«كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» راع و رعیّت دو تایشان از یک باب‌اند. حاکم و رعیّت نیست، ارباب و رعیّت نیست. راع و راعی یعنی آن کسی که مراعات می‌کند و آن کسی که مورد مراعات قرار می‌گیرد. آن کسی که خدمت می‌کند و آن‌کسی که خدمت به آن‌ می‌شود. رعیّت چند طبقه‌اند یعنی مردم در اجتماع، رعیّت به یک معنا یعنی اجتماع. این‌ها طبقاتی دارند. «لا يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ» این خیلی مهم است. این چند طبقه‌ای که من دارم می‌گویم بدان بعضی‌های‌شان با بعضی‌های‌شان گره می‌خورند، بعضی‌های‌شان وابسته به دیگری هستند. «وَ لاغِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ» هیچ غنی نیست به بعضی‌ از بعضی.
«فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّه» اوّل که مطرح کرده در واقع لشکر امنیّت، سربازان الهی، سربازان خدا. این یک. دو «كُتَّابُ الْعَامَّةِ و الْخَاصَّةِ» یعنی کاتبان. کسانی که امور عمومی و خصوصی را می‌نویسند. قراردادها را می‌نویسند، ثبت و ضبط می‌کنند کی مالیات داد، کی مالیات نداد و غیره. هم کتّاب عامّه، هم کتّاب خاصّه. این دو تا.
«و مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ» این سه تا. «و مِنْهَا عُمَّالُ الإنْصَافِ و الرِّفْقِ» عاملین حکومتی. آدم‌هایی هستند که می‌روند دنبال اینکه کارها را راه بیاندازند، مشکلات را برطرف کنند خلاصه. آن کتّاب کارشان فقط ثبت سند است مثل اسناد و دارایی‌ و این‌ها را دارند ذکر می‌کنند، چه مکاتبات دولتی، چه خصوصی. امّا «عُمَّالُ الإنْصَافِ» یعنی مأمورهای شهرداری، مأمورهای مثلاً این‌هایی که در شهر خدماتی دارند انجام می‌دهند و غیره. «الرِّفْقِ» هر چیزی که،‌ مرتفقات که می‌گویند یعنی مثلاً همین جادّه و خیابان و کوچه و اینجور امورات.
پس «جُنُودُ اللَّه» یک. «كُتَّابُ الْعَامَّةِ و الْخَاصَّةِ» دو. «قُضَاةُ الْعَدْلِ» سه. «عُمَّالُ الإنْصَافِ و الرِّفْقِ» چهار. این چهار تا به نظر می‌آید در واقع یک جور دولتی هستند، حاکمیّتی هستند.
امّا حالا بقیّه‌اش. «مِنْهَا» یعنی پنجمی «أَهْلُ الْجِزْيَةِ» یعنی مردمی که مسلمان نیستند. «و الْخَرَاجِ مِن أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ» آن‌هایی که جزیه و خراج می‌دهند؛ یعنی باید به دولت به خاطر زمین‌هایی که دارند استفاده می‌کنند اجاره بدهند. این بخش خصوصی است. این پنج. «جُنُودُ اللَّه»، ‌«كُتَّابُ الْعَامَّةِ و الْخَاصَّةِ»، «قُضَاةُ الْعَدْلِ» سه تا و «وَ مِنْهَا عُمَّالُ الإنْصَافِ و الرِّفْقِ» این چهار تا، «أَهْلُ الْجِزْيَةِ» پنج.
«التُّجَّارُ و أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ» تاجرین و اهل صناعات این‌ها هم که دولتی باز نیستند. این هم شش. «وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى» یک گروه توی جامعه که نه تجارت می‌کند، نه زارعت می‌کند، نه توی دستگاه‌های دولتی کار می‌کند،‌ مستضعفین‌اند. در واقع کسانی هستند که نه درآمد مناسبی دارند، نه زندگی مناسبی دارند. «الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِن ذَوِي الْحَاجَةِ و الْمَسْكَنَةِ». رعیّت: تجّار هم رعیّت بود یادتان باشد. اهل صناعت هم رعیّت بود، ارتشی و تیمسار،‌ ارتشبد هم رعیّت بود. قضات هم رعیّت‌اند. اینکه عرض کردم رعیّت هیچ معنای بدی ندارد.
برای ضعفای جامعه می‌گوید، طبقه‌ی پایین از کسانی که حاجت‌مندند،‌ از آدم‌هایی که زمین‌گیراند. حضرت مولا (علیه الصلاة‌ و السلام) طبق این حدیث فرموده: «وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّه له سَهْمَهُ وَ وَضَعَ علَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أو سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلّى الله عليه و آله و سلّم) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً» هر کدام از این‌ها خداوند یک سهمی برایشان قرار داده است. و یک واجبی را در کتابش و در سنّت پیامبرش عهداً بر این‌ها قرار داده که از همان «عَهْداً مِنْهُ» از پیامبر است «عِنْدَنَا مَحْفُوظاً» پیش ما هم محفوظ است.
حالا اینجا ما بحث اقتصادی داریم. دیدیم آن اهل جزیه اقتصادی است؟ اهل تجّار اقتصادی است کاملاً. طبقه‌ی سفلی به یک معنا اقتصادی می‌شود؛ فقط آن‌ها هزینه بیشتر تأمین می‌شود. ولی آن دو تا تجّار تولید کننده است، جزیه و خراج هم تولید کننده‌ی کشاورزی‌اند. پس دو تا طبقه‌ی کشاورزی و خدمات و صنعت این‌ها قرار گرفت که آن موقع صنعت کوچک بوده است؛ امّا در عین حال بیان شده است. پس کشاورزی، خدمات و صنعت بیان شده است. یک.
از آن طرف بخش‌های دولتی، هم امنیّتی، هم ثبت و سند که این خیلی مهم است،‌ چون قراردادهاست. و هم دعاوی و هم مأموران حکومتی و کارگزاران حکومتی. آن چهار تا دولتی‌اند که حقوق‌های‌شان توی اقتصاد خودش را نشان می‌دهد. آن دو تا کاملاً اقتصادی است که بخش تولیدی هستند. طبقه‌ی سفلی هم بخشی است که در واقع کاری در اجتماع به یک معنا نمی‌تواند انجام دهد باید کمکش کرد.
حالا می‌رویم سراغ نوع تعابیری که حضرت گفته، این قست اوّل یک جور این هفت تا را با هم گره می‌زند بعد می‌رود تک‌تک بیان می‌کند. ما این گره زدنشان را خیلی برایمان مهم است؛ چون این چیز دارد، جایگاه دارد و به خاطر اینکه معنای خاصّی پیدا می‌کند. امّا وقتی که وارد لشکر می‌شود که آن مباحث،‌ خیلی از مباحثش را رها می‌کنیم.
«فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّه حُصُونُ الرَّعِيَّةِ». جنود به اذن خدا این‌ها دژ مردم‌اند و «و زَيْنُ الْوُلاةِ» زینت والیان هستند. صف در صف که می‌ایستند حکومت خلاصه اصلاً یک آرایش جنبه‌ی خیلی زیبایی دارد. و در واقع زنیت کشور در واقع همین نظم سپاهیانش است. «و عِزُّ الدِّينِ و سُبُلُ الأمْنِ و لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ» عرضم اینجا بود. این‌ها باعث عظمت و شوکت دین‌اند، راه‌های امن را این‌ها ایجاد می‌کنند، چون امنیّت است دیگر. ولی مهمش این است «و لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ» مردم با این‌ها اقامه می‌شوند، زندگی‌شان اداره می‌شود. خیلی مهم است.
ولی بعد می‌فرماید که «ثُمَّ لا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّه لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ» حالا این جنود که این همه اهمیّت دارد و اهمیّت دارد، پایه‌ی این‌ها چی است؟ این‌ها خودشان وابسته هستند به بخش تولید، بخش خراج، مالیات‌های حکومتی. اگر مالیات‌های حکومتی از آن اهل جزیه و مسکنه گرفته نشود، خراج گرفته نشده، این جنود هم نه سلاح دارند، نه زندگی دارند، کاری نمی‌توانند بکنند. آن‌ها هم مشکل پیدا می‌کنند. پس «لا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّه لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ به عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ» با این خراج، با این پول‌هایی که هست می‌توانند بروند جنگ کنند. برای همین هم هست در کشور ما سپاه به خاطر اینکه یا ارتش به خاطر اینکه از نظر درآمدی مثلاً مشکلی نداشته باشند، یک سری طرح‌های اقتصادی را می‌رود انجام می‌دهد، پولش را از دولت می‌گیرد. حالا با یک نرخی می‌گیرد که هم بتواند این هزینه‌ها را در بیاورد و هم بتواند باقی هزینه‌های خودش را تامین کند.
پس جنود هم «لا قِوَامَ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّه لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ به عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ و يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ» و این‌ها هم، پس خدا برای این‌ها از خراج چیز کرده. این‌ها به وسیله‌ی خراج قدرت پیدا می‌کنند که با دشمن بجنگند و بر این اعتماد پیدا می‌کند «فِيمَا يُصْلِحُهُمْ» باز بحث استصلاح اهل. چیزهایی که برایش خوب است و نیک است. نمی‌گوید سربازها بروند و کار اقتصادی کنند،‌ سربازها باید کار سربازی‌شان را کنند امّا بخش کشاورزی و تولید که مالیات می‌دهد،‌ خراج می‌دهد به این‌ها کمک کنند. این هم یکی.
«و يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ و يَكُونُ مِن وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ» از چیزهایی که بالاتر از این‌ها است، این‌ها استفاده می‌کنند. حالا بعضی از نکاتش مجبور هستیم رد شویم. بعد فرموده «ثُمَّ لا قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ» حالا هم اهل خراج که تولیدکننده هستند و هم سربازان، سربازها‌ در واقع باید به آن‌ها پول داده شود، این دو تا اعتمادشان به کی است؟ اعتمادشان به سه تا طبقه‌ی دیگر است. قضات، عمّال، کتّاب. اگر این سه تا نباشند، «إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ» منظورشان به این سه تا است. قضات، عمّال و کتّاب. چرا؟
«لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ» این‌ها هستند که گره‌ها و قراردادها را محکم می‌کنند. «و يَجْمَعُونَ مِن الْمَنَافِعِ» منفعت‌هایی که در کشور است و در جاهای مختلف است جمع می‌کنند، رسیدگی می‌کنند به مسائل‌های مختلف در شهر،‌ شهرداری‌ها کارهایی انجام می‌دهند. «و يُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ من خَوَاصِّ الأمُورِ و عَوَامِّهَا» خلاصه همه‌ی امور را بر این‌ها اعتماد می‌شود. بنابراین این صنف ثالثه خیلی اثر دارد؛ چون این‌ها هستند که مثلاً‌ حق و باطل را تشخیص می‌دهند. این‌ها هستند که حقوق مردم را تشخیص می‌دهند. این‌ها هستند که تایید می‌کنند که چه چیزی مال چه کسی است. بنابراین حالا به تعبیری هم سود مردم را جمع می‌کنند، هم این‌ها مورد اعتماد و امانت مردم هستند. «و يُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ» به این‌ها اعتماد می‌شود هم در امور خصوصی و هم در امور عمومی. «من خَوَاصِّ الأمُورِ وعَوَامِّهَا». این شد سه تا با آن دو تا شدند پنج تا.
قوم ششم همان تولیدکننده‌های تاجر و صنعت‌اند. «و لا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ و ذَوِي الصِّنَاعَاتِ» بخش تولید و خدمات، تجارت که حمل و نقل می‌کند و صناعات که اینجا «ذَوِي الصِّنَاعَاتِ» را با تجّار کنار هم قرار داده است. این بخش تولیدی هم که خدمات و صنعت هستند این‌ها هم، آن پنج تا گروه به این‌ها وابسته هستند.
«فِيمَا يَجْتَمِعُونَ عَلَيْه مِن مَرَافِقِهِمْ» این‌ها می‌روند این‌طرف و آن‌طرف چیزهایی که مورد نیاز است برمی‌دارند می‌آورند. «و يُقِيمُونَهُ مِن أَسْوَاقِهِمْ» بازارشان را در واقع راه می‌اندازند. بازارهای‌شان را رونق می‌دهند. «و يَكْفُونَهُمْ مِن التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ» به جای اینکه مردم پا شوند بروند از دور دست کالا بردارند بیاورند، این‌ها همه انجام می‌دهند. «ما لايَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ» چیزهایی که به دیگران نمی‌رسد و کاری که از دست دیگران ساخته نیست این‌ها می‌روند انجام می‌دهند. این هم مال تولیدکننده.
پس بخش تولید چه در کشاورزی که کمک کار است،‌ چون پولش مستقیم پول درمی‌آورد و مالیات را می‌دهد به دولت. قسمت خودش را کار ندارد. می‌دهد به دولت،‌ دولت می‌دهد به سپاهی‌ها. حالا سپاهیانی که با خراج محکم شده‌اند، قضات عدل و کتّاب و عمّال هم یاری می‌رسانند، پس این‌ها هم به آن‌ها وابسته‌اند. ولی همه‌ی این‌ها به یک معنا به بخش خصوصی، نه مالیات، آن مالیات که رفت به بخش خصوصی که تجارت را از بازار شکل می‌دهد و اهل صنعت هستند،‌ شمشیر می‌سازد،‌ نمی‌دانم چه کار می‌کند،‌ همه به این‌ها وابسته هستند. پس بنابراین به یک معنا کل جامعه وابسته است به تولید.
اینکه حالا به نظرم می‌آید که مثلاً بزرگان، رهبری، همه، همه می‌فرمایند که آقا مثلاً تولید، تولید. آره تولید خیلی مهم است. مالیات اگر می‌خواهید شکل بگیرد باید تولید قوی باشد. حالا آنجا آن زمان از این بازاری‌ها و این‌ها خراج نمی‌گرفتند؛ چون خراج مال زمین‌های اجاره‌ای بوده. آن هم مستقیم می‌رفت توی جیب دولت، آن هم می‌داد به ارتشی‌ها و سپاهی‌ها،‌ امورات خودش را در واقع برطرف می‌کرد. تجّار مثلاَ زکات خودشان را شاید می‌دادند، خمس‌شان را می‌دادند یا «ذَوِي الصِّنَاعَاتِ». این‌ها را اینجا الآن دیگر مطرح نکرده است. الآن تنها پولی که دارد می‌رود دست دولت از خراج است. غیر از خراج و جزیه اینجا ننوشته چیزی به دولت می‌رسد. زکات می‌رسد به فقرا،‌ کی می‌دهد؟ مردم خودشان می‌دهند. به دولت نمی‌رسد. این را لحاظ کنید دوستان با توجّه به بقیّه‌ی روایت‌هایی که فرمودند در مورد زکات و خمس و غیره توجّه دارم. شما هم توجّه دارید.
ما الآن داریم می‌رسیم به این نامه، طبق این نقلی که شده و می‌دانید سندش هم سند درستی است. چون سند نامه‌ی مالک اشتر درست است. خواستید کتاب «دراسات فی ولایة الفقهیة» قدیم یادم است. توی جلد 4 صفحه‌ی 301 «خاتمة الکتاب نذکر فیها کتاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عهده الی مالک الأشتر» که بعد هم درباره‌ی محتوا توضیح داده است که این توضیحش معلوم است دیگر کسی که این را نوشته خلاصه از کلام نبوی خیلی استفاده کرده است.
امّا در عین حال ایشان روایت را مطرح کرده که چه کسانی این را مطرح کرده‌اند؛ هم شریف رضی، هم حسن بن علی بن شعبه که قبل از رضی هست در کتاب تحف العقول، البته اختلاف دارند با هم. گفته‌اند که قریب از این در دعائم الاسلام هم آمده که آن هم باز روایتش تام و تمام نیست. نویری در نهایة‌ الأرب این هم آورده است. در رجال نجاشی هم در مورد اصبغ بن نباته نقل کرده که آن عهد اشتر را نقل کرده و به پسرش هم گفته و روایتی اینجا برایش آمده است.
در فهرست شیخ طوسی هم ذکر کرده که اصبغ بن نباته که بعد از امام زنده بود عهدنامه‌ی مالک اشتر را نقل کرده و خود شیخ طوسی می‌گوید: «أخبرنا بالعهد بن أبی جید عن محمّد بن الحسن بن عن الحمیری عن هارون بن مسلم و الحسن بن ظریف جمیعاً عن الحسین بن علوان الکلبی عن سعد بن طریف» توی بعضی‌‌ها سعد بن ظریف. «عن الأصبغ بن نباته» که این در این کتاب اینجا ذکر کرده است که این سندها،‌ هر دو سند در حمیری به هم برخورد می‌کنند و در مورد این سند ذکر می‌کند که علی بن همام مجهول است که در روایت نجاشی ذکر شده است. ولی احتمال زیاد این علی بن محمّد بن أبی بکر، همام بن سهیل کاتب اسکافی است. ثقه‌ی جلیل‌القدر است و این درست می‌شود.
حمیری هم که ثقه است. هارون بن مسلم هم ثقه است. حسین بن علوان هم که ثقه است. سعد بن طریف که بعضی‌ها می‌گویند سعد خفّاف، این هم باز صحیح الحدیث است؛ گرچه بعضی‌ها تضعیفش کرده‌اند. اصبغ بن نباته هم که وضعش معلوم است. ابن أبی جید هم در سند شیخ گفته‌اند این از مشایخ اجازه است و احتمال دارد بشود به ثقات وصلش کرد. محمّد بن حسن ابن ولید که معلوم است ثقه است. حسن بن ظریف هم ثقه است.
و اینجا آخر جمع‌آوری این است که: «فالظاهر أنّ السند لابأس به و إن اختلفوا فی سعد بن طریف کما مرّ. مضافاً الی شهرة العهد و تلّقی الاصحاب له بالقبول و الی ما مرّ من شهادة متنه علی صحّته اجمالاً. فتدبّر».
حقیقتش این است که این مطلب را، عهدنامه را که توی طول تاریخ آمده و کتاب‌های زیادی هم هست. این مسئله،‌ مسئله‌‌ی است که به نظر می‌آید رویش می‌شود خیلی توجّه کرد. امام (علیه الصلاة و السلام) در این نامه‌ی مبارک مالیات زمین‌های دولتی که خراج است را می‌گوید باید بگیری و بدهی. جزیه‌ی اهل ذمّه که آن هم یک نوع مالیات است،‌ روی زمین‌ها کار می‌کردند، آن را هم گفته بگیرید.
امّا درباره‌ی خمس و زکات و این‌ها هیچی نگفته است. خمس،‌ چرا هیچ‌چیز نگفته، نمی‌دانیم. زکات احتمالاً چرا هیچی نگفته است، چون زکات را خود افراد می‌دادند. معمولاً هم اینجوری بود. گرچه زمان پیامبر زکات را جمع‌آوری می‌کردند. امّا اینجا امام نفرموده تا اینجایش از زکات هیچی نفرموده که زکات را بگیرید و توزیع کنید مگر آن خراج را شما جوری بخواهید معنا کنید که همه‌ی این‌ها را شامل شود.
تا اینجا دیدیم که این شش تا طبقه چهار تایش حکومتی بود، دو تایش بخش تولید اقتصادی بود. امّا طبقه‌ی هفتم،‌ طبقه‌ی هفتم هم فرموده «ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى من أَهْلِ الْحَاجَةِ والْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ ومَعُونَتُهُمْ» طبقه‌ی هفتم آخرین طبقه این‌ها کسانی هستند که خلاصه سزاوار است که کمک‌شان کرد و یاری‌اشان رساند. اینجا توی تعابیر مثلاً فرموده‌اند که طبقه‌ی درماندگان که شایسته‌ی یاری و کمک هستند.
بعد فرموده «و فِي اللَّه لِكُلٍّ سَعَةٌ و لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ ما يُصْلِحُهُ» هر کدام از این طبقات خلاصه مورد مشمول رحمت الهی هستند و والی باید تا خلاصه می‌تواند به حدّی که، البته اینجا «فِي اللَّه لِكُلٍّ سَعَةٌ» شاید برای همین گونه‌‌ی آخر بگوید. والی باید حق دارد به مقداری که این‌ها را اصلاح کند، نیازهایشان را تامین کند. «و لَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِن حَقِيقَةِ ما أَلْزَمَهُ اللَّه مِن ذَلِك إِلَّا بِالاهْتِمَامِ و الاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ و تَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ والصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أو ثَقُلَ» در هر صورت والی باید خلاصه تعهّدی که نسبت به این‌ها دارد با کمک و یاری خداوند انجام بدهد و خودش هم صبور باشد و بنا بگذارد که حق را عمل کند.
حالا از اینجا به بعدش آمده این هفت تا گروه را یکی‌یکی‌یکی بیان می‌کند. و ما با اجازه‌ی شما «فَوَلِّ مِن جُنُودِك» اینجا فرموده برای سربازان چه کسانی را قرار می‌دهد و این‌ها چطور آدم‌هایی باشند. از میان این‌ها چه کسانی را انتخاب کنیم. از آدم‌هایی انتخاب کن که اهل مثلاً حسب خوب، نسب خوب، اهل خاندان خوب،‌ سوابق حسنه، اهل شجاعت، اهل سخاء، اهل سماحت از این‌ها برو فرمانده‌ی لشکر انتخاب کن. چون این‌ها باید با این سربازهایی که زیر دست‌شان است خوب برخورد کنند و خوب به این‌ها برسند. آدم تنگ چشمی هم نگذار برای این‌ها. آدم مهربان بگذار که این‌ها ما الآن نمی‌خواهید در موردش صحبت کنیم. خیلی چیزهای عالی‌ای است. خیلی عالیِ عالی.
و اینکه توی آن زمان حضرت این فرمایش‌ها را کرده،‌ این معلوم است که سابقه نداشته دیگر به این صورت مطرح نکرده است. و این یک. البته فقط یک چیزی را اینجا ذکر کنم. اینجا اگر اشتباه نکنم فرموده بود که بله. خلاصه به این‌ها از نظر مالی برس. «ولْيَكُنْ آثَرُ رُؤوسِ جُنْدِك عِنْدَك مَنْ و اسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ و أَفْضَلَ علَيْهم مِن جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ و يَسَعُ مَنْ وَرَاءَ هُمْ مِن خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً» می‌گوید با این‌ها خوب برخورد کند با این زیردست‌هایش که این‌ها خیلی خوب مثلاً کارشان را انجام دهند، همّ واحد داشته باشند و دیگر مشکلی برایشان نباشد. آهان اینجا فرموده است. فکر کنم. نه. «فَافْسَحْ فِي آمَالِهِمْ، ووَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ علَيْهم، وتَعْدِيدِ ما أَبْلَى ذَوُوالْبَلاءِ مِنْهُمْ» نه اینجا هم صریح نیست.
دانش‌پژوه: استاد یک جا دارد که «أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ اَلْأَرْزَاقَ» یک کم جلوتر «أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ اَلْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ». همین نامه‌ی چند خط پایین‌تر دارد.
استاد: نه مال قضات را نمی‌گویم، مال این لشکریان را می‌گویم.
حالا آنجا می‌آید ولی شاید اگر آن باشد. آن مال کارکنان و این‌ها است که آن می‌آید. حالا اگر باید پیدا کنم. بعد در مورد این حکم فرموده بالاترین آدم‌ها را بگذارید. اینجا کسانی که «لا تَضِيقُ به الأمُورُ، ولا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ» خلاصه شل نشود، تنگ نباشد، این دعوا و این‌ها، این‌ها را چیز نکند، عصبی نکند. این‌ها را فرموده که الآن کار ما نیست.
بعد آدمی باشد که یک حق را تشخیص داد بایستد پای حق. این خیلی مهم است دوستان. من به نظرم می‌آید خیلی فاصله داریم. بدون اینکه به کسی حرفی بزنیم به نظر می‌آید ما فاصله‌ی قابل توجّه توی این امور داریم. حالا خوشبختانه خود قوّه‌ی قضاییه هم به دنبال بهبود وضعیّت است. تا زمانی هم که خودش را اصلاح نکند، جاهای دیگر اصلاح نمی‌شود. حقیقتش این است. چون اوّل باید دست این رشوه‌‌گیرها و این‌هایی که حکم را خلاف می‌دهند، آن‌هایی که حکم را به خاطر چه و چه و چه تغییر می‌دهند. اینجا خیلی چیزهاست.
ایشان هم فرموده،‌ خود اینجا را هم می‌گوید خلاصه برو دنبال «و أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الأمُورِ» آدمی برو که دنبال این است که به حقیقت برسد. «و أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ» وقتی دیگر حکم در واقع واضح شد و مشخص شد. دیگر آدم قاطعی باشد و آدم محکمی باشد. این‌ها را فرموده.
«مِمَّنْ لا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ» تعریف و تمجید و این‌ها هیچی سرش نمی‌شود. بعد می‌گوید «و أُولَئِك قَلِيلٌ» این‌ها خیلی کم‌اند. آدم خاص باید پیدا کنی. بعد فرموده «ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ ما يُزِيلُ عِلَّتَهُ» به این قضات برس جوری که نیازش برطرف شود و زائل شو. «و تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إلى النَّاسِ» دست دیگر به رشوه و این‌ها دراز نکند. این هم در مورد این‌ها گفته است.
در مورد عمّال و کسانی که کارگزاران حکومتی هستند فرموده: «فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً» این‌ها را به آزمایش بیانداز. «وَ لاتُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً و أَثَرَةً» همین طوری ما این‌ها را مثلاً مسئول کنیم. «فَإِنَّهُما جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِيَانَةِ» تا کسی را امتحان نکردی، تا کسی را نمی‌شناسی برندار بیار. «و تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ» این‌ها برو سراغ در واقع آدم‌هایی که اهل تجربه باشند و اهل حیاء. یعنی شناخته شده باشد تا خلاصه خوددار باشد از اینکه رشوه بگیرد و غیره. از بیوتات صالحه و قدم در اسلام متقدّم. این هم دارد که مال عمّال است.
اینجا هم فرموده: «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الأرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِك قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاحِ أَنْفُسِهِمْ» این استصلاح أهل، چقدر جاها دارد تکرار می‌شود. این باعث می‌شود که این‌ها هم خودشان خوب شوند،‌ «و غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ ما تَحْتَ أَيْدِيهِمْ» چیزهایی که زیر نظرشان است نرود دنبال آن‌ها. «و حُجَّةٌ عليْهم إنْ خَالَفُوا أَمْرَك أو ثَلَمُوا أَمَانَتَك» اگر دست‌درازی به امانتت کردند و ثلمه وارد کردند یا امرت را مخالفت کردند، می‌توانی گردنش را بگیری و بگویی آقای محترم یا نامحترم شدی چرا این کار را کردی؟
بعد هم فرموده کارهای‌شان را پیگیری کن. پول‌شان را که داده‌ای کارهای‌شان را هم پیگیری کن. جاسوس بفرست. عیون، عیون بفرست تا این ببینی که این‌ها درست عمل می‌کنند یا نه. عیونت باید اهل صدق و وفا باشند. تا می‌توانی خلاصه این کارها را انجام بده. این‌ها بحث‌های مدیریتی ویژه است که حضرت فرموده است. از این هم می‌گذریم. پس لشکریان را گفت، قضات را گفت، عمّال را هم گفت. عمّال شاید اینجا که گفته مثلاً همه‌ی چیزها را بگیرد. همه‌ی آن کتّاب و این‌ها را هم بگیرد. این چهار تا.
حالا مسئله‌ی اصلی که اینجا روش تاکید دیگری می‌خواهیم کنیم و این هم باز: «تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ» ببینید حالا این استصلاح معنا پیدا می‌کند توی این. می‌گوید کار خراج را جوری رسیدگی کن «تَفَقَّدْ» هان جوری رسیدگی کن «بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ» طوری که اهل خراج وضع‌شان اصلاح شود. آن‌ها باید به شما مالیات بدهند ولی یادت نرود از این مالیات گرفتن، باید ته مالیات گرفتن این است که وضع کسی که دارد مالیات می‌گیرد خوب شود، نه مالیات را ببخشی‌ باید این بتواند ادامه دهد و مالیات بدهد، بتواند روی این زمین کار کند.
حالا ادامه‌اش، این حرف از آن حرف‌های ویژه است حالا توضیح می‌دهیم. «فَإِنَّ فِي صَلاحِهِ و صَلاحِهِمْ صَلاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ» صلاح خراج و صلاح اهل خراج باعث صلاح برای غیر از او می‌شود. یعنی اصلاً کل این خراج هم خودش باید بر اساس صلاح باشد و اصلاح و هم اهل خراج باید و این باعث می‌شود اگر این مالیات‌ ده‌ها و خود مالیات درست و حسابی باشد، پول خوب اینجا گیر بیاید و مردم آن‌ها هم وضع‌شان خوب باشد، باعث می‌شود «صَلاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ» برای غیر هم صلاح پیش می‌آید.
«وَ لاصَلاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلَّا بِهِمْ» دیگران اگر می‌خواهند وضع صلاح‌شان خوب باشد باید اهل خراج، یعنی آن‌هایی که مالیات می‌دهند،‌ یعنی می‌شود کی؟ یعنی کسی که تولید می‌کند و مالیات می‌دهد. «لأنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ» چون مردم به یک معنا خراج هزینه‌اش را می‌دهد و اهل این.
دانش‌پژوه: خراج درصد خاصّی داشت مثل خمس و این‌ها مثل زکات مثلاً؟
استاد: این‌ها تقریباً توی دوره‌های مختلف بسته به نوع زمین، بسته به نوع کالایی که تولید می‌شده، آبی و دیمی. اگر خواستید بروید مقالات هست،‌ اصلاً درباره‌ی کتاب‌هایی که گفتید خراج بذارید بگویم. در مورد خراج چون نوشته‌های خیلی زیادی است،‌ خیلی زیاد. از قدیم تا کنون به خصوص توی دوره‌هایی یک سری کتاب هست به عنوان خراج. کتاب‌های خیلی قدیمی هست و کتاب‌های خیلی جدید توی اهل سنّت و شیعه. بعضی‌های‌شان هستند که چند جلد است. نحوه‌ی نوشتن خراج،‌ کتابت خراج و همه‌ی این‌ها را نوشته است. خیلی مفصّل است.
یک سری از کتاب‌های خراج است، بعضی‌هایشان رساله دکتری بوده است فکر می‌کنم یک خانمی بود به نام خانم غیدا. ایشان یک کتابی دارد درباره‌ی خراج در مثلاً تمدّن اسلامی مفصّل. یک کتاب خراج است به عنوان نظام‌های مالی اسلامی ترجمه شده، دانشگاه اصفهان ترجمه کرده مال ریس است ترجمه شده است. نمی‌دانم آقای اکبری ترجمه کرده، کی ترجمه کرده. من خودم توی آن کتاب مقدمه‌ای بر مالیه‌ی عمومی. در بعضی از این کتاب‌ها توی قسمت خراج آورده‌ام توضیح داده‌ام.
آقای سیّد حسین مدرسی طباطبایی که دوستان دیگر می‌شناسند با آن کتاب مشهورش که مکتب در فرآیند تکامل که نوشت و یک مقدار هم بحث‌های زیادی را با خودش پیدا کرد. ایشان یک کتابی را در دهه‌ی شصت در ایران ترجمه شده است. چون ایشان روحانی سیّد که در دانشگاه پرینستون در واقع آنجا استاد است. استاد همین فقه اسلامی است. کارش هم این است که پرونده‌های مختلف فقهی را این‌ها بررسی می‌کنند. یک کتاب دارد که ترجمه شد توی ایران یا خودش هم ترجمه کرد در واقع به نام زمین در فقه اسلامی آن دو جلد است. دفتر نشر فرهنگ اسلامی فکر می‌کنم چاپش کرده است. دهه‌ی شصت و کتاب خیلی خوبی است. زحمت کشید یک بخش‌هایی دارد درباره‌ی چون زمین بحث می‌کند، بحث خراج را مفصّل آورده.
یک کتاب هم دارد ایشان مقدّمه‌ای بر فقه شیعه که به عنوان اینکه فقه شیعه اصولاً چطوری است باز برای آنجا نوشته است برای خارج از کشور توی آمریکا و آن هم باز نگاشته شده فکر کنم به فارسی خودش نوشت. باز هم این هم توی ایران آستان قدس فکر می‌کنم ترجمه کرد یا چاپ کرد.
چندین کتاب دارد ایشان یک کتاب دارد درباره‌ی تمام امام‌زاده‌های قم، تربت پاکان این فکر می‌کنم اوایل انقلاب نوشته باشد یا قبل از انقلاب. گاه‌گاهی هم ایران می‌آمد، وقتی هم می‌آمد یکی دو ماه ایران بوده می‌آمد توی این کتابخانه‌ی آقای مرعشی نجفی روی نسخه‌ها کار می‌کرد، روی کتاب‌هایی که داشت می‌نوشت. آن کتاب هم کتاب خوبی است در مورد خراج، مقالات هم است توی آنجاها نوشته‌ام چون این خیلی متفاوت بوده است.
حالا یک کتاب دیگر هم معرّفی کنم. کتاب نظام مالی در اسلام که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه توی دهه‌ی هفتاد،‌ خدا رحمت کند آقای موسویان بود، آقای نظرپور بود، خدا رحمت‌شان کند. این کتاب آنجا با همّت آقای یوسفی و فراهانی، میر معزّی و همین عزیزان و اساتید زحمت کشیدند. من و آقای معصومی‌نیا و فراهانی یک مقاله‌ی مفصّل داریم که درباره‌ی همین بحث خراج و زمین‌های مختلف و دارایی‌های دولت بحث بود یک بحث مفصّلی آنجا داریم می‌توانید آن مقالات را هم شاید به دردتان بخورد. خود آن کتاب‌ها هم بحث‌های خوبی دارد، مقاله‌ی خوبی جمع شده است.
کتاب خراج مشهور کتاب خراج ابویوسف است شاگرد ابوحنیفه که توی دوره‌ی عبّاسی نوشته شده، توی زمان هارون نوشته شده است. می‌دانید قاضی القضاة بوده است دیگر برای همین هم می‌گویند قاضی ابو یوسف، قاضی القضاة بوده به یک معنا درباری بوده ولی کتابش خیلی مهم است. خواستید کتاب الاموال را تویش است.
این نرخ‌ها مختلف است. خیلی نرخ‌های متفاوت توی کشورهای مختلف چون کشورهای اسلامی با هم وصل شده بودند و زیاد هم بودند و گسترده. آن‌ها خیلی به کارتان می‌آید اگر خواستید توی این زمینه کار کنید که جای کار دارد.
دانش‌پژوه: با مالیات که تفاوت نداشته خراج؟
استاد: نه خراج، ما یک خمس داشتیم توی اسلام آن‌هایی که داشتیم از اوّل، حالا اگر بخواهیم زکات داشتیم، خمس داشتیم. البته یک حق معلوم داشتیم، یک ماعون داشتیم بوده در قرآن این‌ها که هست. علاوه بر این فیء‌ داشتیم، انفال داشتیم. و یک موارداتی بیان شده کفّارات و انفاقات داشتیم. ما چیزی به نام مالیات در زمان پیامبر نداشتیم به معنای مالیاتی به غیر از خمس و زکات.
زمین‌های خراجی زمین‌هایی بود که پیغمبر می‌داد دست افراد خصوصی چه اهل ذمّه، چه مسلمان می‌گفت این زمین مال دولت است رویش کار کن یک سهمی بده به دولت، یک سهمی هم خودت بردار. یک جور نمی‌گوییم یک جور مزارعه بود یا مزارعه بود یا اجاره بود. دو تایش می‌تواند باشد؛ چون صور مختلفی دارد.
اینکه فرمودید مالیات، مالیات این‌ها بوده است. پیامبر زمین می‌داده به افراد، مثل به بعضی از خیبری‌ها که داد کما اینکه فدک را دادند به آن‌ها رویش کار کنند، عمّال مثلاً حضرت صدیقه رویش کار می‌کرد یا جاهای دیگر. می‌دادند به افراد، سهم دولت را باید می‌دادند. اینکه در بعضی جاها مقاسمه بود، در بعضی جاها یک تعبیر دیگر دارد که حالا یادم بیاید این‌ها گاهی وقت‌ها می‌گفتند محصول هر چه بود تقسیم می‌کنیم.
گاهی وقت‌ها مشخص بود یعنی یک مقدار معیّن مثلاً می‌گفتند شما روی این زمین کار می‌کنید فرضاً صد درهم به ما بده مابقی‌اش برای خودت. این خوب بود، بد بود. خوبش این بود که وقتی عمران و آبادی بود و وضع خوب بود این یک ذرّه اجاره می‌داد مابقی‌اش برای خودش بود. وقتی بد می‌شد سخت می‌شد، دیگر آفت می‌آمد محصول خیلی کم می‌شد و این مجبور بود این صد تا را بدهد.
معمولاً در زمان امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) و همچنین پیامبر گویا بیشتر به صورت مقاسمه‌ای بود تا صوری که معیّن می‌کنند. این اجاره‌ی زمین بود مثل اینکه که حالا من یک زمانی پیشنهاد می‌دهم که آقا این خانه‌هایی که دارید می‌سازید و زمین دولتی دارید می‌دهید به افراد اصلاً به تملّک درنیاورید افراد را. مثل پیامبر زمین‌ها را بگذارید در ملکیت دولت بماند، اصلاً واگذار نکنید ولی خانه رویش بسازید و اجاره بدهید.
افراد اصلاً زمین به مردم بدهید خودشان بروند بسازند ولی زمین را به ملک‌شان در نیاورید. یک مالیات جزئی بگیرد ازش و در طول زمان این درآمد حسابی برای دولت ایجاد می‌کند. شما می‌روید یک بار مجّانی می‌دهید، اصلاً مالیاتش را خیلی کم کنید ولی چون تعداد زیاد می‌شود پول زیادی گیر می‌آید برای دولت و این به نفع است.
من یک مقاله هم نوشته‌ام درباره‌ی خراج که بیاییم از خراج، نحوه‌ای که پیامبر از خراج استفاده می‌کرد ما هم استفاده کنیم و این شرکت‌هایی که دارند بخش خصوصی، خصوصی‌سازی‌اش می‌کنیم، خصوصی‌سازی‌اش نکنید. آدم‌های خصوصی را به عنوان مدیرتش بیاورید سر کار ولی ملکیتش را برای دولت نگه دارید با یک شرایطی. دعوا هم رویش نشود اینقدر دعوا رویش می‌شود اینقدر بحث‌ها. حالا دیگر بزرگان همچین تنظیم کرده‌اند.
امر خراج اینجا فرمود دیگر خیلی مهم است این‌ها باید به آن رسیدگی شود. اگر نشود خیلی جاها به هم می‌خورد. پول برای لشکر گیر نمی‌آید، پول برای اداره‌ی حکومت گیر نمی‌آید. این‌ها باید لازم است. چون اینجاست که «عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ» هزینه‌های عمومی اینجاست؛ یعنی این مالیات‌ها. «لأنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ» همه‌ی مردم در واقع به یک معنایی با خراج زندگی می‌کنند. چرا؟ «و أَهْلِهِ» چون خراج اگر به هم بخورد دولت کلاً‌ می‌رود زیر سوال. چون درآمد از کجا می‌خواهد بیاورد دولت؟ درآمد‌هایش از همین‌هاست. اگر احیاناً خراج جوری اینجا معنا شود که زکوات را هم بگیرد این یک جور تفسیر دیگر است گرچه خیلی سخت است. اصلاً اینجا که مطرح شده است همه‌اش درباره‌ی زمین‌هاست.
«ولْيَكُنْ نَظَرُك فِي عِمَارَةِ الأرْضِ أَبْلَغَ مِن نَظَرِك فِي اسْتِجْلابِ الْخَرَاجِ» می‌گوید تو دنبال، پول باید گیرت بیاید ولی قبل از اینکه پول گیرت بیاید آبادانی را باید در واقع تضمین کنی. از راه آبادانی باید پول گیرت بیاید. نه پول گیرت بیاید به هر قیمت.
می‌گویند نادر شاه افشار وقتی، چون اهل جنگ و این‌ها بود معلوم است. از شخصیّت‌های مهم جنگ‌جوی دنیاست. حالا کشورهای مختلف صور مختلف اهل جنگ‌اند. نادر شاه خیلی اهل تولید و این‌ها نبود برای همین توی زمانش اقتصاد تقریباً نابود شد. می‌رفت توی یک شهر می‌گفت هر چی دارید باید بدهید من سپاهیان را می‌خواهم ببرم هند جنگ کنم. جوان‌های‌تان را بدهید. یک مشت پیرزن و پیرمرد آنجا نگه می‌داشت بعد تقریباً تخلیه می‌کرد. می‌گویند وقتی جناب این نادر شاه با لشکرش از این منطقه رد می‌شد چیزی برای آن‌ها نمی‌ماند. نه جوان‌شان را داشتند که کار کند برایشان نه چیزی. سخت می‌شد برای مردم. شما گاهی وقت‌ها می‌روی از مردم، چون از مردم مالیات می‌گرفت، سنگین می‌گرفت به خاطر هزینه‌های جنگش. این کاری که انجام می‌دهی آن وقت مردم را نابود می‌کنی.
امیرالمؤمنین می‌گوید گاهی نکته است اگر می‌خواهی خراج بگیری از راه عمران و آبادی. بیشترین نظر باید بیشتر از نظر جمع خراج باید توی عمارت أرض أبلغ باشد؛ یعنی بیشتر به این توجّه کنی. چرا؟ «لأنَّ ذَلِك لا يُدْرَك إِلَّا بِالْعِمَارَةِ» این الآن این چند تایی که می‌گویم این‌ها مطالب خیلی مهمی است. درجه یک است الآن توی اقتصاد به عنوان مسائل مهم توجّه به آن‌ می‌شود. چون این خراج استجلاب خراج درک نمی‌شود مگر به عمارت. «و مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلادَ» هر کس بدون اینکه عمران و آبادی باشد بخواهد این کار را انجام دهد بلاد را در واقع از بین برده است. «و أَهْلَك الْعِبَادَ ولَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلًا» امرش جز قلیل باقی نمی‌ماند.
حالا «فَإِنْ شَكَوْا ثِقَلا أو عِلَّةً أو انْقِطَاعَ شِرْبٍ أو بَالَّةٍ أو إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أو أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ به أَمْرُهُمْ» اگر این‌ها شکایت کردند گفتند آقا سخت شده، اوضاع مثلاً مشکل شده برای ما، و حالا به مثلاً چی گفت فرمود که عرض کنم «عِلَّةً» یک مشکلی پیش آمده، سخت شده اوضاع یا آفتی زده، مریضی‌ای آمده، علت مثلاً یا آب کم شده یا خشکسالی شده «انْقِطَاعَ شِرْبٍ» مثلاً. «أو بَالَّةٍ» رطوبت نیست. «أو إِحَالَةَ أَرْضٍ» یا آب آن قدر آمده زیاد،‌ آن قدر زیاد آمده «اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ» یا اصلاً رفته زیر آب. مثل سیل که می‌آید بعضی وقت‌ها می‌رود زیر آب. «أو أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ» یا عطش خیلی زیاد شده، عطش زیادِ زیاد شده نابودش کرده عطش.
اینجا اگر اینجوری شد «خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ به أَمْرُهُمْ» باید تا زمانی که امید داری اوضاع‌شان خوب شود باید به آن‌ها تخفیف بدهی. سبک‌شان کنی. اگر شکایت کردند «خَفَّفْتَ» باید به ‌آن‌ها کمک کنی، تخفیف بدهی، صبر بکنی. بعد می‌فرماید «و لايَثْقُلَنَّ عَلَيْك شَيْ‏ءٌ خَفَّفْتَ به الْمَؤونَةَ عَنْهُمْ» سخت نباشد بر تو که بگویی به این‌ها تخفیف دادم پول نگرفتم امسال. ولش کن. «فَإِنَّهُ ذُخْرٌ» «ذُخْرٌ» این ذخیره است. این پولی که نگرفتی ذخیره است.
«يَعُودُونَ به‏ عَلَيْك فِي عِمَارَةِ بِلادِك» اصلاً کشورت با همین آباد می‌شود. کمک‌شان کردی این‌ها امید دارند می‌مانند و این زمین‌ها را آباد می‌کنند، سال بعد می‌مانند نه نابود می‌شوند مثل نادر شاه، مثل نادر شاه نابود نکن. بمان جناب مالک این‌ها آباد می‌شوند به تو برش می‌گردانند همین‌ها را. همین پول‌ها را به تو برمی‌گردانند. چرا؟ چون آباد می‌شود. آباد که شد، محصول زیاد می‌شود، گیرت می‌آید دوباره.
«و تَزْيِينِ وِلايَتِك» مردم هم می‌گویند به‌به چه والی‌ای داریم. «مَعَ اسْتِجْلابِك حُسْنَ ثَنَائِهِمْ» برات دست هم می‌زنند، دعایت هم می‌کنند. «و تَبَجُّحِك بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ» مردم خیلی خوشحال می‌شوند و از گسترش عدالت در میان‌شان هم این‌ها خیلی شادی می‌کنند. «و تَبَجُّحِك بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ» تو باید اعتماد کنی، خیالت راحت باشد. توانایی‌های‌شان را بیشترش را بهش اعتماد می‌کنی. یعنی این کاری که انجام دادی این‌ها توانایی بیشتری پیدا می‌کنند.
«بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ من إِجْمَامِك لَهُمْ» این باعث به خاطر چی؟ به خاطر اینکه تو تلاش کردی و ذخیره کردی، اینکه به آن‌ها لطف کردی و آسایش برایشان فراهم کردی بعداً می‌توانی به این‌ها تکیه کنی. «و الثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ» امید داشته باشی به این‌ها به خاطر اینکه در واقع این‌ها را عادت داده‌ای، تکیه‌ کردی، «مِن عَدْلِك علَيْهم و رِفْقِك بِهِمْ فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الأمُورِ ما إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ علَيْهم مِن بَعْدُ احْتَمَلُوهُ» شاید بعداً یک واقعه‌ای رخ داد، اگر بعداً یک ممکن است حالا اینجا مثلاً توی چیزها نوشته‌اند کارهایی که باید برای تو می‌آمد بعداً اگر به عهده‌ی آن‌ها بگذاری،‌ آن وقت این‌ها خیلی با طیب نفس این را قبول می‌کنند.
«فَإِنَّ الْعُمْرَانَ» به آن‌ها گفتی باید فلان پول را بدهید، فلان کار را کنید، اگر زمین‌های‌شان آباد باشد، «فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ ما حَمَّلْتَهُ» باری که روی دوش‌شان می‌گذاری آبادی می‌پذیری، می‌گویند خدا رو شکر ما که داریم حالا که این کمبود دارد ما بهش بدهیم.
دوستان «و إِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الأرْضِ مِن إِعْوَازِ أَهْلِهَا» چطور می‌شود نابود می‌شود جامعه و زمین به خاطر اینکه مردمش بیچاره می‌شوند. «إِعْوَازِ» یعنی نداری‌شان از تنگدستی مردم این‌ها بیچاره می‌شوند. چی باعث می‌شود که مردم بیچاره می‌شوند؟ «و إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لإشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاةِ عَلَى الْجَمْعِ» چون والی‌ها می‌گویند پول جمع کنید،‌ پول جمع کنید حتّی می‌گوییم می‌خواهد خدمت کند نه برای خودش خدمت کند. این ناشیانه دارد عمل می‌کند. حالیش نیست.
دوستان «و سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ و قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ» اصلاً فراموش می‌کنند ولاة که توی تاریخ خیلی جاها که از بین رفته به خاطر همین چیز از بین رفته است. و این‌ها فکر می‌کند باقی نمی‌ماند اگر به الآن به این‌ها کمک کند. فکر می‌کند باقی نمی‌ماند. حالا تا اینجا. جمله‌ی آخر را بگویم بعداً می‌آییم در مورد این ادامه می‌دهیم.
دوستان این مسئله که اگر شما به کسی که دارد مالیات می‌دهد و سختی پیدا شد به آن ارفاق کنی بعداً خیلی وضعت بهتر می‌شود. این یک حرفی بوده. ابن خلدون توی مقدمه‌اش درباره‌ی این مسئله که این را توضیح داده تا آنجایی که یادم است اشاره‌ای هم نکرده به امیرالمؤمنین ولی بحث کرده، مطلب زیاد گفته است.
توی آمریکا یک آقایی به نام پرفسور لفر یک تئوری داد درباره‌ی بحث مالیات‌ها توی اقتصاد است که نرخ مالیاتی باید چقدر باشد. آنجا نشان داده که نرخ مالیاتی در نرخ مالیاتی زیاد و در نرخ مالیاتی کم، مقدار مالیاتی که جمع می‌کنی یکسان است. چون در یکیش تولید را نابود می‌کنی و بهترین کار است که نرخ مالیاتی را کم کنی.
آقای ریگان توی سخنرانی‌اش که خواست درباره‌ی این بهش می‌گویند اقتصاد طرف عرضه، وقتی داشت این را توضیح می‌داد می‌گفت ما مثل آن دانشمند فیلسوف مسلمان ابن خلدون که این چیز را گفته ما هم اعتقاد به این داریم باید مالیات را از شرکت‌ها برداریم کم کنیم تا اشتغال برود بالا. حالا آن چون خودشان شرکت‌های دیگر بودند آمدند تئوری طرف عرضه را مطرح کردند. آن در اقتصاد مطرح است.
عرضم بر این است این حرفی که اینجا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) گفته است بسیار مسئله‌ای است که امروزه مورد پسند است. گاهی وقت‌ها شما ارفاق می‌کنید و مالیات نمی‌گیرید، سال بعد وضعت بهتر می‌شود. و تولیدکننده وقتی توی مخمصه قرار می‌گیرد باید به آن برسی نه تولیدکننده‌ی حقّه‌باز، نه تولیدکننده‌ای که پول‌های دلار را از دولت گرفته رفته با آن چیزهای دیگر خریده بعد آمده گفته جریمه تاخیر زیاد شده، بانک‌ها بیچاره‌ام کرده‌اند که هر طور مثلاً نه لزوماً این. آدمی که واقعاً بررسی کنند معلوم شود؛ چون بعضی از این تولیدکننده‌ها واقعاً‌ تولیدکننده نیستند، حقّه‌باز هستند. ولی اکثرشان بحمدلله آدم‌های شریف بسیاری‌شان هم مشکلی با بانک‌ها و پول و این‌ها ندارند دارند کار می‌کنند. تعداد محدودی‌شان هستند که دچار ورشکستگی شدند به آن‌ها باید رسیدگی کرد که معلوم شود این پول‌ها چطوری خرج شده و چگونه است.
این قسمت‌های بعدی، یک قسمت‌های دیگر هم دارد اگر چون نمی‌رسیم به پایانش با اجازتون همین جا می‌بندم قضیّه را.
از همه‌تان تشکر و قدردانی می‌کنم به خاطر اینکه توی این مدّت لطف کردید من زحمت دادم به همه‌ی شما انشا‌ء الله که سلامت و تندرست باشید. از مؤسسه‌ی طیّبات و همچینن مدرسه‌ی امام موسی کاظم (علیه الصلاة و السلام).
الّلهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید