جلسه شانزدهم درس خارج فقه استاد سید رضا حسینی در موضوع فقه تخصصی تامین اجتماعی در تاریخ ۱ اسفند به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
استاد حسینی، فقه تامین اجتماعی، جلسه ۱۶، یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین.
عرض سلام و احترام دارم خدمت تمام برادران و خواهران گرامی و امیدوارم که ان شاء الله خدای متعال صحت و عافیت به همه ما و شما عنایت بفرماید.
بحث ما در خصوص نیازهایی بود که در نظام تأمین اجتماعی مورد بحث است و باید مورد حمایت قرار بگیرد. در جلسه قبل راجع به تعریف نیاز و تفاوت آن با مفهوم خواسته و همینطور راجع به انواع نیاز، این که نیازها به لحاظ مصادیق عرفی هستند و وابسته به زمان و مکان و امکانات در هر عصر و مکان و زمانی هستند و بعد راجع به تقسیمبندی نیازها صحبت کردیم و همینطور سلسله مراتب نیازها را بیان کردیم و تأثیر شأن، مفهوم شأن در سنجش میزان نیاز هم یک بحثی را داشتیم و آخرین بحث ما همین بحث تأثیر شأن بود در نیاز که حالا یک تتمه¬ای را عرض کنم که خیلی مهم است.
چون بههرحال مفهوم خواسته یک مفهوم کاملاً ذهنی است یعنی تمایلات افراد وابستگی دارد به ذهنیت افراد و نوع تربیت افراد و روحیات افراد و نمیشود معیار مشخصی را برای آن در سطح عموم معرفی کرد و لذا ما مفهوم خواسته را گفتیم اینجا ملاک نیست، بلکه مفهوم نیاز ملاک است.
با این توضیحاتی که دادیم و این که نیاز یک مفهوم تقریباً عینی است و آن مواردی است که اگر انسان آنها را نداشته باشد زندگی عادی و سالم او در معرض خطر قرار میگیرد، این چیزهای مشخصی است و میشود برای آنها معیارهای عمومی در یک نظام تأمین اجتماعی مشخص کرد و حد و حدود آن را تا حدود زیادی مشخص کرد، گرچه یک مقداری از نسبیت هنوز در مفهوم نیاز هم است و آن هم نه بخاطر تمایلات افراد بلکه بخاطر تفاوتهای واقعی و مشروعی که میان افراد وجود دارد و اسلام هم اینها را به رسمیت میشناسد که البته عرض کردیم این که درواقع تأثیر شأن در نیاز افراد را چه مقدار ما بپذیریم، اصلا بطور کلی نپذیریم یا در حد زیادی بپذیریم یا حد معقولی از آن را بپذیریم، این خودش یک مقدار اختلافی است و کلامی را از مرحوم شهید مطهری هم نقل کردیم و در جمعبندی عرض کردیم که یک حد معقولی از نیاز که هم در آیه شریفه که قرائت کردیم در سوره مبارکه طلاق، لیُنفق ذو سعةٍ من سعته، هم از آیه به دست میآمد و هم در روایاتی که در ذیل این آیه است تفسیر شده بود که وقتی درآمد انسان زیاد میشود، آن نیازهای کفافی او هم به تناسب درآمد او تا حدودی مجاز است که افزایش پیدا کند و حتی در یک مواردی بحث توسعه بر مخارج خانواده سفارش هم شده است یعنی مشروط به وجود درآمد بالا یک مقدار توسعه در مخارج خانواده هم سفارش شده است و این یک بحث است که با افزایش درآمد سطح زندگی قابل توسعه است و این مشروع است.
از طرفی دیگران هم در یک مواردی ملزم شدند که این عادات شأنی که اینجا منظور ما شأن درآمدی است، این که در اثر افزایش درآمد برای افراد بگونه خاصی درست شده است، این را رعایت کنند، مثلا در احکام نفقه همسر، این که نفقه همسر مطابق با آن اهل خودش یعنی سطح زندگی که در اهل خانواده او برای او مرسوم و رایج بوده است، آن را باید ملاک قرار بدهیم و همینطور در بحث زکات هم عرض کردیم که هم یک موارد خاصی است که شئونات افراد رعایت میشود، سفارش میشود که رعایت شود و هم به شکل کلی در روایات گفته شده است که اگر کسی از شأن او است که مرکب داشته باشد، زکات به او بدهید که مرکب هم تهیه کند یا اگر خدمتکاری داشته است، وقتی درآمد او زیاد بود خدمتکار داشت حالا شما از زکات به او بدهید خدمتکار بگیرد و امثال اینها.
این نشان میدهد که حمایتهای تأمین اجتماعی هم میتواند متناسب با شأن درآمدی افراد یک مقدار نوسان داشته باشد و متناسب باشد. این اگر پذیرفته شود آن موقع در نظام تأمین اجتماعی از دو جهت برای ما میتواند مفید باشد، جهت اول از حیث درآمدهای نظام تأمین اجتماعی است یعنی اگر قاعده این باشد که افرادی که دارای درآمدهای بالاتر هستند، اینها یکوقتی نیازمند شدند مرتبه بالاتری از حمایتها را میتوانند داشته باشند، آگاهی از این قاعده افراد را تشویق میکند به این که تلاش خودشان را بیشتر کنند، درآمدزائی خودشان را، ظرفیت درآمدزائی خودشان را، مهارتها و قابلیتهای خودشان را بالا ببرند و هم این برای خودشان مفید است و هم برای نظام تأمین اجتماعی چون بههرحال نظام تأمین اجتماعی چه از طریق حق بیمه بخواهد تأمین مالی شود و چه از طریق مالیات، افرادی که دارای درآمد بیشتری هستند اینها حق بیمه یا مالیات بیشتری هم پرداخت میکنند و این میتواند وضع درآمدی نظام را بهبود ببخشد و در عین حال از طرف مزایا هم بههرحال آن چیزی که الان مرسوم است که مستمری مثلا بازنشستگی یا از کارافتادگی و امثال اینها متناسب با آخرین درآمدهای افراد تنظیم میشود، این هم یک مبنایی برای خودش پیدا میکند و این میتواند از جهاتی بار سیستم را سبکتر هم بکند، گرچه از یک جهت بار سیستم را سنگین میکند ولی از یک جهتی میتواند حتی سبکتر هم بکند چون نظام مجبور نیست برای همه افراد در تمام سطوح درآمدی یک سطح واحدی از مزایا را ارائه بدهد بلکه درواقع آن شأنیت درآمدی افراد را میتواند لحاظ کند.
با تمام این مباحثی که عرض شد چون ما بر اساس مفهوم نیاز بحث میکنیم نه خواسته، تفاوت این مراتب نمی¬تواند خیلی زیاد باشد، به شکلی که یک جامعه طبقاتی از آن دربیاید.
بحث بعدی ما که بحث مهم و از مباحث اساسی هر نظام تأمین اجتماعی است این است که موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی چه چیزهایی میتواند باشد و یا چه چیزهایی باید مورد حمایت نظام تأمین اجتماعی قرار بگیرد؟
ما یک بحثی در تأمین اجتماعی در صدر اسلام داشتیم که آنجا طبقات یا گروههایی که باید تحت پوشش قرار بگیرند، اینها را بر اساس آیه 60 سوره مبارکه توبه، إنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضةً من الله، آنجا هشت گروه را بیان فرمودند که اینها مستحقان دریافت زکات هستند و دیدیم در صدر اسلام این هشت گروه دریافتیهایی را از منابع عمومی و درآمدهای زکات داشتند، در بررسی نظامهای تأمین اجتماعی جدید در نظامهای اروپائی و حتی در ایران، آنجا هم ما موارد تحت پوشش نظامهای معاصر را دیدیم که البته یک تفاوتهایی دارد با نظامهای سنتی و نظام تأمین اجتماعی صدر اسلام، برخی از موارد که در صدر اسلام وجود داشته است الان بالکل منسوق شده است و اصلا وجود ندارد مثل مورد بردگان، و فی الرقاب، این مورد امروزه دیگر موضوعیت ندارد و یا برخی ممکن است موضوعیت کمتری داشته باشند و بالعکس بعضی از موارد هستند که اینها امروزه برجسته شدند و از موارد مهم و اصلی موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی تلقی میشوند، مثل مخارج بهداشت و درمان و خصوصاً بحث بازنشستگی و سالمندی.
بنابراین یکسری موارد درواقع از دور خارج میشوند و یکسری موارد هستند که جدیداً موضوعیت پیدا کردند و باید مورد بررسی قرار بگیرند فلذا اینجا میخواهیم ببینیم امروز وقتی ما بر میگردیم به منابع دینی و میخواهیم موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی در روزگار خودمان را بررسی کنیم، اینجا باید چه مواردی را بیان کنیم.
بنابراین بحث ما در این قسمت فعلا راجع به این است و ان شاء الله ما در جلسه بعد راجع به ساز و کارها و مکانیسمهایی که باید از طریق آنها این موارد تحت پوشش قرار بگیرند، اینها را هم جداگانه بحث خواهیم کرد کما این که راجع به شیوههای تأمین مالی، نحوه مدیریت منابع، اینها را هم در جلسات بعد بحث خواهیم کرد. فکر میکنم حدوداً شش هفت جلسه تا آخر سال بیشتر نداریم چون حالا تا عید که دو سه جلسه تا عید خواهیم داشت و بعد از عید هم تعطیلات عید و ماه مبارک رمضان است و بعد از آن حدوداً یک ماه فرصت باقی است که میشود چهار جلسه، حدوداً شش هفت جلسه ما بحث خواهیم داشت و لذا من یک طوری این را تنظیم میکنم که ما یک دور ان شاء الله به حول و قوه الهی این امّهات بحث را تا آخر جلو برویم و اگر ان شاء الله عمری باقی بود در سالهای بعد میتوانیم یک مقدار مباحث عمیقتری را به شکل خیلی مفصل وارد شویم.
دانشپژوه: در بیمههای امروزی علاوه بر موارد هشت گانه قرآنی، مورد دیگری را اضافه نکردیم؟
استاد: حالا توضیح میدهم روشن میشود بحث که کلیات آن ما یک معیارهایی داریم که همه موارد را شامل میشود، منتها در بعضی از جزئیات و دسته بندیها تفاوتهایی است که اینها را بیان خواهیم کرد.
اولین مورد در موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی که یک مورد عامی هم است و به یک معنا شاید عمده موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی را بشود تحت آن قرار داد عنوان فقیر و مسکین است که این هم در مصارف زکات است، إنما الصدقات للفقراء و المساکین، و هم در خمس، مصارف خمس به نوعی و در مصارف فیء و انفال به نوعی و در مصارف بیت المال میبینیم که این عنوان فقیر و مسکین مرتب بیان شده اند و منابعی برای آن گذاشته شده است.
اولا خود عنوان فقیر، فقر و غنا در نظام اسلامی یک معیار مهم است و نظام تأمین اجتماعی نسبت به این عنوان حساس است، شاید در جلسه گذشته هم عرض کرده باشم که نظام تأمین اجتماعی رایج در دنیا در اوائل که مطرح شد حساسیت او روی عنوان کارگر و نیروی کار بود، یعنی درواقع نگاه او به تأمین اجتماعی از دریچه نگاه سیستم بود به کسی که کار میکند، نیروی کار است و این ممکن است یکوقتی درآمد او قطع شود یا کم شود و زندگی او با مخاطره مواجه شود، آن موقع باید این را تحت پوشش قرار داد و راه مناسب آن هم همان بیمه را پیشنهاد کردند، حالا بعدها مباحث حمایتی و اینها هم بنا به ضرورت اضافه شد ولی در نظام اسلامی از ابتداء نگاه، در تأمین اجتماعی نگاه به انسان است و نیازهای او و این که نیازهای همه آحاد جامعه باید در حد متعارف تأمین شود، حالا به تناسب آن مکانیسمهایی که وجود دارد که چگونه این تأمین معاش برای همه آحاد ملت صورت بگیرد، خواهیم گفت اصل اولی بر این است که اینها از طریق کار و خود فعالیتهای بازار سالم اقتصادی نیازهای آنها تأمین شود، درواقع کسانی نمیتوانند زندگی خودشان را تأمین کنند و باید مورد حمایت قرار بگیرند، اولین، مهم ترین و اساسی ترین معیاری که آنجا مطرح میشود معیار فقیر است و آنطرف آن هم می¬شود غنی یعنی سیستم به این عنوان فقیر حساس است، کسانی که فقیر هستند باید مورد حمایت قرار بگیرند و آنهایی که فقیر نیستند نباید مورد حمایت قرار بگیرند، بنابراین این عنوان فقیر یک عنوان پایهای است در موارد تحت پوشش تأمین اجتماعی و با سیستمهای رایج این تفاوت نگرش اساسی در مورد آن است، این نکته اول.
نکته دوم این که در آیات و روایات ما اینجا دوتا مفهوم را داریم، مفهوم فقیر و مفهوم مسکین که حالا گاهی جدا از یکدیگر آمدند و گاهی هم در کنار یکدیگر، إنما الصدقات للفقراء و المساکین، آنجا کنار یکدیگر آمدند ولی گاهی هم اینها جدا آمده اند، مثلا در جایی که راجع به ازدواج صحبت میکند و میفرماید: و أنکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و إمائکم إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله، گاهی اوقات اینطور است یعنی فقیر تنها آمده است یا ممکن است مسکین تنها آمده باشد. اینجا باید روشن کنیم که منظور چیست؟ آیا اینها اشاره به دو سنخ از نیازمندان دارند و یا این که اینها درواقع عبارت اخری یکدیگر هستند و روی هم یک صنف را تشکیل میدهند؟
در اینجا مفسّرین و فقهاء دیدگاههای مختلفی دارند، بعضیها فقیر را مرتبه شدیدتر میدانند نسبت به مسکین و اکثریت مسکین را أسوأ حالاً میدانند نسبت به فقیر یعنی کسی که فقر او شدیدتر است، او را مسکین قلمداد میکنند و فقیر آن کسی است که وضع او بهتر از مسکین است و مخارج سال خودش را ندارد. بعضیها هم معتقدند که اینها وقتی جمع میشوند به یک معنا هستند که جدای از یکدیگر قرار میگیرند معنای آنها متفاوت است ولی جمعبندی بسیاری از فقهاء و مفسّرین این است که مسکین مرتبه شدیدتر را میگویند و فقیر کسی است که وضع این از او بهتر است مثلا در تفسیر نمونه در جمعبندی اینطور میگوید که فقیر کسی است که در زندگی خود کمبودی دارد، هرچند مشغول کسب و کاری باشد، یعنی درواقع کسر درآمد، و هرگز از کسی سؤال نکند، اما مسکین کسی است که نیاز او شدیدتر و دست او از کسب و کار کوتاهتر است و به همین جهت از این و آن سؤال میکند، بههرحال این دیدگاه به نظرم مقبولیت بیشتری دارد که هم بسیاری از مفسّرین این دیدگاه را دارند، در روایات هم بیان خیلی از روایات همین است که مثلا در روایت دارد: المسکین من أسکنته ظُلّه و فقره، مسکین با مسکن هم ریشه هستند، کسی که خانه نشین شده است و زمین گیر شده است بخاطر فقر و بیچارگی و درماندگی او، یعنی این حاکی از شدت فقر است.
به لحاظ فقهی صاحب جواهر یک کتابی دارد به نام الرسائل الفقهیة که فکر میکنم یک جلد هم بیشتر نیست، این کتاب به زبان فارسی هم است و آنجا در صفحات 497 تا 500 راجع به همین بحث فقر و اینها بحث میکند، همین جمعبندی را راجع به معنای فقیر و مسکین دارد و خیلی از فقها هم آنجا حاشیه زدند که همین را یعنی جمعبندی صاحب جواهر را پذیرفتند که مسکین أسوأ حالاً است، مثلا شیخ انصاری است، میرزای شیرازی است، آخوند خراسانی، مرحوم طباطبائی یزدی صاحب عروه و مرحوم نائینی و مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و خیلی از بزرگان دیگر، اینها هم درواقع همین بیان صاحب جواهر که در تفسیر نمونه هم عرض کردیم همین جمعبندی را پذیرفتند، پس بنابراین این فقیر و مسکین با این جمعبندی به دو مرتبه از نیاز اشاره میکنند، نیاز شدیدتر تحت عنوان مسکین و نیازهای کمتر تحت عنوان فقیر.
علیایحال وقتی ما فقیر را مطرح کنیم که مرتبه بالاتری است، این به این لحاظ که تمام کسانی که واجد آن نیازهای درآمدی که کفاف نیازهای عرفی آنها را ندهد، اینها فقیر حساب میشوند، تمام کسانی که زیر آن حد قرار میگیرند فقیر حساب میشوند و از جمله آنها مساکن را هم شامل میشود، گرچه حالا خود این عنوان برای ما میتواند از یک جهت کاربرد داشته باشد و حالا عرض خواهم کرد، اما راجع به معنای فقر باز گرچه حالا خود تعریف فقر با این کلیت مورد وفاق است و خیلی جای چیز ندارد که آدم بخواهد خیلی روی آن نِقاش داشته باشد ولی حالا در بعضی از موارد جزئیات آن ممکن است اختلافاتی باشد که طبیعی هم است ولی آن کلیت کار که در یک نظام تأمین اجتماعی درواقع مبنا قرار میگیرد یعنی کسانی که درآمد آنها در حد تأمین مخارج سالیانه عرفی آنها نیست، این مورد وفاق است، حالا ما برای این که یک مقدار بحث روشن¬تر شود عبارت مرحوم صاحب جواهر را در همین کتابی که عرض کردم، کتاب الرسائل الفقهیة، آنجا ایشان فرموده است که ملاک فقر این است که شخص مخارج سالیانه خود و عیال خودش را نداشته باشد، نه بالفعل و نه بالقوه، مثل این که سرمایهای دارد که منافع آن را برای مخارج سالیانه خود قرار داده باشد و یا مثل نماء مستقلات و یا کسب لایق به حال شخص، پس صاحبان درآمدهایی که از کسب لایق خود قادر بر تحصیل مخارج سالیانه خود بدون عصر و حرج باشند یا قاعدتاً باید بگوید نباشد، میگوید فقیر و مسکین نیستند.
ایشان درواقع اینجا دوتا نکته دارد، یکی این که ممکن است کسانی بالفعل یک پولی داشته باشند که به اندازه مخارج سالیانه آنها کفایت میکند مثلا در حساب بانکی آنها به اندازه مخارج یک سال پس انداز دارد و این برای یک سال او کافی است، این دیگر فقیر نیست و یکی هم بالقوه، یعنی گاهی فرد ممکن است الان از اندازه مخارج یک سال خودش را نداشته باشد ولی کارمندی است که ماهانه حقوق میگیرد و یا ملکی دارد که آن را اجاره داده است و ماهانه اجاره بهای آن را میگیرد و یا سرمایهای دارد که سود آن سرمایه را به تدریج میگیرد و یا مثلا کسب و کار آزادی دارد که به تدریج این درآمدها به دست او میآید، در هر دو صورت کسانی که درآمد بهتر یا بالقوه داشته باشند فقیر نیستند، نتیجه این که آنطرف قضیه یعنی کسانی که اینطور نباشند فقیر محسوب میشوند.
باز ایشان میفرماید اگر برای شخصی کسب مخارج منافی با واجبی مانند تحصیل اجتهاد و مقدمات آن باشد، تلاش برای کسب مخارج لازم نیست و او فقیر محسوب میشود، یک بحثی را خواهیم گفت، کسانی که توان کار کردن دارند، سالم هستند و اگر قرار باشد که ما برای کسانی که الان بالفعل یا بالقوه درآمد ندارند مستمری و مزایای تأمین اجتماعی اختصاص بدهیم ممکن است بیکاری را تشویق کند و افراد دیگر تن به کار ندهند و همه بخواهند از زکات و اینها استفاده کنند.
اینجا در همین عبارت مرحوم صاحب جواهر گویا متوجه این قضیه است که افراد ممکن است قوی باشند، سالم باشند، بتوانند درآمد کسب کنند و اگر بروند سراغ درآمد نباید به آنها زکات پرداخت شود. میفرماید درواقع کسانی که اینطور هستند یکوقت بخاطر یک شغلی واجبی یا مثلا تحصیل که بر او واجب شده است، باید برود دنبال تحصیل و این هم منافی با کار او است، نمیتواند جمع کند بین تحصیل و کار و لذا فاقد درآمد است، اگر اینطور باشد باز این هم استثناء است، این هم میتواند مشمول دریافت کمک قرار بگیرد و شاید به نوعی پرداختی از بیت المال به طلاب علوم دینی هم مستند به یک چنین استدلالی باشد، بههرحال این دستگاه روحانیت که مدافع دین و ارزشهای دینی است و احیاء دین و تبلیغ دین به عهده اینها است، این باید باشد، این باید باشد و کسانی که در این راه میآیند دیگر نمیتوانند همزمان مشغول کاری شوند و لذا میتوان از منابع عمومی زندگی اینها و نیازهای اینها را تأمین کرد.
درواقع یک فایده آن این است که کسانی باشند که قدرت بر کار داشته باشند ولی از این طرف یک تحصیل واجبی یا شغلی که واجب باشد بروند آنجا بدون درآمد کار کنند، اینطور هم نباشد اینها دیگر مشمول کمک قرار نمیگیرند.
نکته بعدی که ایشان اشاره میکند این است که اگر فردی خانه و کنیز و غلام و یا حیوان سواری داشته باشد که به آنها نیاز داشته و لایق او باشند مانع گرفتن زکات نمیشود بلکه ظاهر این است که هرچه برای شخص از آسیاب و ظروف و فرش و کتب علمی لازم باشد منافی فقر او نیست. این هم درواقع مفید این نکته است که حد فقر در اسلام صرفاً بر ضروریات و نیازهای درجه اول زندگی نیست، بلکه یک مقدار وسائل رفاهی، حالا این خدمتکار داشتن خودش درواقع یک امکانات رفاهی است که معمول هم بوده است در صدر اسلام برای بعضی از خانوادهها و ایشان میخواهد این را بیان کند که اگر شأن فرد بگونهای است که اینها را باید داشته باشد، این مانع از پرداخت زکات به افراد نمیشود، با این حال باز هم افراد فقیر هستند، این همان نکتهای بود که عرض کردم که دخالت شأن در سطح نیاز افراد را میرساند.
همچنین میفرماید اگر کسی سرمایه داشته باشد و با آن معامله بنماید ولی سود آن کفایت مخارج او را نکند فقیر است ولی اگر برای مخارج او کافی باشد دیگر فقیر نیست و حکم کسی که کسب و یا صنعتی داشته باشد نیز چنین است. این هم اشاره به کمبود درآمد دارد، گاهی اوقات افراد یک شغل و سرمایه دارند، درآمدی است منتها این درآمد کفاف زندگی را نمیدهد، به میزان کمبود درآمدی که دارند فقیر حساب میشوند.
بعد یک نکتهای را اشاره میفرمایند که به نظرم این خیلی نکته مهمی است و خیلی جای کار دارد این است که اگر کسی ادعای فقر نماید و درستی و نادرستی ادعای او مجهول باشد، حرف او قابل قبول است، دقت کنید می¬فرماید اگر کسی خودش آمد گفت من نیازمند هستم، فقیر هستم و ما نمیدانیم ایشان راست میگوید یا دروغ میگوید، ایشان میفرمایند که ما درواقع اینجا به نوعی روی یک خود اظهاری میخواهیم تأکید کنیم و میگوییم حرف او را میپذیریم، چه قوی باشد و چه ضعیف، چه تحصیل علم ممکن باشد و چه نباشد، چه شما بتوانید تحقیق کنید تا راستی آزمایی کنید و چه نه. هرچند که قبلا مالی داشته باشد و اکنون ادعای از رفتن آن را بنماید، علیایحال میفرمایند که ما خود اظهاری را در اثبات فقر میتوانیم بپذیریم.
البته خیلی از محشّین به این خدشه کردند و به نظرم اگر ما درباره یک سیستم بخواهیم صحبت کنیم، یکوقت من مال و زکاتی دارم میخواهم به کسی انفاق کنم، نگاه میکنم اگر ببینم بر اساس این فرمایش صاحب جواهر ادعای فقر و نیازمندی میکند میتوانم از زکات به او بدهم و او را فقیر محسوب کنم که به همین هم خیلیها خدشه کردند ولی وقتی ما بخواهیم یک سیستم عمومی تأسیس کنیم و بخواهیم بر مبنای فقر و نیازمندی مزایا را تخصیص بدهیم آنوقت هر کسی ادعا کند که من فقیر هستم و ما هم قبول کنیم، آنوقت دیگر باید به نظرم تبعات سنگین این را بپذیریم و حالتی شبیه همین توزیع یارانهها در کشور ما که وقتی گفتند نیازمندان ثبت نام کنند همه ملت رفتند ثبت نام کردند به عنوان نیازمند، اگر اینطور باشد این نظام نمیتواند کاری کند.
دانشپژوه: کسی که میگوید فقیر هستم و قبلا فقیر نبوده است یا معلوم نیست فقیر بوده است یا نه، اگر از ظاهر حال او گمان پیدا شود که فقیر است میشود به او زکات داد؟
ایشان میفرمایند ظاهر حال او را، یعنی تشخیص بدهیم، تشخیص فردی. آیت الله خوئی و آیت الله تبریزی میفرمایند چنانچه از گفته او اطمینان پیدا شود احتیاط واجب آن است که به او زکات داد، اگر از گفته او اطمینان پیدا نشود احتیاط واجب آن است که به او زکات ندهند، این یک مقدار سختتر است یعنی درواقع اطمینان و احراز اطمینان را ملاک قرار دادند. آیت الله وحید فرمودند چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود نمیشود به او زکات داد و آیت الله گلپایگانی و آیت الله فاضل و آیت الله صافی میفرمایند چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود احتیاط واجب آن است که به او زکات ندهند، حالا این مشخص شد که بههرحال این فرمایش صاحب جواهر مقبولیت عمومی ندارد، حالا این در حالی است که این فتاوا بیشتر بحثهای فردی هستند و عرض کردم در بحثهای اجتماعی اصلا نمیشود روی این مبنا ما سیاست گذاری کنیم و بخواهیم هر کسی که ادعای فقر داشت بدون تحقیق آن را بپذیریم.
امروزه در دنیا این سیستمهای حمایتی که هستند یک مفهومی دارند به نام آزمون استطاعت مالی، اصطلاح انگلیسی آن means test یا وسع مالی که اخیراً در ادبیات تقنینی ما هم راه پیدا کرده است، آمون وسع. آنجا تجارب مفیدی دارند در باب شناسائی نیازمندان و برای ما هم خیلی از نکات آن قابل استفاده است، این درواقع موردی است که در کشور ما ادبیات آن تقریبا در حد صفر است، یعنی ما از زمانی که هدفمندی یارانهها شروع شد تا الان درگیر این بحث هستیم که چطور دهکهای بالا را از دهکهای پایین تشخیص بدهیم و دهک¬های پردرآمد را حذف کنیم.
علیایحال یکی از مواردی که دوستان میتوانند روی آن تحقیق کنند و به نظرم یک کار پایان نامهای قشنگ اینجا میشود درآورد، همین مواردی که فقهاء گفتند و مستندات آن و از آنطرف تجربیاتی که بوده است، چه در کشورهای دیگر و چه در اسلام و صدر اسلام و مسائل و مشکلاتی که الان ما داریم، یک تحقیق خوب و مفید و سازندهای میشود در این زمینه انجام داد یعنی بحث شیوه و چگونگی شناسائی نیازمندان.
همانطور که در بحث قبل، در بحث نیازها هم واقعا ما نیازمند تحقیق هستیم و ادبیات آن هم باز چندان قوی نیست، یعنی اگر سیستم بر مبنای نیاز طراحی شود آن موقع ما باید یک درک تفصیلیتر و کاربردیتری از نیاز و تقسیمبندی آن و سلسله مراتب آن و حالا یک بحثی است راجع به نیازهای فردی، نیازهای اجتماعی، اینها خیلی جای کار دارد و دوستان میتوانند روی این موضوع نیازها یک تحقیق خوبی را در سطح پایان نامه داشته باشند.
عرضم به حضور شما یک بحثی که ما اینجا داریم، تعریف فقیر و مسکین را ما عرض کردیم و ملاحظه فرمودید که جمعبندی فقهاء این است که مسکین أسوأ حالاً است نسبت به فقیر، منتها سؤال این است که این چه تأثیری میگذارد در برنامههای تأمین اجتماعی؟
اینجا به نظرم میشود یک تقسیمبندی کاربردی ما داشته باشیم و آنجا از این دو واژه فقیر و مسکین میتوانیم استفاده کنیم، ما یک تقسیمبندی سه گانهای در اینجا داریم و درواقع نیازمندان را به سه گروه تقسیم میکنیم، گروه اول نیازمندانی هستند که ناتوان هستند و فاقد درآمد و اینها اصلا استطاعت برای کار و درآمد زائی ندارند، من به این میگویم فقر ناتوانی یا درواقع همان مسکین، مسکنت و گروههای مختلفی را شامل میشود، مثلا کسانی که معلول هستند، حالا چه معلول جسمی، چه معلول ذهنی و قادر بر کار نیستند یا مثلا ایتام و اطفال خردسالی که سرپرست هم ندارند و خودشان هم در حد کار نیستند یا مثلا سالمندانی که دیگر از کار افتاده شدند و فاقد درآمد هستند و سرمایه و مال و مکنتی که زندگی خودشان را تأمین کنند ندارند و یا افرادی که به دلائلی مثل حوادث و اتفاقات و اینها از کارافتادگی برای آنها مطرح میشود یعنی یک افراد و گروههایی را ما همواره داریم که اینها ناتوان هستند، این گروه درواقع چون انتظار کار از آنها نمیرود، اینها باید شناسائی شوند و به شکل مداوم و مستمر مورد حمایت قرار بگیرند و نظام باید پرداختی مستمر و جاری به اینها داشته باشد و زندگی اینها را در همان حدی که گفتیم منتها متناسب با امکاناتی که در جامعه است باید حمایت شوند و حالا شاهد روائی این هم این است که ما یک بیانی داریم از امیرالمؤمنین علیه السلام که این هم در نامه 53 نهج البلاغه است و هم در منابع دیگر است، در تحف العقول هم این روایت مطرح شده است، آنجا خطاب امام به مالک اشتر این است که وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ، مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ وَلاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، فأجرِ لهم أرزاقاً، افراد و گروههایی را حضرت نام میبرند که تو باید سراغ اینها را بگیر، کسانی که یتیم هستند یا زمین گیر هستند، أهل الیُتم و الزمانة و الرقّة، کسانی که ضعیف هستند، مسن هستند و مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ، یعنی کسی که دیگر توان کار کردن ندارد و از اینطرف کسی هم نیست که بیاید سؤال کند، وَلاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، اینجا حضرت میفرماید: فأجرِ لهم أرزاقاً، فأجر لهم یعنی جاری کن برای اینها ارزاق، رزق جاری، رزق جاری یعنی همان دریافتی مستمر حالا یا ماهانه یا به هر شکل، به صورت مستمر باید مزایا به اینها تعلق بگیرد و زندگی اینها تأمین شود، اینها یک گروه از نیازمندان هستند تحت عنوان نیازمندان.
در کنار اینها ما نیازمندان دسته دوم را داریم که ناتوان نیستند بلکه توان کاری دارند، منتها درآمد آنها کم است، کمبود درآمد دارند و اینها را ما تحت عنوان فقر کم درآمدی نامگذاری میکنیم، پس گروه دوم نیازمندانی هستند که دچار کمبود درآمد هستند نه این که اصلا درآمد نداشته باشند. این هم حالا دلائل مختلفی دارد و ممکن است درآمد افراد کفاف زندگی آنها را ندهد و بر اساس همین معیار فقر که گفتیم و دلائل کافی داریم که باید اینطور فقرا مورد حمایت قرار بگیرند، نظام تأمین اجتماعی باید اینها را مورد حمایت قرار بدهد در حد کمبود درآمد آنها منتها چون خود اینها هم یک مقدار درآمد دارند و ما کمبود درآمد اینها را میخواهیم جبران کنیم، حساب اینها یک مقداری از حساب گروه اول متفاوت میشود و به تناسب امکانات و وسعت مالی دولت اینها هم مشمول حمایت نظام تأمین اجتماعی میتوانند قرار بگیرند که الان ما در حال حاضر در کشور یک چنین مرزبندی نداریم، یعنی این که فقرای ناتوان مشخص شوند و برای آنها برنامه جداگانهای داشته باشیم و فقرای کم درآمد هم جدا و عرضم به حضور شما کمیته امداد و سازمان بهزیستی فی الجمله این کارها را انجام میدهند منتها یک مرزبندی روشنی به این شکلی که عرض کردم در بین اینها نیست و میشود درواقع با این معیار سازمان بهزیستی را کلا منحصر کرد در فقر ناتوانی و کمیته امداد را برد سراغ فقر کم درآمدی و خانواده¬های کم درآمد را تحت حمایت قرار بدهیم، این هم نوع دوم.
نوع سومی از نیازمندان هم ما داریم که من اسم این را میگذارم فقر موردی یا نیازمندی موردی که در اینجا اینطور نیست که فرد ناتوان باشد مثل گروه اول و مثل گروه دوم هم نیست که دچار کمبود درآمد باشد، بلکه یک قسم سومی است، اینها در حالی که درآمد کافی را دارند برای مخارج عادی خودشان، بخاطر برخی از نیازهای مقطعی، تأکید میکنم نیازهای مقطعی، نیاز به کمک مالی پیدا میکنند و باید مورد حمایت قرار بگیرند و ما اگر بخواهیم الهام بگیریم در خود آیه مصارف زکات که فرمود: إنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل، حالا این ابن السبیل درواقع میتواند از همین قبیل باشد، یعنی ابن السبیل کسی است که در وطن خودش فقیر نیست و زندگی او مرتب است منتها الان نیازمند شده است یا مثلا فی الغارمین، غارمین هم کسانی هستند که بخاطر حوادث، اتفاقات یا ورشکستگی و امثال اینها نیازمند شدند و باید به اینها کمک شود از زکات.
یعنی در عین حال این که اینها هم نیازمند هستند ولی قرآن اینها را جدا کرده است، کأنّه در آن زمان این یک عنوانی بوده است که یک مقدار مهمتر بوده است و مبتلا بهذبوده است، مشابه این حالا در بقیه روایات، حالا اگر فاقد مسکن است یعنی فردی که کارمند است، درآمد او از حد فقر کمتر نیست و لذا فقیر محسوب نمیشود ولی بخاطر تهیه مسکن نیازمند شده است یا برای ازدواج نیاز به کمک دارد، اگر این مورد را تأمین کنیم دیگر درآمد او به اندازه یک زندگی متعارف است، به اینها میگوییم فقر موردی یا نیازمندی موردی و این هم اتفاقا در هم مصارف زکات است که فقها اشاره کردند و هم علاوه بر زکات، بعضی از آنها عناوین خاص هم دارند که عرض کردم، اینها را هم باز میشود مورد حمایت قرار داد با عناوین خاص یعنی نظام تأمین اجتماعی در عین حالی که افراد و گروهها و خانوادهها را یک معیار تقسیمبندی در افراد دارد و افراد را به دو گروه ناتوان و کم درآمد تقسیم میکند، در کنار این میتواند یک حمایتهای موضوعی و موردی هم داشته باشد، حمایت از مسکن و عرضم به حضور شما ازدواج و امثال اینها، این را هم میتواند در برنامههای خودش داشته باشد برنامه¬های ویژهای هم برای آن داشته باشد، پس بنابراین این بحث فقر و مسکین را ما به این شکل هم میتوانیم یک دستهبندی کاربردی از آنها داشته باشیم.
یک روایت جالبی را من به تازگی دیدم که این خیلی راهگشا است در بحث حمایتها و معیار به دست ما می¬دهد این را میخواهیم اینجا بخوانیم تا دوستان عنایت کنند ببینیم چه استفادهای از این روایت میتوانیم در این بحث داشته باشیم.
عرضم به حضور شما این روایت در منابع مختلفی هم نقل شده است و البته حالا عرض خواهم کرد مؤیدات زیادی هم برای آن داریم و از این جهت روایت معتبری حساب میشود، اینجا راوی میگوید از امام صادق علیه السلام سؤآل کردم، سألتُه عن رجل لحقت إمرأته بالکفار و قد قال الله تعالی فی کتابه و إن فاتکم شیءٌ من أزواجکم إلی الکفار فعاقبتم فآتوا الذین ذهبت أزواجهم مثل ما أنفقوا، ما معنی العقوبة هاهنا، قال أن یُعقِّب الذی ذهبت إمرأته علی إمرأةٍ غیرها یعنی یتزوّجها بعَقَبٍ، حالا تا اینجا ترجمه کنیم، میگوید من از امام صادق علیه السلام سؤال کردم از یک مردی که همسر او از بلاد مسلمین و جمعیت مسلمین خارج شده است و به کفار ملحق شده است و قرآن هم میفرماید: و إن فاتکم شیءٌ من أزواجکم، اگر یکی از همسران شما از دست شما رفت به سمت کفار، فعاقبتم، بعد شما درواقع او را به نوعی تعقیب کردید یا جبران کردید، اینطور بگویم بهتر است، فعاقبتم، آنجا قرآن میفرماید: فآتوا الذین ذهبت أزواجهم مثل ما أنفقوا، این که همسر او درواقع شوهر خودش را ترک کرده است و به کفار ملحق شده است، بیایید آن مقداری که این آقا به خانم خودش به عنوان مثلا مهریه داده بود و حالا آن خانم این محل را ترک کرده است، بیایید مثل آن را به این آقا بدهید که بتواند ازدواج کند مجدد، حالا این طرف میگوید ما معنی العقوبة هاهنا، میگوید من از امام سؤال کردم که معنای عقوبت در اینجا چیست؟ امام فرمود این که شما تعقیب کنی آن کسی را خانم او به آنطرف رفته است به این که یک همسر دیگری، کمک کنید همسر دیگری اختیار کند، یعنی همین یتزوّجها بعقبٍ، بعد میگوید: فإذا هو تزوّج أمرأةً غیرها، اگر همسر دیگری اختیار کرد، فإنّ علی الامام أن یُعطیه مهرها، امام باید از بیت المال مهریه این همسر دوم را به آن شخص درواقع پرداخت کند، مهر إمرأته الذاهبة، یعنی به اندازه آن خانم او که به کفار ملحق شد به آن مقدار به این آقا کمک شود، بعد طرف انگار تعجب کرده است که چرا از بیت المال اینجا باید هزینه کند، قلت فکیف صار المؤمنون یردّون علی زوجها. چرا از بیت المال میشود پرداخت کرد و حتی در ذهن طرف این بود که این چیزی که امام می¬دهد از محل غنیمتهایی است که از کفار میگیرند که امام این را هم درواقع رد میکند و میفرماید اصلا هر نوع مالی که در بیت المال وجود داشته باشد، امام باید از آنجا این خسارت را جبران کند، اینجا که طرف می¬گوید و علی المؤمنین أن یردّوا علی زوجها ما أنفق علیها مما یُصیب المؤمنین، امام میفرماید: قال یردّ الامام علیه أصابوا من الکفار أم لم یُصیبوا، یعنی چه غنیمتی گرفته باشند و چه نگرفته باشند امام از طرف خودش و از درآمدهایی که در بیت المال است فارغ از غنائم جنگی، این را باید پرداخت کند. بعد تعلیل می¬فرمایند که لأنّ علی الامام أن یُجبر جماعة من تحت یده و إن حضرت القسمة فله أن یسدّ کل نائبة تنوبه قبل القسمة.
عرض کردم یک تصوری که ما در رابطه با تقسیم بیت المال داریم این است که هرچه از غنائم و درآمدهای خراج و جزیه و امثال اینها به بیت المال میآید، امام باید بطور مساوی بین همه تقسیم کند. اینجا امام میفرماید امام موظف است که أن یُجبر جماعة من تحت یده و إن حضرت القسمة، اگر یک مالی آمد و قرار شد این تقسیم شود، توجه بفرمائید که میفرماید: فله یعنی بر امام، أن یسدّ کل نائبة تنوبه قبل القسمة، قبل از این که تقسیم مساوات سراسری انجام شود بر امام لازم است که کمبودهایی که در جامعه است را جبران کند، أن یسدّ کل نائبة تنوبه قبل القسمة، بعد میفرماید بله و إن بقی بعد ذلک شیءٌ یُقسّمه بینهم، اگر یک چیزی اضافه آمد امام این را تقسیم میکند، و إن لم یبق لهم فلاشیء علیه، اگر اضافهای نماند دیگر چیزی برای تقسیم وجود ندارد، یعنی آن چیزی که باید تقسیم شود مازاد بیت المال است و قبل از تقسیم این مازاد، نیازهای اجتماعی باید توسط امام تأمین شوند و از جمله نیازهای اجتماعی عبارت است از بحث نیازمندان، فقرا که اصناف مختلفی دارند و این تصوری که در کشور ما بوجود آمد در رابطه با این که همه در یارانه¬ها حق دارند، فقیر و ثروتمند، این یک اشتباه بزرگی بود که در نظام ما مرتکب شدیم متأسفانه متأسفانه الان هم بعضیها به این دامن میزنند و این یارانههای عمومی و فراگیر را میخواهند برای همه، در حالی که اصلا منابع عمومی که در اختیار دولت است، اینها مورد مصرف واجب و اول آن این است که آن نیازهای اجتماعی که این نیازهای اجتماعی را هم عرض کردیم به تناسب هر عصر و زمان و مکانی و مصالحی که وجود دارد می¬تواند شناسائی شود، تعریف شود و از طرف دولت برای آن برنامه ریزی شود، این یک قاعده کلی به ما میدهد که هرکجا که یک مسئله عمومی مطرح میشود، نیاز عمومی، موارد آن را مثالهایی زدم که مثلا در زلزله و سیل و جنگ و خشکسالی و امثال اینها افرادی گرفتار میشوند و حکومت وظیفه دارد که اینها را جبران کند و موارد آن را عرض کردم میشود متناسب با هر عصر و زمانی تعریف کرد.
حالا یکی از این موارد که به نظرم در زمان ما موضوعیت پیدا کرده است و به عنوان خاص خودش مطرح شده است بحث مخارج بهداشت و درمان است که این در گذشته یعنی در صدر اسلام ما مثلا در آن گروههای هشت گانهای که گفتیم برای زکات، مثلا بیمار یا مثلا بهداشت و درمان، اینها جزو آن نبود، گرچه اگر کسی بیمار میشد و نیازمند حساب میشد و مخارج درمانی خودش را نداشت باز از این طریق باید به او کمک می¬شد ولی این که بیماری برجسته شود و خودش یک عنوان پیدا کند، آن موقع سطح زندگی و امکانات و مناسبات و اینها به این صورت نبود و بعدها در تمدن اسلامی این بحث بیماری حتی قبل از دولتهای اروپائی، ساخت بیمارستان و کمک به بیماران در تمدن اسلامی شکل گرفت و خیلی از کشورها از مسلمانها یاد گرفتند و این البته ادامه هم پیدا کرد، امروزه هم میبینید که مراجع تقلید یکی از خدماتی که ارائه میدهند همین احداث بیمارستان است و کمک به بیماران و مخارج بهداشت و درمان، در دنیا هم البته رایج است و این جزو آن مواردی است که بخاطر اقتضائات روز موضوعیت پیدا کرده است و از این جهت از منابع عمومی باید این مورد حمایت قرار بگیرد.
نکتهای که در اینجا است این است که ممکن است شما بفرمائید این را هم ما میبریم تحت پوشش همان فقرا و مساکین، ولی من این را میخواهم عرض کنم که بعضی از موضوعات است که یک مقدار مصلحت اجتماعی که در مورد آن است فراتر از مسئله فقر و مسکنت است یعنی مسئله جنبه عمومی پیدا میکند نه جنبه انفرادی و مسئله بهداشت و درمان یک چیزی است که علاوه بر این که نیاز فرد است یعنی آدمی که مریض است وقتی خدمات میگیرد، درمان میشود و خودش منتفع میشود، علاوه بر آن جامعه هم نیاز به آن دارد، به این معنا که ولو این که فرد اگر نخواهد خودش را درمان کند، جامعه نیاز دارد به این که او درمان شود و لذا وقتی که جامعه وظیفهای دارد برای این منابع هم میتواند اختصاص بدهد و مخارج بهداشت و درمان را به عنوان یک موضوعی یک مقدار فراتر از فقر و مسکنت و نیازهای فردی مورد توجه قرار بدهد، یک نمونه واضح این الان همین بحث واکسیناسیون عمومی است که دولت واکسیناسیون مجانی در حدود شاید صد و هشتاد هزار تومان یک واکسن برای دولت هزینه دارد و برای عموم ملت أعم از فقیر و غنی این را انجام میدهد و کار درستی هم است و یا مثلا آن تستهای کرونا که آنها هم برای دولت هزینه دارد، اینها را جامعه هزینه میکند برای این که یک نیاز عمومی که در کشور است و در هر جامعهای ممکن است باشد، باید تأمین شود.
بنابراین یکی عناوینی که امروزه خودش صاحب یک عنوان است در مخارج تأمین اجتماعی همین مخارج بهداشت و درمان است، البته جزئیات این خودش یک بحث مستقلی میتواند داشته باشد که حالا چه مقدار از این مخارج بهداشت و درمان خصوصی باشد، چه مقدار از این عمومی باشد و مدیریت این به چه شکل باشد و با چه قوانین و مقررات و ضوابط و اینها، الان دیگر وارد این جزئیات نمیتوانیم بشویم ولی آن چیزی که به شکل کلی میشود گفت این است که مخارج بهداشت و درمان بر اساس مصلحتی که امروزه برای جامعه وجود دارد موضوعیت پیدا کرده است و به گونه خاصی و بطور خاص این باید مورد حمایت قرار بگیرد. وقت ما تمام شد، یکی دو سه مورد از این موارد تحت پوشش باقی مانده است که در جلسه بعد هم باید راجع به اینها بحث کنیم تا برسیم به آن ساز و کارهای تأمین اجتماعی
خیلی ممنون و متشکر از حوصلهای که به خرج دادید و تمام عزیزان را به خدای بزرگ می¬سپاریم و التماس دعا هم داریم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
خدا نگهدار شما.
جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.