جلسه هشتم درس خارج فقه استاد مصباحی مقدم در موضوع فقه پول و بانک در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
درس خارج فقه پول و بانک جلسه هشتم
شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰
ما که بحث بیع دین به شخص ثالث را مطرح کردیم عنوان کردند که این نوعی فرار از رباست و نوعی کلاه شرعی درست کردن برای رباست البته من پاسخی که دادم اینطور نبود که از کفایت لازم برخوردار نباشد ولی این نکته بعدا به ذهنم آمد که تکمیلی عرض کنم. آن نکته این است که بحث ما در مورد بیع دین به کسر یا مساوی است نه بیع دین به زیادة که این جا نقطهی مقابل رباست. ربا افزون گرفتن است یعنی کسی بدهی دارد و بخواهد این بدهی را افزون بدهد مثل اینکه مهلت بخواهد و در مقابل مهلت، مبلغ اضافه شود. این حرام است و شکی هم نیست اما در بیع دین، بیع دینی است که از نظر اسمی یک مبلغی است و به مبلغی کمتر از آن به شخص ثالث است که اصلا نمیتواند موضوع ربا باشد. بنا بر این موضوع فرار از ربا هم در این جا مطرح نیست و معنی ندارد پس شبهه هم ندارد یعنی شبههی اینکه بیع دین نوعی گریز از ربا باشد و به عبارتی کلاه شرعی گذاشتن برای انجام یک معامله باشد معنی ندارد. وقتی شبههی چیزی وجود ندارد معنی ندارد که این بحث به این صورت مورد مناقشه قرار بگیرد و بیع دین که نظر مشهور فقها که جواز آن است با هیچ مناقشهای از این حیث رو به رو نیست و بنده شخصا اعتقاد دارم به اینکه نمیتوان راهی برای فرار از ربا درست کرد که آن راه خود در افتادن در دام رباست. البته راههای فرار از ربا برای بیع مماثل گفته شده است و روایات متعدد داریم حتی حضرت امام رضوان الله علیه که تجدید نظر فرمودند در نظر خودشان نسبت به ربای معاوضی نبود. فرمودند برای فرار از حرمت ربای معاوضی میتوان به ضم ضمیمه روی آورد. این منعی ندارد. آن جایی که منع دارد در مورد ربای قرضی است که آدم با ضم ضمیمه بخواهد به ربای قرضی را صورت درستی بدهد. ایشان فرمودند که تجدید نظر کردم و به این نتیجه رسیدم که بالمرة اگر این ربای قرضی بخواهد با ضم ضمیمه حل بشود قابل حل نیست و باطل است و حرام است و روایاتی هم که در این مورد هست حتی در یک مورد هم نقل از حضرت امام صادق علیه السلام هست که کان أبی یفعل کذا که حضرت امام میفرمودند که این خیلی عجیب است که نسبت بدهیم به امام معصوم که امام معصوم هم از حیل استفاده میکردند. اگر این هم نمیبود شاید از راههای دیگری یک جوری توجیه پذیر بود ولی اینکه امام معصوم بیاید کاری بکند که شبههی فرار از ربا باشد و حیلهی ربا باشد که خیلی عجیب به نظر میرسد. برای همین فرمودهاند که آنچه که از قرآن و روایات مسلم استفاده میشود حرمت قطعی رباست در قرض هم افزودهی عینی هم افزودهی حکمی. بنا بر این جای توجیه ندارد و اینها بالکل حرام است. ما به این را با تمام وجود دل بسته ایم و معتقدیم و قبول داریم اما موضوع بیع دین به کلی غیر از این بحث است. این نوعی تدارک نسبت به بحث قبلی بود.
وارد بحث امهال معسران فنظرة إلی میسرة و استمهال مطالبات جاری در بانکها را داریم. وامها و تسهیلاتی که پرداخت میشود به مردم از سوی بانکها، گیرندگان این تسهیلات چند نوع ممکن است رفتار کنند.
یک رفتار این است که بدهی خودشان را در سر رسید پرداخت کنند و بهترینش همین است که در سر رسید بدهیها کاملا پرداخت بشود و تخلفی رخ ندهد.
دوم این است که در باز پرداخت تاخیر بشود به دلیل اعسار یعنی آن کسی که این تسهیلات و وام را گرفته است بعدا دچار اعسار شده است و معسر شده است و چون معسر شده است قدرت باز پرداخت بدهی خودش را ندارد.
سوم این است که تاخیر در باز پرداخت بدهی به دلایلی غیر از اعسار باشد اما آن دلایل دلایلی است که غیر قابل پیش بینی بوده برای گیرندهی این تسهیلات. این اتفاق خصوصا در دهههای اخیر برای بنگاههای اقتصادی ما رخ داده است. یکی آمده تسهیلات گرفته تا اینکه یک پروژهای را راه اندازی کند آن پروژه نیمه کاره باقی مانده چون نتوانسته مواد اولیه اش را وارد کند مثلا به دلیل تحریمها مواد اولیه نتوانسته وارد بشود یا ماشین آلاتش را نتوانسته وارد بکند به دلیل اینکه آن کشور فروشندهی ماشین آلات از تحویل خودداری کرده است از ترس اینکه مشمول تحریمهای آمریکا بشود. نتیجه اش این شده است که پروژه نیمه کاره است. پول در پروژه تبدیل شده است به آهن آلات و آجر وسیمان و یک سولهای برپا شده است و ساختمانی ساخته شده است ولی قابل بهره برداری نیست و چون قابل بهره برداری نیست بازدهی ندارد و نمیتواند قسطهای خودش را بپردازد. این مشکلات کم اتفاق نمیافتد.
چهارمین رفتاری که ممکن است رخ بدهد نکول از پرداخت بدهی است یعنی مماطله در پرداخت و اداء وجود دارد.
پس چهار نوع رفتار ممکن است اتفاق بیفتد. هر یک از اینها مشمول یک حکمی میشود. چندتا روایت را نقل میکنیم:
اولا مبنی بر ضرورت پرداخت بدهی در صورتی که بدهکار توانایی اداء بدهی را داشته باشد و ضرورت پرهیز از هر گونه تاخیر چون این نکته هست که مومنین باید بدانند وقتی که یک قرضی را میگیرند نیت اداء باید داشته باشند و بنا را بر این نگذارند که مفت خود بدانند و قصد اداء نداشته باشند و بگویند اگر تحت فشار قرار گرفتیم میدهیم. نه، اولا باید قصد اداء داشته باشند و در این جا روایاتی داریم که به آن اشاره میکنیم. خصوصا در شرایطی که ما در آن به سر میبریم که شرایط تورمی است. این شرایط تورمی موجب میشود که کسانی که تسهیلات را گرفتهاند اگر در پراخت مماطله و تاخیر کنند و فرض بر این باشد که باید همان مبلغ را بپردازند. هر چه بگذرد تورم به نفع آنها عمل میکند و به زیان صاحبان سپردهها و بانک عمل میکند. پس این تاخیر در صورتی که قدرت اداء دارند وجهی ندارد.
اما روایات
اول شمارههای حدیث را میگویم که مراجعه کنید. وسائل الشیعة جلد 18 صفحهی 324 حدیث 23771 و 23772 و 23775 و 23778 و 23779 و 23780 و 23782. هفت تا روایت است که این روایات را میخوانیم.
روایت اول
محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حنان بن سدير، عن أبيه روایت صحیحه است عن أبي جعفر عليهالسلام قال: كل ذنب يكفره القتل في سبيل الله إلا الدين هر گناهی را شهادت در راه خدا جبران میکند اما دین نه لا كفارة له إلا أداؤه أو يقضي صاحبه أو يعفو الذي له الحق کفارهای ندارد جز پرداخت یا اینکه صاحبش قضا کند که احتمالا مرادش این است که صاحبش ولو با تاخیر بپردازد و گرنه دوتا واژه یک معنا بیشتر ندارد یا اینکه طلبکار عفو کند. بنا بر این دین کفارهای ندارد جز اداء یا بخشش.
دانشپژوه: روایت در این مورد است که مثلا من به یک شخص بدهکار هستم ولی بانک مال بیت المال است.
استاد: نخیر بانک مال بیت المال نیست بلکه بانک پولهای مردم است. منابع بانک اگر دولتی نباشند که مال صاحبان سرمایه است اگر دولتی باشند بانک سرمایه اش مال دولت است نه پولهای بانک. اینها وقتی دارند تسهیلات میدهند سرمایهی بانک غالبا تبدیل شده است. سرمایهی اولی مال بیت المال است. آن وقت مال بیت المال را نباید برگردانند؟ جایز است؟
دانشپژوه: بیت المال که برای شخص نیست و حاکم شرع میتواند ببخشد.
استاد: میتواند ببخشد اما اگر نبخشید چه میشود؟
این روایت از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف است به صورت مکاتبه. یکی از شیعیان و اصحاب حضرت مکاتبه میکند محضر امام زمان. عرض میکند که ما جایی هستیم که اراضی ناحیه -مراد ناحیهی مقدسه است- در اختیارمان است. ما میتوانیم این اراضی را کشت کنیم. در راه شما صدقه بدهیم و انفاق کنیم؟
حضرت این جمله را دارند که لا یحل لأحد أن یتصرف فی مال غیره بغیر إذنه فکیف یجوز ذلک فی مالنا؟ این مال حاکمیت و حکومت است. پس نه جایز است تصرف در مال آحاد و اشخاص نه تصرف جایز است در اموال امام و حکومت الا به اذن. وقتی که به اذن نیست و طرف گرفته است و بنا باشد که تاخیر کند و ادا نکند و مال خود بشمارد اینها ممنوع است.
دانشپژوه: در موارد خشکسالی که مثلا بانک کشاورزی یا بعضی از بانکها با جازهی دولت میآیند این تسهیلات را میبخشند اینجا قطعا با اجازهی حاکم شرع است؟
استاد: اینگونه موارد تکلیف قانونی میشود.
دانشپژوه: شامل اذن هم میشود؟
استاد: بله و بالاتر از اذن است. حکومت دارد این هزینه را میپذیرد.
روایت دوم
وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن محمد بن عيسى، عن عثمان بن سعيد، عن عبد الكريم من أهل همدان، عن أبي ثمامة قال: قلت لأبي جعفر الثاني عليهالسلام: إني اُريد أن ألزم مكّة والمدينة میگوید خدمت امام جواد عرض کردم من میخواهم ملازم مکه و مدینه بشوم وعليّ دين بر عهدهی من دینی است فقال: ارجع إلى مؤدّي دينك مراجعه کن به کسانی که آنها پول دادهاند و موجب شده که تو بدهکار بشوی. به آنها مدیون هستی وانظر أنتلقى الله عزّ وجلّ وليس عليك دين نگاه کن توجه کن با خدا در حالی ملاقات کنی که بر عهدهی تو دینی نمانده باشد فان المؤمن لا يخون مومن خیانت نمیکند. تو که مکه و مدینه میخواهی بروی و ملتزم بشوی پس اول بدهیات را بده.
حدیث سوم
محمد بن علي بن الحسين مرحوم صدوق بإسناده عن أبان این ابان، ابان ابن عثمان است عن بشار، عن أبي جعفر عليهالسلام حدیث، حدیث صحیح است قال: أول قطرة من دم الشهيد كفارة لذنوبه إلا الدين، فان كفارته قضاؤه کفارهی دین این است که پرداخت و اداء بشود. شهید هم اگر مدیون باشد باید دینش را بپردازند.
حدیث چهارم
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن النضر بن شعيب، عن عبد الغفار الجازي، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: سألته عن رجل مات وعليه دين؟ کسی از دنیا رفت و بدهکار بود قال: إن كان اتى على يديه من غير فساد لم يؤاخذه الله إذا علم من نيته اگر این دینی که بر عهدهی او آمده است از راه فساد نباشد خداوند اگر بداند که نیت او نیت فساد نبوده است و خیر بوده است این میت را مواخذه نمیکند چون بدهکار بوده است و مرگ هم فرا رسیده است و حالا چیزی نمانده است که به او بدهند. البته اگر ماترکی دارد که میتواند به عنوان اداء بدهی مورد استفاده قرار بگیرد اول باید دین را بدهند بعد اگر چیزی باقی ماند بین ورثه تقسیم بشود. در قرآن دو جا دارد که مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ یا وصیتی کرده باشد باید آن را اول اداء کنند یا دینی داشته باشد که آن را اول باید اداء کنند إلا من كان لا يريد أن يؤدّي عن أمانته اگر کسی باشد که ارادهی اداء امانتش را نداشته باشد. این دین یا بدهی یا قرض یا تسهیلاتی که از بانک دریافت کرده است امانت است. اگر کسی ارادهی اداء امانت ندارد فهو بمنزلة السارق خیلی تند است وكذلك الزكاة أيضا زکات هم همینطور است.
دانشپژوه: اگر کسی توانایی پرداخت دین را ندارد از دیگری قرض بگیرد قانونا جرم حساب میشود؟
استاد: مراجعه کنید. اگر واقعا اینطور است باید در قانون جرم انگاری شده باشد و گرنه مفاد این روایت است تحذیر الهی و شرعی است نه اینکه جرم انگاری شده باشد چون ممکن است آدم به قصد عدم اداء گرفته باشد ولی اداء کند. اگر اداء کرد که دیگر جرمی نکرده است.
دانشپژوه: میخواهید بخوانم؟
استاد: بخوانید.
دانشپژوه: در هنگام تنظیم قرار داد به توانایی خود برای انجام تعهدات اطمینان داشته باشید در غیر این صورت به پرداخت خسارت به طرف مقابل محکوم میشوید.
استاد: نه، تخلف به حساب آمده است چون فرق است بین جرم و تخلف.
وكذلك من استحل أن يذهب بمهور النساء مهریه را دست کم نگیرید. کسی که بخواهد مهر زنان را برای خودش حلال بشمارد. این را هم بگویم که مهریهی زنان حق مسلم آن هاست. این حق به مجرد انشاء عقد به عهدهی زوج میآید. وقتی به مجرد انشاء عقد بر عهدهی زوج میآید اصل هم فوریت اداء است. اگر زن مهلت بدهد این جا لطف کرده است. اینطور است که معمولا عقد ازواج را میخوانند و بعد میگویند کی مهریه را گرفت و کی داد؟ میماند یا هنگام طلاق یا بعد از موت. نه، این درست نیست. اگر زن مطالبه کند حتما باید پرداخت بشود. اگر تعیین زمان خاصی برای اداء نکرده باشد. یک وقت میگوید مثلا ده سال دیگر و گرنه به مجرد انشاء عقد زن طلبکار است و زن مستحق این مهر است. به هر حال روایت میفرماید کسی که حلال بشمارد مهر خانمها را که بخورد.
دانشپژوه: سارق است؟
استاد: به منزلة السارق است نه اینکه خودش سارق است چون وقتی به منزله میگوییم اندکی پایین میآید.
حدیث پنجم
وعن علي بن محمد، عن صالح بن أبي حماد، عن ابن فضال، عن بعض أصحابه، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: من استدان دينا فلم ينو قضاءه كان بمنزلة السارق عین همان روایت دوم البته از نظر سند در این عن بعض أصحابه جهالت است و حجیت ندارد ولی میتواند موید روایتهای دیگری باشد که از نظر سند مشکلی نداشت.
روایت بعدی
وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن الحسن بن علي بن رباط قال: سمعت أبا عبدالله عليهالسلام يقول: من كان عليه دين ينوي قضاءه كان معه من الله حافظان يعينانه على الاداء عن أمانته کسی که بر عهده اش قرض یا دینی بیاید که نیت اداء داشته باشد خداوند از ناحیهی خود برای او دوتا محافظ قرار میدهد که کمکش کنند بر اینکه امانتش را ادا کند یعنی به او از ناحیهی خدا کمک میشود که بدهی اش را اداء کند فإن قصرت نيته عن الاداء اگر نیت او در اداء کاهش پیدا کرد و کم شد قصر عنه من المعونة بقدر ما قصر من نيته از آن کمکی که خدا به عهده گرفته است که بدهد کم میشود به قدر آن مقداری که از نیتش قصور پیدا کرده و کاهش پیدا کرده است.
آخرین حدیث
محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن أبي خديجة، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: أيما رجل أتى رجلا فاستقرض منه مالا کسی رفت نزد یکی دیگر تا از او مالی را استقراض کند وفي نيته أن لا يؤديه قصدش این است که اداء نکند فذلك اللص العادي این دزد متجاوز است. این هم یک توصیف بسیار پر رنگتر.
مفاد این روایات یکی این است که بدهکار باید نیت اداء بدهی را داشته باشد و گر نه به منزلهی سارق و دزد متجاوز و خائن است. هر سه وصف در روایات مطرح شد. دوم شهادت در راه خدا کفارهی هر گناهی است غیر از اداء دین که باید انجام بگیرد. سوم اگر کسی نیت اداء دین داشته باشد خدا او را کمک میکند.
ما روایات دیگری داریم در مورد تاخیر عمدی در اداء دین. گر چه همین روایات هم همان معنا را میرساند منتهی یک تفاوتی دارد که آن بخش قبل در مورد توصیهها بود ولی این جا در مورد تهدیدات است.
شمارهی این احادیث را هم برایتان بخوانم: جلد 18 وسائل صفحهی 333 حدیث 23790، 23791، 23792، 23793.
روایت
محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن شعيب بن واقد، عن الحسين بن زيد، عن جعفر بن محمد، عن آبائه، عن النبي صلىاللهعليهوآله حدیث از نظر سند صحیح است ـ في حديث المناهي ـ این حدیث مناهی را در اول جلد چهارم من لا یحضره الفقیه آورده است. حدیث چند صفحه است که نهی رسول الله عن کذا و نهی رسول الله عن کذا و حتی وصایایی هم هست أنه قال: ومن مطل مطل همان موضوع مماطله و تاخیر انداختن است و به تعبیری این پا و آن پا و این دست و آن دست کردن. مماطله در زبان فقها فراوان به کار میرود. على ذي حق حقه کسی که مماطله کند بر ذی حقی حقش را. کلی هم هست که هر ذی حقی وهو يقدر على أداء حقه حال آن که قادر بر اداء حقش است و عجز و ناتوانی و مشکلی نیست فعليه كل يوم خطيئة عشار در هر روزی گناه عشار بر گردن او میآید. اینکه قیاس کرده است با گناه عشار و جزء کبیرهها به حساب آمده است، عشار در ردیف مدمن است الخمر و محتکر در روایات آمده است که سه طایفه هستند که جایشان قعر جهنم است. یکی عشار است یکی دائم الخمر است و یکی هم کسی است که ضروریات زندگی مردم را احتکار میکند. المحتکر ملعون. عشار به آنهایی میگفتند که ماموران حکومتهای جائر بودند برای گرفتن عُشریة از مردم. این عشریة هم میتوانست حتی زکات واجب باشد ولی گرفتن زکات واجب که نباید با چنین تهدیدی رو به رو بشود. توسط کسانی این گرفته میشود که حق گرفتنش را نداشتهاند. زکات واجب باید به امام برسد که خلفاء وقت میگرفتند در حالی که چنین حقی نداشتند و عملهی آنها هم چنین حقی نداشتند. ثانیا و علاوه بر این در کنار گرفتن زکات از مردم پول زیادتر میگرفتند و چون در سبک و سیاق رفتار آنها گرفتن پول زور علاوه بر زکات بوده است یا مثلا عشریةای را میگرفتند که پیغمبر وضع نفرموده است مثل عشریة و زکات مال التجارة که خلیفهی دوم وضع کرد، اینگونه کارها جزء رفتار آنها بوده است. سر راه مردم اگر نهر بود که از آنها قاربها عبور میکردند و بار را جا به جا میکردند یک طناب میبستند. این طناب جلوی عبور و مرور را میگرفت. طرف باید عشریة اش را بدهد تا راه را برایش باز کنند و روایاتی از اهل سنت نقل شده است یعنی در کتب صحاح آمده است در مورد اینکه جایگاه عشار چیست. عجیب است!
یک روایتی از رسول الله صلی الله علیه و آله اهل سنت نقل میکنند که حضرت میفرمود این وقت شب وقتی است که داوود در درگاه الهی مناجات میکرد و حاجات برآورده میشود الا لعشار یا الا العشار اگر عشار آن وقت شب برخیزد و دعا کند پذیرفته نیست. یک گفت و گوی جنجال گونه بین اصحاب پیغمبر در زمان خلیفهی سوم خصوصا اتفاق افتاده است که نشان میدهد در زمان خلیفهی سوم اگر کسی این پست را بر عهده میگرفت منفور بود و به او تذکر میدادند که پیغمبر جایگاه تو را اینجوری توصیف کرده است.
حدیث بعدی
قال این قال مال صدوق است. میدانید که صدوق یک وقت مینویسد قال رسول الله یا قال الصادق علیه السلام و یک وقت مینویسد رُوِی. اگر به صورت مرسل نقل کرد و با واژهی قال به کار برد یعنی سند از نظر صدوق معتبر است و صحت سند به این وسیله تنظیم شده از ناحیهی شیخ صدوق است که معلوم است چه شخصیت با عظمتی است هم در نقل و روایات هم در فقه. اگر گفت روی یعنی اعتبار سند محفوظ نیست اما اگر گفت قال.. ومن ألفاظ رسول الله صلىالله عليه وآله مطل الغني ظلم تاخیر در پرداخت بدهی از ناحیهی کسی که تواناست و میتواند بدهی را بدهد ظلم است. ظلم هم معلوم است که حکمش چیست.
روایت بعدی
الحسن بن محمد الطوسي شیخ طوسی محمد بن حسن طوسی است في (مجالسه) عن أبيه، عن جماعة، عن أبي المفضل، عن المفضل بن محمد البيهقي، عن هارون بن عمرو المجاشعي، عن محمد بن جعفر، عن أبيه أبي عبدالله عليهماالسلام وعن المجاشعي، عن الرضا عن آبائه، عن علي عليهمالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: لي لی به معنای تاخیر است. الواجد بالدين يحل عرضه وعقوبته تاخیر کسی که دارد نسبت به اداء دین موجب حلیت عرضش میشود یعنی میشود آبرویش را ریخت و موجب روا شدن عقوبت است. هم میشود آبرویش را ریخت هم میشود عقوبتش کرد. آبرو ریزی مال طلبکار است یعنی طلبکار حق دارد برود سراغ بدهکار موسر که بدهیاش را در زمان خودش اداء نکرده است سر و صدا بکند و در بازار حیثیتش را ببرد. مسلم است که آدمهای ثروتمند برای عرض و آبروی خودشان خیلی ارزش قائلند و تا صدایش بلند شد میگوید آرام باش الان میدهم ولی عقوبت کار حکومت است چون آدمها که نمیتوانند بدهکار را عقوبت کنند ما لم يكن دينه فيما يكره الله عزّ وجلّ یعنی مثلا مشروب نخریده باشد و از این طریق طلبکار شده باشد.
دانشپژوه: به استناد همین روایت برخی رفتارهای شرخرها تایید میشود برای موسر نه معسر؟
استاد: علت اینکه فقها قائل شدهاند که کار شرخر مکروه است نه حرام چه بسا همین باشد البته گفتهاند کسی که شغل خودش را این قرار بدهد نه کسی که موردی اتفاق بیفتد و چنین اقدامی بکند.
دانشپژوه: این یک چیز حکیمانه ایست در مقام جعل که یک کاری بکنیم که این افراد شرخر نشوند ولی از آن طرف، شرخر کردن برای کسی که میخواهد دینش را وصول کند دلیلی بر کراهتش نداریم؟
استاد: نه استخدام شرخر اشکالی ندارد.
روایت آخر: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن أبي إسحاق، عن علي بن معبد، عن عبدالله بن القاسم، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قال النبي صلىاللهعليهوآله: ألف درهم اقرضها مرتين احب إليّ من أن أتصدق بها مرّة اگر هزار درهم را دو بار قرض بدهم برای من مطلوبتر است تا اینکه یک بار صدقه بدهم. آدم وقتی صدقه میدهد میرود و دیگر نمیتواند پس بگیرد اما اگر این تبدیل به قرض بشود و دو بار قرض بدهد سه بار قرض بدهد وكما لا يحل لغريمك أن يمطلك وهو موسر همچنان که برای بدهکارت حلال نیست که با تو مماطله کند و در باز پرداخت بدهی اش تاخیر کند حال آنکه موسر است فكذلك لا يحل لك أن تعسره إذا علمت أنه معسر بر تو هم روا و جایز نیست که او را تحت فشار قرار بدهی در حالی که او معسر است.
مفاد این روایات:
اولا تاخیر در اداء دین و هر حقی با وجود قدرت بر اداء آن هر روزی تاخیر کننده را مشمول گناه عشار میکند که در روایات در ردیف محتکران و دائم الخمرها قرار داده شده است.
ثانیا تاخیر در اداء دین با وجود قدرت بر اداء آن ظلم است و موجب حلیت ریختن آبرو و موجب عقوبت اوست البته در مورد تاخیر در مورد اداء دین یا هر حق یکی از حقوقی که مال حاکم است این است که ممتنع از اداء حق را الزام کند به اداء حق.
دانشپژوه: حضرت عالی فرمودید که برای کسی که استطاعت پرداخت دین را دارد ولی پرداخت نمیکند دو مطلب ثابت میشود: یکی جواز ریختن عرض و آبرویش و یکی هم مواخذه و حتی برخورد و عقوبتش. عرضی که هست این است که در نظام بانکی فعلی بحث اخذ جریمهی دیرکرد پیش میآید. بسیاری از مراجع مخالفت دارند ولی یکی از لوازم این روایتی که فرمودید این است که جواز اخذ دیرکرد وجود دارد و اگر این استفاده میشود.
استاد: ما در ادامهی بحث به آنچه که در بانکها اتفاق میافتد میرسیم و توضیح میدهیم و نقد میکنیم و راه حل میدهیم و برای همین بحثها آمدهایم. فعلا در مقام تقسیم رفتار کسانی هستیم که بدهکارند و چگونه رفتار میکنند. یکی کسانی بودند که قدرت بر اداء دین دارند ولی معمولا کوتاهی میکنند. گرچه آن روایاتی که الان گفتیم حیث حقوقی نداشت بلکه وعید به عذاب الهی بود و اینکه خداوند چگونه با اینها رفتار میکند یا کسی که قصد دارد اداء بکند خداوند چگونه کمک میکند.
دانشپژوه: اگر بدون اینکه از حاکم شرع یا قانون اجازه بگیرم در صورتی که از یک کسی طلبکار هستم بروم به جای طلبم بدون اینکه به او بگویم مثلا موتورش را بیاورم این اجازه را من دارم یا نه؟
استاد: این حق تقاص است و وجود دارد. ما در موضوع بحثمان نداریم ولی خوب بود که اشاره کردید. اگر کسی قدرت دارد که ممتنع از حق خودش را به نحوی از او تقاص کند یعنی به مالی از او امکان دسترسی دارد میتواند بگیرد بدون اینکه آثار بدی بر آن مترتب بشود مثلا متهم به سرقت بشود. نباید چنین اتفاقی بیفتد و گرنه حیثیت خودش رفته است. پس امکان یعنی اینکه این امکان بدون مناقشه و عیب و ایرادی وجود دارد که مال او را بردارد. مانعی ندارد و حق تقاص برای طرف هست.
گفتیم ممکن است کسی که بدهکار است معسر باشد که نتوانسته بپردازد. ما روایات مربوط به این معسرین را بیان میکنیم. ما به نقل این روایات اکتفا نمیکنیم و مسائل دیگری هم هست. شمارهی احادیث را بگویم: وسائل جلد 18 صفحهی 366 حدیث 23860. این روایات را مراجعه کنید بلکه بنده از شما میخواهم اینها را بیاورید و نگارش کنید. هر کدام از شما فعال باشید در اینکه این بحث تدوین بشود و نوشته بشود و بعدا هم رویش کار و تامل کنید و نسبت به عرایض بنده مناقشه کنید. اینطوری نباشد که فقط شنونده باشید.
حدیث بعدی 23862، صفحهی 367 حدیث 23863، 23865، 23866، 23868. هفت روایت است.
محمد بن يعقوب بإسناده الآتي عن أبي عبدالله عليهالسلام ـ في وصية طويلة كتبها إلى أصحابه حضرت وصیت و سفارشی کردهاند که به صورت مکتوب برای اصحابشان ارسال کردند ـ قال: واياكم وإعسار أحد من اخوانكم المسلمين بپرهیزید از اینکه یکی از برادران مسلمانتان را -قید نکرده به مومن بلکه دامنهی گسترده و عام گرفته است- در تنگنا و فشار قرار بدهید أن تعسروه بشيء يكون لكم قبله وهو معسر اینکه تحت فشارش قرار بدهید به چیزی که نزد او برای شما هست و حال آنکه او معسر است فإنّ أبانا رسول الله صلىاللهعليهوآله كان يقول: ليس لمسلم أن يعسر مسلما مسلمان حق ندارد مسلمان را تحت فشار قرار بدهد و در اعسار قرار بدهد ومن أنظر معسرا أظله الله يوم القيامة بظله يوم لا ظل إلا ظله کسی که مهلت بدهد معسری را خداوند در روز قیامت زیر سایهی خودش قرار میدهد روزی که سایهای در مقابل خورشید نیست خورشیدی که نزدیک شده است به عرصهی محشر و تابش خورشید مستقیم و سوزاننده است.
دانشپژوه: آن اشخاصی که غیر مسلمان هستند را میتوانیم تحت فشار قرار بدهیم؟
استاد: این جا تجویز آنها نیست. الان ناظر رفتار با مسلمان است و میگوید با برادر مسلمانتان اینطور عمل نکنید.
دانشپژوه: اگر سنی هم باشد؟
استاد: بله میفرماید مسلم. سنی هم مسلم است و خارج از اسلام نیست.
حدیث بعدی: محمد بن علي بن الحسين في ( ثواب الاعمال ) وعن أبيه، عن عبدالله بن جعفر، عن يعقوب ابن يزيد، عن الحسن بن محبوب، عن حنان بن سدير روایت صحیحه است عن أبي جعفر عليهالسلام قال: يبعث يوم القيامة قوم تحت ظل العرش قومی در روز قیامت مبعوث میشوند زیر سایهی عرش الهی وجوههم من نور ورياشهم من نور به کالا و اثاث و مال و دارایی و لباسهای فاخر و ارزشمند ریاش میگویند جلوس على كراسي من نور بر منابری از نور نشستهاند ـ إلى أن قال: ـ فينادي مناد هؤلاء قوم كانوا ييسرون على المؤمنين اینها جماعتی هستند که بر مومنین سهل میگرفتند وينظرون المعسر حتى ييسر معسر را مهلت میدادند تا او توانا بشود و بتواند راحت بپردازد.
مرحوم عیاشی در تفسیرش همین را از حنان بن سدیر نقل کرده است.
حدیث سوم: وعن معاوية بن عمار این هم حدیثی است که صدوق در ثواب الاعمال نقل کرده است از معاویة بن عمار. سند صدوق به او هم سند خوبی است و صحیحه است قال: سمعت أبا عبدالله عليهالسلام يقول: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: من أراد أن يظله الله في ظل عرشه يوم لا ظل إلا ظله فلينظر معسرا أو ليدع له من حقه کسی که دوست میدارد خداوند او را در سایهی عرش قرار بدهد در روزی که سایهای جز سایهی او نیست به معسر مهلت بدهد یا حقش را از او واگذارد چون دنبالهی آیهای که معسر را مهلت بدهید دارد وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ اگر همین را صدقه بدهید به او هم ثواب قرض را بردهاید هم صدقه را.
حدیث چهارم: وعن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: من سره أن يقيه الله من نفحات جهنم فلينظر معسرا أو ليدع له من حقه کسی که دوست میدارد خداوند او را از دمشها و شعلههای جهنم حفظ کند -شعلههای جهنم عجیب است. در روایت دارد که از پانصد سال مسیر آدمها را متاذی میکند- یک معسری را مهلت بدهد یا حقش را به او ببخشد.
من این روایات را که میخوانم یک چیزی به یادم میآید و آن هم این است که مردم باید با این روایات آشنا بشوند. فقهاء بزرگوار شکر الله مساعیهم در مقام فتوا، فتوا را لخت و عریان بیان میکنند. اگر پشت فتوا که البته این کار فقها نیست علی القاعدة بلکه کار وعاظ است که بنده هم از این وعاظ هستم، واقعا اگر توضیح داده بشود که اگر معسری را مهلت بدهید و یا مالی را به معسری ببخشید چه اتفاقی میافتد چون این مردم ایمان دارند و مسلمان هستند و اعتقاد دارد اثر گذار است. مسئله را ساده مطرح نکنید بلکه با بیان اینگونه احادیث مسئله را در فکر و ذهن آنها جا بیندازیم تا اینکه یک زندگی پدید بیاید در جامعهی ما که زندگی و حیات ایمانی است.
دانشپژوه: میخواستم عرض بکنم که «من» تبعیض است یعنی بخشی از حقش را ببخشد.
استاد: احسنتم. بسیار به جا بود. شاید با بخشش بخشی از آن، طرف قدرت داشته باشد اداء بدهی بکند. بسیار تذکر خوب و به جایی بود.
حدیث پنجم: وعن إسحاق بن عمار قال: قلت لابي عبدالله عليهالسلام: ما للرجل أن يبلغ من غريمه؟ قال: لا يبلغ به شيئا الله أنظره یک آدم طلبکار نسبت به بدهکار چگونه میتواند برخورد بکند؟ نباید با بدهکار رفتاری را بکند که خدا به او مهلت داده است یعنی وقتی خدا به او مهلت داده است این مومن نباید کار دیگری بکند و ضمنا حکایت از این میکند که این مهلت مهلتی است که خدا داده است و نه این است که فقط طلبکار داده است. این حق الهی است.
ششم: وعن أبان، عمن أخبره حدیث از نظر سند مجهول است عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله في يوم حارّ در یک روز داغ من سره أن يظله الله في ظل عرشه يوم لا ظل إلا ظله فلينظر غريما أو ليدع لمعسر هر کس دوست میدارد خداوند او را در سایهی عرش خودش در روزی که جز سایهی او سایهای نیست بدهکاری را مهلت دهد یا معسری را وا نهد.
آخرین حدیث: وعن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله: من أنظر معسرا كان له على الله في كل يوم صدقة کسی که معسری را مهلت بدهد هر روزی برای او صدقه به حساب میآید یعنی آن مالی که به او مهلت داده است صدقه به حساب میآید بمثل ماله عليه حتى يستوفي حقّه به اندازهی مالی که طلبکار است صدقه به حساب میآید در امهال معسر تا آن وقتی که دریافت کند و استیفاء حق کند.
مفاد روایات را ذکر کنیم:
یک اینکه مسلمان نباید بدهکار معسر را برای مطالبهی دین تحت فشار قرار بدهد ضمنا این جا اشاره کنیم که بدهی در شرایطی باید اداء بشود که طرف مستثنیات دین خودش را داشته باشد. نه چیز جزء مستثنیات دین است مثل خانه و وسائل زندگی و وسائل اشتغال و کار و آنچه که برای پذیرایی از مهمان و امثال اینها نیازمند است.
دانشپژوه: کسی که مستاجر است خانه ندارد؟
استاد: نه، این ملاک نیست. بعضیها امروزه خصوصا خانه شان را میفروشند تا پولشان را سرمایه کنند. نمیشود گفت چون مستاجر است پس معسر است. ممکن است مستاجری باشد که معسر نباشد و ممکن است صاحب ملکی باشد که معسر باشد. داستان ابن ابی عمیر معروف است. او که از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسی بن جعفر بوده دچار گرفتاری دستگاه خلافت بنی عباس میشود. او را زندان میاندازند. از طرفی تمام روایاتی که از امام علیه السلام یادداشت برداشته بود نزد خواهرش گذاشته بود به امانت و خواهر هم چال کرد اینها را در باغچه.
ریختند خانه و هر چه بود را به هم ریختند مامورین دستگاه خلافت البته به آن احادیث دست پیدا نکردند و ایشان را زندان انداختند.
وقتی که از زندان آزاد شد افراد به دیدنش آمدند. یکی از کسانی که به دیدنش آمد یک بدهکار بود. پول درشتی هم بدهی داشت و آورد تقدیم کرد. گفت شما از زندان آزاد شدی و دستت خالی است و مغازهات را هم تاراج کردند بردند و اثاث البیتت را هم بردند و الان در فشار هستی.
گفت از کجا آوردی؟ من میدانم که تو آدم توانای جدی باشی که بتوانی بدهیام را یک جا بدهی.
گفت خانهام را فروختم.
گفت والله من نمیگیرم. من شنیدم از امام صادق علیه السلام یا امام موسی بن جعفر که فرمودند نباید بدهکار را تحت فشار قرار داد که در شرایطی قرار بگیرد که مستثنیات دینش را بفروشد و خانهی تو از مستثنیات دین توست.
این یک برخوردی که ایشان کرد و یکی هم آن احادیثی که خواهرش دفن کرده بود وقتی سراغشان رفت دید همه پوسیده است. این جا بود که به اعتبار و اعتمادی که امام علیه به او و صحت نقلش داشت فرمودند که آنچه ابن ابی عمیر نقل میکند از دیگران مراسیله کأسانیده پذیرفته شد و او هم آدم معتبری بود از نظر نقل و ثقه بود و روایاتی که نقل شده بعضیهایش مرسلة است که میگویند مرسلةی ابن ابی عمیر. از این جهت کاملا به او اعتماد شد.
مقصود من این رفتار بود که ایشان بر اساس اینکه بدهکار نباید وادار بشود به اینکه ضروریات زندگی خودش را که جزء مستثنیات دین است بفروشد و بدهی اش را بدهد نپذیرفت اداء بدهی از ناحیهی بدهکار را.
دانشپژوه: الان من یک میلیارد بدهی دارم. طلبکار میآید خانهی من که دو میلیار است را توقیف میکند و یک میلیاردش را بر میدارد و یک میلیاردش به من میدهد. اصلا اینها نیست.
استاد: اینی که فرمودید معلوم میشود که خیلی بی حساب هم نیست. اگر آن خانه یلیق بشأنه و لایزید نباید. کسی که بدهکار است ممکن است آنچه که دارد جزء ضروریات زندگی اش باشد اما از نظر ارزش و کیفیت فوق شان او باشد. اگر اینطور باشد باید تبدیل کند به کوچکتر و با آن ما به التفاوت بدهی اش را بدهد. پس اصل مسئله بدون هیچ تردید و شک اما اینکه مورد به مورد چگونه باید رفتار کرد این جا جایی است که قاضی باید ورود محتوایی بکند. ببیند آیا این خانه یا خودرو یا ملکی که دارد یلیق بشأنه او لا یلیق. اگر یلیق بشأنه و لایزید در این صورت حق ندارد بگیرد. اگر افزون بر شانش است و میتواند در خانهای با قیمت کمتر یا اندازهی کوچکتر باشد در آن خانهی کوچکتر بنشیند و با ما به التفاوتش بدهی اش را بدهد.
دانشپژوه: میشود گفت کسی که صاحب خانه بوده است بابت دین خانه اش را بگیرند و بگویند باید اجاره بنشینی؟
استاد: اگر شان او صاحب خانه بودن است خیر.
برویم یک خرده جلوتر. بالاخره عصر ائمه علیهم السلام عصر وجود غلام و کنیز بوده است و این غلام و کنیز خدماتی را به افراد میدادند که گاهی جزء زندگی و شان و وضعیت معیشت آنها بوده است. پس اگر اینطور است آن غلام و کنیزی که دارد را نمیشود گفت برو بفروش و پولش را بده.
دانشپژوه: این شان از کجا به دست میآید؟
استاد: شان یک بحث جدی دارد. شان در واقع یک عنوانی است که مرکب از مجموعهای از شرایط و ویژگی هاست. یکی از این شرایط و ویژگیها آن وضعیت اجتماعی طرف است. اینهایی که من دارم میگویم علی القاعدة به ذهن مبارک شما یک معنایی میآید. وضعیت اجتماعی او اگر اقتضائاتی دارد شان ساز است و علاوه بر این وضعیت جسمی او. مثلا اگر پیرمرد و پیرزن است اقتضاء کمک دارد و کمک کار و خادم و مستخدم میخواهد و برای خرید خانه، لازم است کسی کمکش کند و برای شست و رفتش باید یکی باشد و کمکش کند. اینها شان ساز است. صرف این نیست که اگر یک کسی ثروتش بالاتر رفته است شانش بالاتر رفته است یا بالعکس. اینطور نیست ولی این هم نقش دارد یعنی ممکن است انسان یک انسان متمکنی باشد و حالا به فلس خورده است. این یک شانی دارد. این شان ناشی از یک سابقه و پیشینه است که در ذهن و فکر مردم با آن او را میشناسند. مثل ازدواج که شما میخواهید با دختر خانمی ازدواج بکنید پس باید شئون او را رعایت بکنید. آن دختر خانم در یک خانهای بزرگ شده است. وضعیت آن خانه چطور است؟ اقتضاء میکند چه بپوشد و چه بخورد و وسائل رفاهی خانه چه باشد؟
دانشپژوه: یک شخصی ممکن است یک شانی داشته باشد و درآمدش بیشتر بشود و خانه و ماشین بهتری بگیرد و شان درست کرده باشد.
استاد: این مبنا نیست. دقیقا آنچه که مبناست و خیلی هم آدم نمیتواند دقیق و منضبط بگوید بلکه میشود گفت یک حالت کشدار و مَرِن دارد باید گفت نیازهای واقعی طرف حرف اول را در شان میزند. جایگاه اجتماعی طرف حرف دوم را شان میزند و سوابق مالی و اقتصادی جایگاه سوم را در شان دارد.
دانشپژوه: جایگاه خانوادگی هم لحاظ میشود؟ مثلا یک طلبهای در یک خانوادهی متمکنی باشد اما خود طلبه چیزی ندارد یا برعکسش هم ممکن است باشد.
استاد: بله اینها تاثیر گذار است. این عادتی که در گذشته داشته است جزء چیزهایی است که شان ساز است. خدا رحمت کند مرحوم آقا سید ابو الحسن اصفهانی را. میگفتند یک کسی آمد دید آقا به یک طلبهای کمکی کرد. گفت آقا ! شما میدانید که این قلیان میکشد؟
فرمود نمیدانستم و گر نه باید یک کمک بیشتری بکنم. البته آن زمان یک امر متعارف و مرسومی بوده است. پس یک پولی هم برای قلیانش باید بدهیم و فقط برای خوراکش نیست. این حکایت از این میکند که عادت گذشتهی طرف و آنچه که مثل آن عادت دارند میشود امر شان ساز. به هر حال موضوع شان خودش یک موضوع پیچیده و جای تامل دارد. دنبالش بروید.
دانشپژوه: مبهم است.
استاد: حتما مبهم است. یک چیزهایی از آن معلوم است و یک چیزهایی هم ابهام دارد. دنبالش بروید و رویش کار کنید و مقالاتی در مورد شان بنویسید. من اینها را که عرض کردم سه تا نکته را گفتم: یکی نیازهای واقعی طرف.یکی شرایط اجتماعی طرف. و مرحلهی سوم هم آنچه که عادت کرده است و وضعیت اقتصادی که به آن معتاد بوده است و برایش متعارف بوده است.
حداقل این سه تا را لحاظ کنید و البته یک نوع ترتبی هم از نظر اولویت باید برای اینها قرار داد ولی شاید چیزهای دیگری هم باشد. شما در این قضیهی شان خوب است که فتاوای فقها را دنبال کنید. این میتواند موضوع یک تحقیق باشد که خیلی هم ان شاء الله مفید خواهد بود چون در اعسار این شان میبایست در نظر گرفته بشود.
من اینها را به عنوان مثال میگویم. یک طلبه شرایط خاص خودش را دارد و یک استاد حوزه هم شرایط اجتماعی خاص خودش را دارد و یک تاجر هم شرایط اجتماعی خاص خودش را دارد. نمیشود وضعیت طلبه را با شرایط آن تاجر مقایسه کرد و بالعکس.
دانشپژوه: الان در پرداخت مهریه اصلا با اینها کاری ندارد. مثلا اگر طرف خانه دارد خانه اش را توقیف میکند و کاری به شان و این چیزها ندارد.
استاد: آنچه که قضات دارند انجام میدهند روی قوانین و مقرراتی است که در دستشان است و مطابق با آن حکم میکنند. ما هم در صحنه صحنهی این قضاوتها حضور نداریم تا بگوییم آقا! کار شما درست بود یا نادرست بود یا عادلانه بود یا غیر عادلانه بود. ان شاء الله که عادلانه باشد. ما داریم معیارها و مقیاسهای فقهی کار را بیان میکنیم.
شما دارید انتقاد میکنید و بنده عرض میکنم که انتقاد در جایی است که آدم واقعا وارد آن پرونده بشود و ببیند اقتضاء آن پرونده چیست. شما خودتان را جای آن قاضی بگذارید که آیا همین حکم را میکردید یا حکم دیگری میکردید؟ ممکن است همین حکم را میکردید و ممکن است یک چیز دیگری.
مفاد این روایات را بگوییم:
اول: مسلمان نباید بدهکار معسر را برای مطالبهی دین تحت فشار قرار بدهد.
دوم: مهلت دادن به بدهکار نزد خداوند اجر عظیمی دارد به طوری که خداوند در قیامت او را در سایهی عرش خود از آفتاب قیامت پناه میدهد.
سوم: مهلت به بدهکار معسر تا زمانی است که او بر اداء بدهی توانا بشود.
چهارم: این مهلت را خداوند به معسر میدهد که مالک اصلی مال است. مالکیت ما چجوری است؟ از ناحیهی عطایای الهی است. ما حقیقتا مالک چه چیزی هستیم؟ غیر از این است که آنچه که داریم عطایای الهی است؟ شما در سورهی قصص داستان قارون را ملاحظه بفرمایید. إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ خدا به خودش نسبت میدهد آتَيْنَاهُ میگوید ما به قارون گنجهایی را داده ایم چه گنجهای عظیمی! که کلیدهای آن با انسانها قوی هیکل حمل و جا به جا میشد. إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ قوم قارون که قوم موسی بودند به قارون گفتند لَا تَفْرَحْ شادمان نباش البته این شادمانی به معنای سرمستی است. سرمست نشو که خداوند افراد سرمست را دوست نمیدارد. بعد دنباله اش دارد که وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ آنچه خدا به تو داده است در آن طلب آخرت کن یعنی توجه میدهند که اینها آتاه الله است و خدا به تو داده است. بنده این است. بنده از خودش چه دارد؟ هیچ. هر چه هست دادهی الهی است. وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ با آنچه خدا به تو داده است دار آخرت را طلب کن. بلا فاصله به ذهن مخاطب میآید که پس خودم چه؟ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا سهم خودت از دنیا را هم فراموش نکن. وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ خدا به تو احسان کرده است تو هم احسان کن یعنی تو استحقاق چنین کنوزی را نداشتی. مستحق که نبودی خدا به تو بدهد بلکه احسان است. یک عدل داریم و یک احسان. عدل وضع الشیء فی موضعه، عدل اعطاء کل ذی حق حقه است چون تو چنین استحقاقی را نداری که خدا از باب عدلش به تو داده باشد بلکه این از باب فضل و احسان است أحْسِنْ تو هم به دیگران احسان کن. اگر کارگر داری نگو حقوقشان را داده ام و طلبی ندارند. احسان کن و افزون بده. خدا به تو افزون داده است وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ در طلب فساد در روی زمین نباش.با مال نباید اینطور برخورد بکنی.
این نگاه به مال آدم را از حرص و طمع منصرف میکند و دیگر آدم حریص نمیشود و طماع نمیشود و سعی میکند آنچه را که دارد عطیه و امانت الهی بداند و طبعا امانت الهی را به قدری که ضرورت دارد هزینه میکند.
یک روایت هست از امام صادق علیه السلام که حضرت در آن روایت فرمود إنّما أعطاكُمُ اللّهُ هذهِ الفُضولَ لتُوَجِّهوها حيثُ وَجَّهَها اللّه ُعَزَّ و جلَّ و لَم يُعطِكُموها لِتَكنِزوها خدا این منابع مالی را که به شما داده است به شما داده است که جهت بدهید به سمتی که خدا جهت داده است نداده است که شما انباشته کنید. بعد در روایت دیگر حضرت فرمود إنّما المالُ مالُ الله این اموال مال الله است يَضَعُهُ عِندَ الرّجُلِ وَدائِعَ خداوند این اموال را در نزد فرد به ودیعه میگذارد و امانت است و جَوّزَ لَهُم أن يأكُلوا قَصدا، و يَلبَسوا قَصدا، و يَنكِحوا قَصدا، و يَركَبوا قَصدا به کسانی که این اموال را داده است اجازه داده است که مقتصدانه بخورند و بنوشند و بپوشند و وسیلهی سواری داشته باشند و نکاحشان مقتصدانه باشد و ریخت و پاش نباشد و دنباله اش دارد که آنچه اضافهی بر این است در راه خدا بدهند به فقرا مومنین يَلُمُّوا بهِ شَعثَهُم ژولیدگی آنها را به این وسیله جبران بکنند و فقر آنها را بر طرف بکنند فمَن فَعَلَ ذلكَ له حَلالا وَ إلّا كانَ علَيهِ حَراما. عجیب است ! ما به این روایات توجه کنیم. مردم را به این روایات توجه بدهیم که خوردنها و پوشیدنها و نوشیدنها و زندگی کردنها باید مقتصدانه باشد نه ریخت و پاش. مازادی که به وجود بیاید انفاق کند وَ یُنفِقوا بما سِوى ذلكَ آنچه را که غیر از این است انفاق کنند به نیازمندان. این است که حلال میشود. بنا بر این اموال در نزد ما امانت است.
بعد قارون چه گفت؟ گفت قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي من این ثروت عظیم و کنوز و گنجینهها را با علم خودم به دست آورده ام. کانّ خدا نقشی ندارد. چقدر این جاهل بوده است که برای خداوند در ثروت خودش نقشی قائل نبود. إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي خیال میکند علمش مال خودش است. نه، این علم هم مال تو نیست و عطیهی الهی است. خداوند میفرماید فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ اینی که تکبر ورزید و گفت از راه علم خودم به دست آورده ام خودش و کاخش را در زمین فرو بردیم.
أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا قارون نمیداند که پیش از او قارونها بودهاند ثروتمندتر و قدرتمندتر از او و ما آنها را هلاک کردیم.
به هر حال به نظر میرسد که نگاه به ثروت باید اصلاح بشود. نگاه به ثروت در میان مردم خصوصا ثروتمندان و آنهایی که خداوند به آنها نعمتی و قدرتی داده است باید اصلاح بشود که این ثروت خودشان را امانت الهی بدانند. از امانت چگونه باید استفاده کرد؟
این مهلت را خداوند به معسر داده است چون مالک اصلی مال است و آنچه که در روایات بالا آمده است که طلبکار به بدهکار معسر مهلت بدهد تا اینکه او قدرت بر اداء دین خودش پیدا بکند این در صورتی است که پیش بینی بشود که امکان پرداخت بدهی در آیندهی نه چندان دور از او وجود دارد. اگر هر چقدر هم بگذرد و سالها هم صبر کنیم او قدرت ندارد این جا چه میشود؟ طلبکار باید چه کار بکند؟ اما اگر بدهکار معسر در شرایطی قرار دارد که اداء بدهی توسط او در آینده قابل پیش بینی نیست در این صورت پرداخت بدهی او بر عهدهی امام است. این هم یکی از نکات مهمی است که مورد غفلت قرار گرفته است. بالاخره آن کسی که نهایتا باید این بدهی را اداء کند اگر طرف به هیچ وجه قدرت اداء دین ندارد امام است و مراد فقط امام معصوم نیست بلکه حاکم جامعهی اسلامی است و در این مورد ما روایاتی داریم که باید به این روایات بپردازیم. اگر تا این جا سوال و مناقشهای هست بفرمایید و من روایات مربوط به اداء بدهی معسر توسط امام را برای جلسهی بعدمان میگذارم.
دانشپژوه: شان را که فرمودید رفتار اجتماعی هم شاملش میشود؟
استاد: نه، شرایط اجتماعی. به عنوان مثال دارم میگویم که شرایط یک فرماندار از نظر اوضاع و انتظارات اجتماعی یک شرایطی است که آدم از کارمند فرمانداری آن را نمیپسندد و نمیپذیرد.
یک وقتی من این بحث را عرض کرده ام که الان مرسوم است که برای استاندار و فرماندار از ناحیهی دولت یک حق سفره میگذارند. این حق سفره یعنی چه؟ حقوقش سر جایش است. حق سفره هم داده میشود. این حق سفره برای این است که ممکن است برای فرماندار از مرکز سرزده مهمان بیاید یا برای استاندار سرزده مهمان بیاید یا توقعاتی که آن سوفور محلهی این فرماندار دارد غیر از توقعاتی است که آن سوفور از من دارد که یک چنین پست و مسئولیت و جایگاهی ندارم. اصلا این یک وضعیتی است که در مردم کاملا روشن است و اتفاق افتاده است. انتظاراتی که از یک مدیر و مسئول و مقام و جایگاه اجتماعی دارند موجب میشده است که توقعات آنها هم بالاتر از کسی است که یک چنین جایگاهی ندارد پس این شان میسازد. چون شان میسازد. من علیه الغُرم فله الغُنم کسی که یک چنین هزینههایی را باید بپردازد باید یک منفعتی هم در مقابلش باشد و باید یک ما بإزائی برایش باشد. پس به او حق سفره میدهند. شان اجتماعی یعنی همین منزلت اجتماعی. کسی که مقامی داشته است یک منزلتی دارد و یک احترام خاصی هم برایش قائل هستند. البته اگر انسانی باشد که رفتارهایش عادلانه باشد و خدمت گزارانه باشد که در این صورت شانی هم برای او تحقق پیدا میکند.
الان این نکته در مسائل حقوق مسئولین مطرح است. اگر کسی به یک جایگاهی رسید از نظر مقام که حقوق بالاتری به او پرداخت میشد اگر از این شغل عزل شد و رفت شغل دیگری، حقوق همان حقوق است و کمش نمیکنند. میگویند او زندگی اش را با این حقوق تنظیم کرده است. زن و بچهی او با این حقوق خو گرفتهاند البته مراد من حقوق نجومی نیست بلکه همین حقوقهای معمولی و متعارف. بالاخره بالاتر از حقوق زیر مجموعه و کارمندان است و این رتبه و مسئولیت حقوق بالاتری دارد و زندگی بر اساس آن تنظیم میشود و شکل میگیرد. این میشود شان.
دانشپژوه: الان هم همینجور است؟
استاد: بله.
دانشپژوه: همهی پستهای مدیریتی کشور؟ تا چه فردی اینطوری است؟
استاد: من دقیقا نمیدانم ولی اجمالا میدانم. مثلا اگر یک کسی یک مدیریتی داشته است در شهرستانی بعد رفته کنار و کاندیدا شده برای مجلس و آمده مجلس. حقوق نمایندهی مجلس را میگیرد. این حقوق نمایندهی مجلس ممکن است بالاتر از حقوق آن مدیریت شهری باشد که داشته است البته حتما باید یک پایهی تحصیلی داشته باشد که بتواند نماینده بشود. کمتر از فوق لیسانس قبول نیست و اصلا از نظر قانونی ورود نمیکند. حالا آمده است و نمایندهی مجلس شده است. این جا حقوق نمایندهی مجلس و رئیس مجلس فرقی نمیکند.
حالا دورهی نمایندگی اش تمام شده است و کنار رفته است. از ناحیهی نمایندگی به او حقوق دیگری داده نمیشود ولی اگر در پست مدیریت دولتی بوده و بر میگردد به پستهای مدیریتی فروتر از نمایندگی مجلس حقوق نمایندگی مجلس را میگیرد.
این را هم بگویم که بعضیها استاد دانشگاه هستند و میروند نمایندهی مجلس میشوند. اگر دانشگاه دانشگاه دولتی باشد آن نماینده مامور میشود از دانشگاه با حقوق دانشگاه به مجلس و دیگر حقوق نمایندگی نمیگیرد البته مزایای دفتر سر جایش است ولی حقوق نمایندگی نمیگیرد.
رئیس جمهور بالاترین حقوق را باید بگیرد طبق قانون مدیریت خدمات کشوری. از آن جا شروع میکنند. ذیل او معاون اول است و ذیل او وزرا هستند و ذیل آنها معاونین هستند و ذیل آنها مدیر کلها و مدیران هستند. این رتبه بندی وجود دارد. این غیر از حقوق قضات است که بالاترین حقوق است و حقوق اساتید دانشگاه که غالبا تلاش میشود که تطبیق داده بشود با حقوق قضات ولی خیلی دقیق نیست ولی هست و یک مبنای حقوقی است.
دانشپژوه: این شان که فرمودید هر کسی که حقوقش بالا رفت اضافه میشود تا چه حدی است؟
استاد: من عرض کردم که ثروت به تنهایی شان ساز نیست.
دانشپژوه: شما الان فرمودید که اگر کسی سطح زندگی اش بالاتر رفت اگر به پست قبلی برگردد همان حقوق را برایش حفظ میکنند که شانش پایین نیاید.
استاد: آن هم در حد همان معیشتش است. نه اینکه خیال کنید یک حقوق فوق العادهی آنچنانی است. اینی که میگویم ثروت شان ساز نیست چون ممکن است یک آدمی تاجر باشد و جوان هم باشد و خیلی وضعیت مالی اش خوب بشود. این اینطور نیست که شان بسازد. یکی از مولفههای شان وضعیت اقتصادی و درآمد است. این باید کسر و انکسار کند با سایر مولفه ها.
دانشپژوه: اگر ملاک این است یک کسی که مثلا یک فوق لیسانسی گرفت و آمد نمایندهی مجلس شد با چهار سال یک دفعه شانش بالا نمیرود.
استاد: بله شانش تغییری نمیکند.
دانشپژوه: پس باید دید قبلش وضعیت زندگی اش چجوری است و طبق آن حساب بشود.
استاد: البته حقوقها را بر اساس این تنظیم نمیکنند و حقوقها یکسان است.
دانشپژوه: اگر بخواهیم به حالت شانی اولیه اش نگاه کنیم با این مطلبی که شما فرمودید باید ببینیم الان وضعیت زندگی اش چجوری است و بگویند اگر نمایندهی مجلس هم بشوی همین قدر به تو میدهیم.
استاد: افت نکند.
دانشپژوه: قبول، افت نکند. اگر بر فرض میگویید این قابل التزام نیست و مشکل است دیگر بعد از چهار سال هیچ وجهی ندارد که شما بگویید ما باز هم به صورت چهار سال میدهیم. چه ربطی دارد؟
استاد: بنده تکلیف نمیکنم بزرگوار! من دارم حکایت میکنم و میگویم مبنا را این قرار داده اند.
دانشپژوه: اینکه شما میفرمایید و ما یاد میگیریم خیلی عالی است ولی ما میخواهیم این بحثها خوب حل بشود اگر فردا شما یا از کسانی که در این جلسه هستند رفتید مجلس سریع نگویند که قانون این است و الحمد لله به نفع ما هم هست و تمام شد رفت وقتی خود ما رفتیم مجلس اگر میبینیم قانونش عادلانه نیست و با نگاه والای ما جور در نمیآید خود ما دست از منافعمان برداریم به خاطر حقیقت.
استاد: کاملا فرمایش شما متین است ولی عنایت بفرمایید که فرد در مجلس نمیتواند نظر خودش را بر جمع عظیم نمایندگان مجلس غالب کند. میتواند نظرش را بدهد و میتواند بر نظر خودش پافشاری و اصرار بکند. چون باید رای بدهند و از این جهت بنده معتقدم که حقوق نمایندگان را باید یک نهادی خارج از مجلس تعیین کند نه خود مجلس. اگر بنا شد خودشان تعیین کنند تضاد منافع خیلی روشن است.
دانشپژوه: در بحث بدهیها که میگوید به بدهکار مهلت بده حالا دولت اسلامی آمده یک وامی به یک دولت دیگری داده و آن دولت جنگ زده شده است آیا در این جا هم صدق میکند؟
استاد: جای تامل دارد. اصلا این سوال تاکنون به ذهن من نیامده بود. تاملی نداشتیم ولی ممکن است و جای توجه دارد. نباید فرقی باشد بین آحاد و اشخاص یا دولتها منتها فرض بر این است که آن دولت دولت اسلامی باشد و دولت طرف معاهدهای باشد نه دولت جوری باشد بلکه دولت عدلی باشد و رعایتش لازم باشد. قطعا جا دارد که یک چنین حکمی تعمیم پیدا کند نسبت به سایر دولت ها.
مثلا الان دولت عراق بابت خسارات جنگ به ما بدهکار است و یک بدهکاری عظیمی هم دارد ولی در این مدتی که بعد از سقوط صدام است هیچگاه دولت ایران دولت عراق را تحت فشار قرار نداده که باید بدهی ناشی از خسارات جنگ را بدهید گرچه حکم حقوقی دارد و الزام آور هم هست منتها اینها غالبا بر میگردد به مذاکرات و توانایی دولت عراق و الان ما طلبهایی داریم که اگر اینها را بدهد یک خرده اوضاع ما بهبود پیدا میکند و نگوید آمریکا تحریممان میکند. الان از ترس اینکه تحریم آمریکا شامل حالشان بشود بخشی از مطالبات ما را نمیپردازند.
دانشپژوه: علی کراهة من میدانم که وام مکروه است و نیاز هم دارم و نیت پرداخت هم دارم اما میدانم که نمیتوانم بپردازم الان از نظر شرعی با این شرایط من باید وام بگیرم یا نه؟
استاد: به این میرسیم. اخذ قرض مکروه است. کراهتش بر حسب نیاز بر طرف میشود یعنی اگر انسان نیازمند باشد کراهت کنار میرود.
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.
جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.